حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

آخرین مطالب

۷ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

سلااام 

خب همون‌طور که مشخصه عنوان از آهنگ اندیه 

و بعله 

فردا داریم میریم تهران 

با خانواده (به جز داداشم)

ولی جا نداریم :)

یعنی ندارم 

خوابگاه جدیدی که قرار بود برامون بگیرن هنوز آماده نیست 

گفتن یا کلا یکی دو هفته نیاین :/

یا یه دور اثاث کشی کنین خوابگاه قدیمیه باز بعد یکی دوهفته دوباره اثاث کشی کنین خوابگاه جدید 

فک کنم حس کردن ما یادمون رفته که مسخره پدرشونیم خواستن یادآوری کنین بهمون 

دوست دارم نرم این یکی دو هفته رو 

ولی از اونجایی که بازدهیم تو خونه به صفر میل می‌کنه ترجیحم اینه که برم که زندگیم یکم نظم پیدا کنه 

تقریبا هیچکدوم از هم‌اتاقیام هفته اول نمیان 

و خب خوشحالم وقتی مامان بابام میان اونا رو نبینن 

چیزتر از اونین که حوصله داشته باشم برای مامانم توضیح بدمشون 

از اون طرف بابام هم مرخصی گرفته 

برای مامان هم چندتا وقت دکتر گرفتیم برای همون روزا 

خلاصه در مجموع که قرار نیس رفتن و کنسل بکنیم 

بعد اون خوابگاه خرابه هم تخلیه نیس 

ولی اگه یه وقت قرار شد بریم اونجا امیدوارم اتاقمون خالی باشه 

حوصله آدم غریبه ندارم واقعا 

دیگه خدایا 

خودت همه چیو درست کن دیگه 

 

اها بعد دیروز میگه یه بنر زدن جلو در دانشگاه 

درمورد پوشش مناسب خانم‌ها و آقایان در دانشگاه 

گویا مانتو باید تا زیر زانو باشه :))))

با این اوصاف کلا من و راه نمی‌دن تو دانشگاه :)))

 

دیگه اینکه 

چند هفته قبل به اونی که ترم قبل تی‌ایش بودم ایمیل دادم که این ترم هم می‌خوام باشم 

در کمال تعجب گفت بررسی می‌کنم :/

انتظار داشتم بگه باشه حتما مرسی :/

دیگه هنوزم چیزی جواب نداده :/

 

چند روز پیش هم به استادم پیام دادم گفتم چه خبر از موضوع ما 

گفت ممنون که یادآوری کردین :///

یعنی تا قبلش یادش نبود 

و منو بگو که فکر می‌کردم این ۱۰ روز دوهفته گذشته رو واقعا داره یه کاری برای من می‌کنه 

حالا پنج دقیقه رفت روش فکر کرد گفت برو فلان چیز و دربیار 

بهش گفتم اوکی ولی من نگران زمانم که هنوز موضوعم ندارم 

دیگه گفت نه دیگه فک کنم همین خوبه و اینا فقط تو برو همین و انجام بده نگران وقت هم نباش 

دیگه امیدوارم جمع بشه ‌‌‌‌واقعا

بهم افتخار کنین که با استادم راجع‌به نگرانیام حرف زدم 

 

دیگه مستاجرمون هم مثکه دیگه تصمیم گرفته تخلیه کنه 

یعنی وکیلش زنگ زد گفت 

خداروشکر 

 

دیگه همینا دیگه 

دعا کنین برام کارام پیش بره به خوبی و خوشی 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۰۲ ، ۱۲:۰۲

 

بعله 

۲۲ سال پیش یه همچین روزی من متولد شدم 

فک کنم قبلاً گفتم که همیشه فکر می‌کردم ۱۷,۱۸,۲۰,۲۲ سال‌های خاصی تو زندگیمه 

یعنی اتفاقات خاصی باید برام بیوفته 

بین اینا شاید همون ۱۸ از همه خاص‌تر بود که اومدم تهران و دانشجو شدم و انواع اتفاقات سال ۹۸ افتاد 

ولی ۱۷,۲۰ که خبری نبود 

یعنی چیزی یادم نمیاد 

پس لابد خاص نبوده 

امسال؟

نمی‌دونم 

دیشب کلی گریه کردم 

بند نمیومد لامصب 

صبح هم چشام طبق معمول مثه سگ پوف داشت 

در نتیجه همش موهام تو چشام بود 

داشتم فکر می‌کردم قبلاًها چقدر فکر می‌کردم خوشبخت و سالمم 

ولی الان حس می‌کنم اعماق وجودم پر درده 

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۰۲ ، ۱۲:۴۳

امروز بعد یه هفته به استادم پیام دادم گفتم راجع‌به فلان چیز تحقیق کردم و اینجوری 

تحقیق خاصی هم نکردم 

یه سرچ الکی کردم و همونو بهش گفتم 

خلاصه بهم یه وویس داد 

گفت سلام وقت شما هم بخیر ممنون

استاد عزیزم 

بهت پیام ندادم که بهم بگی ممنون 

خواستم یادآوری کنم که منم هستم 

اینجا منتظرم 

که یه موضوع بهم بدی 

که من بدبخت یه کاری بکنم 

یه گلی به سرم بگیرم 

ازت ناراحتم استاد 

یه کاری برام بکن دیگه 

ناراحتم 

زشته بهش بگم موضوع من چی شد؟

خودت بیا و فردا برام یه وویس بفرس بگو آقا این موضوع 

نمیشه؟

 

 

تو مسجد این خدابیامرز خیلی همه چی یه جوری بود 

با اینکه خیلی مهربون بود و همه دوستش داشتن 

ولی انگار هیچکی به جز زنش و خواهراش و دخترش عزادار نبودن

اینکه زندگی در جریانه چیز عجیبیه 

اینکه «بدون تو می‌میرم» دروغه عجیبه 

یعنی یه حال عجیبیه کلا

که دوست داری نباشی ولی مجبوری باشی 

به هرحال 

خوشبختانه/بدبختانه دنیا ادامه داره 

 

​​​​

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۴۰

سلام 

بخوام بیخودترین هفته عمرم رو انتخاب کنم می‌تونم هفته گذشته رو جزو سه‌تای اول بذارم 

انقدرررررررر که بیفویده و حتییییییی مضر بود 

دریغ از یه ذره درس خوندن 

دریغ از یه خط مقاله خوندن 

همینجوری نشستم تا استادم یادش بیوفته منم وجود خارجی دارم و بهم پیام بده 

و از اون طرف از این بیکاری استفاده نکردم بیشتر زبان بخونم 

خیر در اونم کلا بستم گذاشتم کنار 

حتییییییی فیلم و سریال هم ندیدم 

واقعا که 

 

از اون طرف 

کلی اتفاقات خانوادگی افتاد 

قراداد خونه رو با کلی چک و چونه با صاحبخونه تمدید کردیم 

از اون طرف فاینالی بعد یه سال قرارداد ساخت خونه خودمونو بستیم 

بعد به مستاجرش پیام دادیم که تمدید نمی‌کنیم سرسال تخلیه کن 

فرمودند من زنم حامله‌اس آذر زایمان می‌کنه درنتیجه ما تا بهار خالی نمی‌کنیم  :/

حاجی هفتااااد روز تا سالت وقت هست خب برو یه جا پیدا کن 

بعد اصن زنت آذر زایمان کنه تو تا بهار می‌خوای چیکار کنی 

واقعا عجیبه 

بعد چون عراق بود زنگ هم نمی‌زد پیام می‌داد 

بعد ما می‌گیم حاجی خونه رو آذر تخریب می‌کنن 

این میگه من تا بهار تخلیه نمی‌کنم 

دیگه بابام هم استرس گرفته بود که اگه تخلیه نکنه من باید روزی یه تومن خسارت بدم 

اینجوریه که ما هی از اون روز سرچ نحوه گرفتن دستور تخلیه و اینا

بعددددد این هفته اوج کار بابامه 

و عمو بابام سرطانش عود کرده بود و ریه‌اش آب آورده بود و کلیه‌هاش هم از کار افتاده بود و بیهوش بود 

امروز صبح هم فوت کرد 

بین عموهای بابام بیشتر از بقیه دوسش داشتم 

ولی امیدی هم به زنده موندنش کسی نداشت

خلاصه که خدا بیامرزدش 

اینجوری که یکی با آمادگی می‌میره خیلی خوبه 

یعنی خیلی بهتر از اینه که یهویی بمیری

مثلا موقعی که دایی بابام فوت کرد سالم و خوب بود 

یهو پاش سر خورده بود از رو نرده بوم افتاده بود ضربه مغزی شد 

باز همونم خوب بود یه هفته تو کما بود 

دیگه اینکه یهویی یه اتفاقی بیوفته و بمیری خیلی بده 

مثلا تو کلی برنامه داری برای کارات 

یهو تصادف می‌کنی زارت می‌میری 

یهو هواپیمای اوکراینی از ذهنم رد شد 

خلاصه 

از اون طرف یکی به مامان م گفته داریم خوابگاه جدید اجاره می‌کنیم برای بچه‌ها (یعنی ما)

حالا نمی‌دونم راست می‌گفته یا دروغ 

امیدوارم راست بگه 

 

بعد بابام باید برای یه سری کلاس هم آخر شهریور بیاد تهران 

خلاصه که خر تو خریه 

 

چند روزه یاد یه خاطره‌ای افتادم که خیلی سورئاله الان که بهش فکر می‌کنم 

پ با گوشی من زنگ زد به استاد مشاورش گفت استاد منو احضار کردن اطلاعات برم به نظرتون یا نه؟

بعد اونم گفت وایستا زنگ بزنم رئیس دانشکده از اون بپرسم 

خیلی عجیبه 

زنگ بزنی استاد مشاورت یه همچین چیزی بپرسی

یه صحنه حس کردم چقدر بدبختیم 

دانشجو جماعت راه دور که حتی نمی‌خواد خانواده‌اش نگران بشه 

انقدر بی‌کسه که زنگ می‌زنه استاد مشاورش 

همینا دیگه 

خدافظ

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۰۲ ، ۱۱:۵۹

سلام 

هشتا چراغ روشن داشتم 

و خوندمشون 

و اینجوری بودم که خب کامنت بده بهشون دیگه 

ولی نمی‌دادم 

یه جوریه نمی‌تونم 

یعنی نمی‌دونم چی بگم 

مثلا انقدررررر دلم می‌خواست حتی محض دلگرمی به الهه یه چیزی بگم که حد نداره 

ولی هیچی نگفتم :(

و یا دیگر وبلاگ ها 

چجوریه یه عده انقد خوب دلداری میدن

یعنی تو موقعیت‌ها مختلف می‌تونن بی‌نهایت حرف بزنن 

و من فقط می‌تونم مثه ماست نگاه کنم 

واقعا دلم می‌خواد بگما 

ول نمی‌دونم چی 

از کجا یاد گرفتن؟ 

چرا من بلد نیستم :(

 

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۰۲ ، ۲۲:۰۱

خب دیگه من با غرغرام اومدم 

 

امروز صبح س پیام داد که ع ترم بعد گفته وقت نداره تی ای نمیشه 

تی ای اون درس دومیه که هنوز تصمیم نگرفته بودم که درخواست بدم یا نه 

خلاصه گفت بیا تو بشو منم کمک می کنم 

منم گفتم سخته بخوام خودم تی ای اصلی بشم و اینا 

بعد گفت برای سه تا  درس دیگه درخواست داده که یکی گفته قبلا گرفتم 

و واقعا اعتماد به نفسش هااااا

ما از اون دوتا درس عملا هیچی یاد نگرفتیم من نمی دونم با چه اعتماد به نفسی درخواست داده 

واقعا ملت عجیبن 

بعد گفت به ث هم بگو با هم درخواست بدین 

بعد به ث گفتم 

گفت من دانشکده ریاضی تی ای شدم 

تی ای یه درسی که حتی اسم درسشم نمی دونست :////

و گفت هفت هشت نفریم و من تقریبا کار خاصی نمی کنم 

آقااااااا دیگه 

خب این درسا رو از کجا پیدا می کنن ملت 

آها 

تازه گفت استادش ریکام هم میده :////

چجوری پیدا می کنن این درسا رو هااااااااااااااااااااااااااااااااا

منم می خواااااااااام

تازه گفت پردازش تصویریه :(((

بعدم گفت اون استاد که ریکام نمیده می خوای تی ایش بشی خرکاری کنی که چی 

عررررررررررررررررررررررر

خب چیکار کنم که سگ تو این دانشکده پیدا نمیشه که ریکام بده 

 

 

از اون طرف هم استاد گرامی پیام دادن که خب خیلی رو اینا کار شده کار ما سخت میشه 

منم گفتم خب الان چیکار کنم 

فرمودن عرض می کنم خدمتتون

و هنوز عرض نکردن خدمتم 

 

هد تی ای اون یکی درس هم رفته کربلا فک کنم 

چون جواب نداده هنوز 

لنگ در هوا مانده ام 

آه 

 

انتخاب عنوان هم سخت شده 

فک کنم باید شماره بذارم که غرغر 1 و 2 و ...

هی میگه این عنوان تکراریه 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۱۴

خب خب سلام 

همونطور که از عنوان مشخصه شارژم 

کلا موقعایی که یه چیزی برای استادم می فرستم و عملا کاری ندارم شارژم :))))

وای دلم برای بیکاری مطلق مثه تابستونای قدیم تنگ شده هق 

 

عرضم به خدمتتون که 

همین پیش پای شما که بیام اینجا به هد تی ای ترم قبلی پیام دادم که این ترم هم می خوام تی ای بشم 

دیگه خدایی استاد غلط کرده به کسی که دوترم تی ایش بوده و دوتا درس با نمره بالای 19 باهاش پاس کرده ریکام نده :)))

بعد داشتم فکر می کرده برم تی ای یه درس دیگه هم بشم 

به یکی از بچه هامون که ترم قبل تی ایش بود پیام دادم و گفتم چجوری بوده 

اوکی بودم باهاش فقط مشکلم با این بود که باید سوال هم طرح کنم 

چون مطمئن نیستم بتونم سوال هم طرح کنم 

حالا فعلا تصمیم نگرفتم راجع بهش و در نتیجه ایمیل هم ندادم 

می دونین چون کلا درس بدقلقیه (امیدوارم املاش درست باشه) همه یا حذف می کنن یا میوفتن یا با زیر 15 پاس می کنن 

من خودمم با اول با 9.5 افتادم 

البته که می تونستم التماس بکنم که بهم 10 بده ولی نکردم و درعوض ترم قبل با 20.6 پاس کردم (استیکر اون یارو با عینک دودیه در حال فخر فروشی)

خلاصه نه که من خیلییییی بیکارم اصلا هم ترم بعد دوتا درس ندارم و یکی هم معرفی به استاد که خودم باید همشو بخونم و یه پروژه کوفتی که کمتر از شیش ماه وقت دارم هیچ کاری هم براش نکردم و زبان داغونم و تی ای اون یکی درس هم نیستم، زده به سرم که برم تی ای یه درس دیگه هم بشم :))))

حالا ببینم چی میشه دیگه 

 

دیگه اینکه دیروز تولد م بود 

رسیده اونجا و فکر می کنم حالش خوبه (اامیدوارم)

یه دوست هندی پیدا کرده که  متولد هنگ کنگه، بزرگ شده هنده ولی لهجه اش بریتیشه :/

یه هفته پیش هم حدودا دیدم ر هم عکس پروفایلشو عوض کرده اونم رسیده و از تو یه کافه عکس گذاشته بود 

اونم امیدوارم حالش خوب باشه 

واقعا بدم نمیومد قبل رفتن ر و ن رو با هم آشنا کنم حالا که جفتشون دارن میرن یه جا 

از شما چه پنهون بدم نمیومد با هم جفت بندازمشون :)))

خدایی جفتشون خیلی بچه های خوبی بودن تا جایی که من می شناختمشون 

حالا دیگه که رفتن 

 

دارم stranger things می بینم و امشب قراره قسمت آخره فصل سه رو ببینم 

و از اونجایی که موقعی که داشتم اینا رو از روس هارد س کپی می کردم هنوز فصل چهار رو دانلود نکرده بود منم ندارمش 

ولی می خوام از همین تریبون اعلام کنم آقا من عاشق هاپرم 

اصن این مرد همه چی داره 

همه چی ها 

مهربون هست. بامزه هست. شجاااااع و دلیر هست. حمایتگر هست. کیوت هست 

آقا این مرد همه چی هست 

خودمم می دونم ته این قسمت می میره ولی فصل بعد برمی گرده 

اصن حاضرم کل سریال بمیرن فقط به خاطر هاپر *.*

وای اصن اونجاهایی که تو همین فصل سه مثه بچه ها خر ذوق میشد کیوووووووووت

آره دیگه 

 

دیگه اینکه این روزا خیلیییی وقتامو هدر می دم 

یعنی خیلییییی 

و هی هم به خودم میگم خاک تو سرت ولی هیچکار نمی کنم 

خیلی خرم 

 

آها اینم می خواستم بگم 

پریروز اینا تونستم به استادم بگم نمی دونم چیکار کنم 

یعنی خودش بنده خدا خیلی مهربونه هی مدام میگه اگه سوالی داشتی بپرس 

ولی خب به هرحال این منم 

نگین 

کسی که حتی با خودشم روش نمیشه یه وقتایی حرف بزنه 

خلاصه که بهش گفتم خیلی گیج شدم نمی دونم باید چیکار کنم 

و این یه موفقیت واقعا بزرگه 

دست بزنید برام 

 

و اینکههههه

من اگه تا قبل از شروع ترم بعد بتونم پوروپوزال ثبت کنم 

حاضرم به همه ی آدمای اینجا شیرینی بدم 

جایزه اینکه غرغرامو تحمل می کردین :)))

 

 

و درنهایت 

دعا کنین مشکل این خوابگاه کوفتیم هم حل بشه 

با تشکر 

 

برم دیگه 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۰۲ ، ۱۹:۴۰