حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

آخرین مطالب

۵ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

واقعا خیلی وقته این مدلی پست نذاشتم 

و خاک بر سرم که می‌ذارم یه عالمه اتفاق روی هم جمع میشه

بعدشم نصفشو یادم می‌ره و نمی‌نویسم 

حالا 

من چند روز پیش یه آهنگی رو سرچ کردم 

بعد توی یه سایتی آنلاین داشتم گوش می‌دادمش 

بعد آهنگ تموم شد رفت بعدی 

و گس وات؟

من کلاس پنجم که بودم از مدرسه میومدم خونه هیچکی نبود بعضی وقتا 

بعد من تا موقعی که داداشم از مدرسه بیاد چون راهنمایی بود اون دیرتر تعطیل میشد تنها بودم 

حدود یه ساعت مثلا 

منم از موقعیت استفاده می‌کردم 

غذامو گرم می‌کردم می‌رفتم می‌شستم پای کامپیوتر 

بعد می‌رفتم تو این سایتای بازی آنلاین 

از اینا که یه عالمه بازی هست و توش باربی آرایش می‌کنی یا لباساشونو هی عوض می‌کنی و اینا 

بعد من اون موقعا هر آهنگی که داداشم گوش می‌داد گوش می‌کردم 

و اونم هر آهنگی که داییم گوش می‌کردم گوش می‌کرد 

بعددددد یه آهنگی بود که خیلی خفن بود اون موقع برام 

خارجی بود و خب من هیچی ازش نمی‌فهمیدم 

عکس کاور این آهنگه هم خیلی خفن بود برام 

من اینو می‌ذاشتم صداشم بلنننند می‌کردم 

بعد باهاش باربی بازی می‌کردم :)))

بعدا دیگه من سعی کردم اون آهنگ رو پیدا کنم ولی نشد 

چون هیچی از متنش نمی‌دونستم 

اسمشم نمی‌دونستم 

فقط عکس کاورش یادم بود که یه بیابون مانندی بود که یه عالمه سایه آدم توش بود ولی خود آدما نبودن 

بعد حالا تو اون سایت که رفت آهنگ بعد دیدم این عکس اومد 

اینجوری بودم که اععععععع ایییییییین 

بعد آهنگش پلی شد دیدم 

ارهههههههه همیییییییییین بوددددددددد 

خلاصه که خیلی خیلی رندوم پیداش کردم 

و واقعا آهنگ خوبی بود 

butterflies and hurricanes از میوز بود 

خیلی حس خوب و باحالیه اینجوری یه چیزی رو پیدا می‌کنی 

بدون اینکه تو فکرش باشی 

مثه پیدا کردن نغیر علیک یوما شد اینم 

همونقدر یهویی 

 

انقد اینجوری ننوشتم یهو وسطش گفتم خب اینا رو می‌نویسی که چی 

بعد به خودم گفتم به تو چه دلم می‌خواد :)

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۰۲ ، ۰۰:۱۶

خب ببینم چی دارم بگم بعد این دو هفته تقریبا 

فعلا یه کوچولو سرما خوردم 

که امیدوارم بدتر نشم 

 

تو این مدت کلی ایمیل زدم 

این کلی البته برای من خیلیه 

ولی خب دارم کم کم راحت میشم باهاش 

همش حس اینو دارم که اون طرف بگم این چه جور ایمیلیه 

هیچ جور خاصی هم نیست حالا 

ولی خب مغز منه دیگه 

مثلا من یه حرکتی زده بودم تو مدرسه که به طرز عجیبی خیلی هم پخش شده بود بین بچه‌ها و همه هم خبردار شده بودن 

این بود که تو المپیاد مرحله روز تشریحی با اینکه یه سوال و درست حل کرده بودم اما سفید دادم و هیچی ننوشتم 

دلیلم هم این بود که می‌ترسیدم جوابم غلط باشه و مصحح بهم بخنده :)))

حالا یکی نیس بگه خب بخنده 

اصن مگه می‌دونه تو کی هستی 

اره دیگه خلاصه خیلی وقتا اینجوری میشم 

حالا الانم تو ایمیلام اینجوریم 

ولی یکم داره حسم بهتر میشه نسبت بهش 

 

 

امروز تونستم بالاخره یه خروجی بگیرم از این تولباکسه 

منتها نمی‌دونم اینایی که گرفتم چیه :)))

همین که بدون ارور تونستم ران کنم البته خیلی پیشرفته 

ولی خب حالا باید ببینم به دردم می‌خوره یا چی 

 

 

این ترم تی‌ای هیچی نشدم 

حتی اون درسی که دو ترم گذشته تی‌ایش بودم 

شاید اگه تی‌ای اون میشدم می‌تونستم به استادش بگم من سه ترم تی‌ایت بودم یه ریکام بده

 ولی نمی‌دونم اصلا حسش نبود 

امیدوارم بعداً پشیمون نشم 

پ رو که می‌بینم همینطور تی‌ای همه چی میشه لجم درمیاد 

 

 

یعنی میشه من به موقع دفاع کنم؟

 

 

امروز عمه ی میم رفت کانادا 

گویا تا شوهر و پسرش بتونن برن پنج ماهی طول می‌کشه 

میم می‌گفت تو خونه‌شون انگار آخرالزمان شده 

شوهر عمه‌اش داره گریه می‌کنه 

پسر عمه‌اش ظرف می‌شوره چایی دم می‌کنه 

چقد زندگی سخته اه 

 

 

اون یکی میم تو کانادا رفته یه تتو دیگه زده

یه اژدها زده رو شکمش 

اژدهاعه قشنگ بود 

ولی چی میشه که یه آدم تصمیم می‌گیره یه اژدها تا آخر عمر بزنه رو شکمش نمی‌دونم 

کلا فکر می‌کنم خیلی باید یه چیز برات معنی داشته باشه که بخوای تا آخر عمر داشته باشیش اونم یه جا تو چشم 

در حال حاضر چیزی نیست که بخوام داشته باشمش با این شرایط 

 

 

یه بلاگی بود که خییییییلییییی دلم می‌خواست براش کامنت بذارم 

ولی نذاشتم 

چون حس کردم دخالت تو مسائل خانوادگی شاید باشه 

البته که می‌تونست هم نباشه 

ولی خب موند رو دلم دیگه 

 

 

چیزی دیگه به ذهنم نمیاد 

شو خوش

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۲ ، ۲۳:۵۹

از وقتایی که کنترل زندگیم میوفته دست هورمونام متنفرم 

صبح از خواب بیدار شدم دیدم ظهر شده 

اول عصبانی شدم از اینکه چرا بیدارم نکردن 

بعد یادم اومد بیدارم کردن و خودم پا نشدم 

ولی همچنان بی‌اعصاب بودم 

بعد فهمیدم نزدیک پریودیمه 

ولی باورم نمیشه نتونستم عصبی نباشم 

و کل روز انگار با همه دعوا داشتم 

و هییییییچ کاری نکردم 

و عصر رفتیم خونه مامان بزرگم اینا 

بعد حتی اونجام نتونستم تظاهر کنم که خوبم 

بابابزرگم اینجوریه که هی گیر میده یه چیزی بخور و اینا 

از سر مهربونی 

 

وای نمی‌تونم بنویسم 

 

خب دیگه گریه‌ام گرفت و فرار کردم تو دستشویی 

و الان دیگه همه خوابن و اگه گریه‌ام بگیره اوکیه 

 

بعد هی گفتم نمی‌خوام و اینا 

مامانمم گفت آره خیلی حوصله نداره 

مامان بزرگم هم فهمید گفت سربه‌سرش نذارین دیگه 

بعد گفت آره دیروز هم عموم اینا اونجا بودن 

بعد هی سربه‌سر دخترعموم گذاشته هی بهش گفته اینو بخور اینو بخور 

اونم زده زیر گریه 

اصن اینو که گفتا 

وای این چشمای من پرآب می‌شد 

باز هی نفس عمیق می‌کشیدم خالی می‌شد 

باز هی می‌گفت چیه چرا هیچی نمی‌خوری داری گریه می‌کنی (الکی به شوخی)

باز هی می‌خندیدم سرمو می‌نداختم پایین چشام پر اشک می‌شد 

الانم که دیگه مثه شلنگ شده دیگه همینجوری داره میاد 

و متنفرم از این وضعیت

که هیچی نیست 

یعنی اوکی هیچی نسبت به دیروز عوض نشده 

ولی من امروز و الان دارم می‌ترکم از گریه 

همش به خاطر یه مشت هورمون 

نمی‌تونم اعصاب و بدن کوفتیمو کنترل کنم 

اه 

من زود پریود شدم یعنی نسبت به بقیه 

که البته ارثی بود 

خلاصه اون موقع مامانم یه دسته روزنامه قدیمی می‌داد بهم 

می‌شستم جلو سطل اشغال 

بعد اونا رو پاره می‌کردم و های های اشک می‌ریختم 

بی‌دلیل 

به خاطر یه مشت هورمون ناقابل 

اه 

تموم شو دیگه لعنتی 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۰۲ ، ۰۰:۰۵

دیروز بعد یه ماه پیام دادم به استادم 

دفعه آخر که رفته بود پیشش اسم یه تولباکسی رو گفته بود که برم باهاش کار کنم ببینم به دردم می‌خوره یا نه 

من رفتم 

اروری بود که از در و دیوار برام می‌ریخت 

راهنما و آموزش درست و حسابی هم ازش پیدا نکردم 

یه مثال بود تو خود سایته 

حتی اونم کپی کردم با دیتاست خودش ران کردم 

بازم ارور می‌گرفتم یه جاهاییشو 

خلاصه که چند روز باهاش ور رفتم دیدم نمیشه 

گفتم خودم کد بزنم 

دادم چت جی‌پی‌تی در واقع 

ولی خب کلا کدش آسون بود تا اونجا خودمم می‌تونستم 

ولی برای رسم توپوگرافیش به مشکل خوردم 

گفتم حالا دیگه تا همینجا خوبه 

به استادم پیام دادم و اینا رو گفتم 

انتظار داشتم بهم بگه آفرین که خودت کد زدی 

ولی گفت خودتون لازم نیست کد بزنید بگرد دنبال یه تولباکسه دیگه که هم سایتیشناش بالا باشه هم بتونی باهاش کار کنی 

​​​​​​جوابای اون مدتی خودمو با اون تولباکس رواله که قبلاً پیدا کرده بودم چک کردم و یکی نبود 

درسته تولباکسه ۲۵۰ تا سایتیشن داره ولی می‌تونم بگم کردم درسته چون اصلا چیز خاصی نداره 

درنتیجه جواب تولباکسه خرابه 

هرچند می‌تونم صداشو درنیارم در نهایت اگه مجبور شدم از همون استفاده کنم 

اون ۲۵۰ نفر دیگه هم که بهش رفرنس دادن احتمالا می‌دونستن که یکم خرابه 

شاید منم یکی از همونا بشم 

بعدم بهم گفت که ممنون که سعی کردی مشکلت و خودت رفع کنی وقتی دیدی نمی‌تونی با اون یکی تولباکسه کار کنی ولی دفعه بعد بیا به خودم بگو که خودم بهت بگم چیکار کنی 

اون یارو خارجیا هم که دیتاست مال اوناس و یه اسکریپتی رو می‌خواستن بذارم توش و نذاشته بودن و اینا 

که بهشون ایمیل زده بودم و جواب ندادن و دوباره ایمیل زدم و بازم جواب ندادن 

گفتم به استادم که اون ایمیل بزنه 

گفت ایمیلمو براش فوروارد کنم و امیدوارم نخنده به متن ایمیلم 

شاید خنده‌دار نباشه البته 

ولی خب به هرحال من تجربه ایمیل زدن نداشتو اینم داده بودم چت‌جی‌پی‌تی برام تولید کرده بود متنشو 

و نمی‌دونم متنش به اندازه کافی خوب و آکادمیک بود یا نه 

خلاصه که امیدوارم حتی اگه بهم می‌خنده جواب ایمیل اونو بدن چون واقعا بهش نیاز دارم 

خلاصه که فکر می‌کردم با اون کدا کارم تا حد خوبی جلو رفته و باید بشینم نتیجه‌هاشو تحلیل کنم ولی برگشت خوردم دوباره به عقب 

عاه 

یعنی من یه روزی فارغ‌التحصیل می‌شم؟

 

نمره یکی از دوتا درس این ترمم اومد و خیلی خیلی خوب شد و یه نمره هم بالاتر از نیازم شدم 

​​​​​​ترم داره تموم میشه یعنی فقط چند روز مونده از مهلت ثبت نمرات و اون درس دومی که تی‌ایش بودم هیچی نداد تصحیح کنیم 

می‌تونم به عنوان بدترین درسی که تی‌ایش بودم انتخاب کنم 

حالا درسته کلا تی‌ای دوتا درس بودم 

ولی خب می‌تونم بگم حتی اگه تو آینده هم تی‌ای درسی بشم از این بهتر خواهد بود قطعا 

ترم بعد فک کنم تی‌ای هیچی نیستم 

چه بد 

 

تو مشهد دنبال کار گشتم تو این سایتای کاریابی 

یعنی درواقع تو جاب ویژن و جابینجا 

و هیچی نبود 

هیچی که دلم بخواد و حتی نزدیک باشه بهش هم نبود 

باید از شیوه زنگ زدن به شرکتها استفاده کنم 

و متنفرم از این مدل کار پیدا کردن 

حتی کار هم نمی‌خوام 

صرفا کارآموزی مرتبط و به دردبخور می‌خوام 

در نتیجه فکر نکنم اقدام بکنم به پیدا کردن 

اینم دوست ندارم که به بابام بگم زنگ بزنه و اینا 

خیلی جلوه بدی داره 

آدم خرس گنده با ۲۲ سال سن بگه باباش زنگ بزنه 

ولی چه کنم که این خرس گنده از حرف زدن متنفره 

هرچند همون ایمیل زدن هم کلی بهم استرس میده 

ولی بازم از تلفن زدن بهتره

 

مامانم جدی گرفته رفتنمو 

ولی دوست نداره تنها برم 

میگه تو ارشد بخون 

داداشت هم ارشدشو تموم کنه 

بعد اون بره سربازی 

بعدش جفتتون با هم برین 

یا هی میگه نمیشه همینجا درس بخونی 

انگار من عاشق درس خوندنم و به عشق درس می‌خوام برم 

حالا نمیگه خودش تا همین دیروز می‌گفت خب شما هم برین 

یا تا می‌گفتم فلان دوستم رفته می‌گفت بیا فقط شما نشستین هیچ کاری نمی‌کنین 

حالا ببینیم چی میشه دیگه 

 

همچنان دارم suits می‌بینم 

رسیدم فصل ۶ 

عاه 

روز به روز بیشتر عاشق هاروی میشم 

از قدرت جسیکا هم خیلی خوشم میاد 

یه جاش خیلی دلم به حال هاروی سوخت 

یه جاش هست جوونیاشو نشون میده 

انقد این آدم مستاصله می‌ره به جسیکا میگه میشه من بیام خونه تو زندگی کنم قول میدم اصلا نفهمی که هستم 

برای اینکه اوضاع خونه خودشون خیلی خراب بوده و پول هم نداشته بره خونه برای خودش بگیره 

خیلی تاکید نکرده بود روی این موضوع تو سریال و خیلی جاهای دیگه روی بدبختیاش تاکید کرده بود 

ولی اینجاش خیلی به چشمم اومد 

 

دیگه چیزی به ذهنم نمی‌رسه فعلا

 

اها 

داداش م هفت هشت سالی هست که کاناداس 

این چند وقت خیلی تحت فشار بودن مالی 

هم خانواده خود م هم داداش اونجا 

وقتی هنوز خوابگاه بودم 

م می‌گفت داداشم بهم پیام داده 

خیلی بده اگه الان بخوام برگردم ایران 

و م جواب داده بود اگه دوست داری برگردی برگرد ولی کسی اینجا منتظرت نیست 

خیلی حس عجیبیه 

خیلی 

 

 

شب بخیر 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۰۲ ، ۰۰:۱۷

خب خب 

سلام سلام 

عرضم به خدمتتون که 

دیگه فردای اون شبی که نوشتم شب اخرمه تو خوابگاه 

صبحش همه خواب بودن که رفتم 

فقط یه برگه گذاشتم که خدافظ 

حسم در همون حد بود واقعا 

دیگه صندوق عقب ماشین که در شد و نصف صندلی عقب هم گرفت 

دیگه دو روز تهران بودیم 

بعدش رفتیم آبعلی 

جای همگان خالی 

برف بازی کردیم یکم سر خوردیم و اینا 

واقعا چند سال بود یه برف درست و حسابی ندیده بودم 

دیگه جمعه هم به کوب اومدیم ساعت ده شب رسیدیم 

 

امروز قرار بود کار و شروع کنم که نشد 

خیلی عجیبه 

صبح گفتن با بابام برم خرید 

نمی‌خواستم برم باز گفتم نه زشته بابام ناراحت نشه 

رفتم ظهر برگشتم 

بعد رفتم حموم 

بعدم نشستم همون سبزیایی که خریده بودیم و پاک کردم 

شد ناهار 

بعدم خواب 

عصرم خونه مامان بزرگم 

این‌گونه روز تموم شد و من هیچ کاری نکردم 

واقعا امیدوارم فردا بتونم با برنامه‌تر پیش برم 

باید برم سرکار 

اینجوری همش فکر می‌کنن بیکارم 

کار پژوهشی به عنوان کار حساب نمیشه تو خونه 

میگم امتحان هم که نداری پس بیکاری :/

​​​​​​

دیشب هم بحث رفتن شد 

فاینالی خانواده فهمیدن می‌خوام برم 

واقعا نمی‌دونم قبلش می‌گفتم می‌خوام مدرکمو آزاد کنم فک  می‌کردن برای چه کاری می‌خوام 

ولی خب دیشب یکم راجع‌بهش حرف زدیم 

بابام هنوزم فکر می‌کنه که یه چیزی وجود داره به اسم بورسیه که دولت ایران بهت پول میده و تو میری خارج که درس بخونی 

تازه می‌گفت آزمون هم داره و به آزمونی می‌گیرن هرمی قبول بشه بورسیه‌اش می‌کنن که بره خارج 

مثالشم یه چیزی بود در حدود بازه زمانی که تو نیروهوایی همافرا رو می‌فرستادن خارج که اونجا تعمیر هواپیما و پرواز و یاد بگیرن 

خلاصه که در گام اول یکم توجیه‌شون کردم که هنوز خارج برای کار پژوهشی و درس خوندن بهت پول میدن 

دیگه بحث همینجا تموم شد 

 

دیگه چی بگم 

اها همچنان دارم suits می‌بینم و رسیدم وسطای فصل ۴

هرچقدر از علاقه‌ام به هاروی بگم کم گفتم :))

خیلی دوسش دارم 

خیلی خوبه 

وای 

فک کنم تهش با دانا ازدواج کنه 

ولی درکل از به جایی به بعد خیلی از دانا خوشم نمیاد 

یعنی اول یکی از شخصیت‌های مورد علاقه‌ام بود 

ولی الان حس می‌کنم خیلی هاروی رو تحت کنترل داره 

حالا 

فسمت آخر آخر آخر هاروی ازدواج می‌کنه 

و من هنوز نصف راهم نرفتم و پنج فصل مونده 

 

 

اها 

برای روز پدر هم می‌خوام کادو بخرم 

چپن برای روز مادر خریدم 

بعد مامانم گفت که از این کیف کوچیکا که رمز داره خوبه 

چپن اون سری که دزد زد به خونمون برده بود اون کیف رو هم 

بعد آقا اومدم نگاه کنم 

خداروشکر یه چیزی که زیر یه تومن باشه و چارتا نظر خوب هم داشته باشه پیدا نمیشه چرا 

این چه وضعشه 

خب من پول ندارم 

یه چیزی باشه تا پونصد جمع بشه دیگه 

باتشکر 

 

​​​​​​

 

​​​​​​

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۰۷