حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

آخرین مطالب

۶ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

خب خب 

الان که دارم این پست و می‌نویسم 

روی تختم برای آخرین شب توی این خوابگاه دراز کشیدم 

یکی از دوستای راهنماییم داشت می‌گفت وای چه حس عجیبی 

حقیقتا اصلا عجیب نیست 

تو این یه ماه انقد اذیت شدم تو خوابگاه که هیچ حس ناراحتی نسبت به اینکه دارم میرم و ترم بعد هم نمی‌خوام بمونم ندارم 

فک می‌کنم تقریبا با هرجور آدمی توانایی سازگاری دارم 

یعنی درواقع توانایی تحمل 

ولی فکر می‌کنم سخت‌ترین بخشش برام واقعا خوابه 

یعنی تو این یه ماه تقریبا که اینا ساعت چهار می‌خوابیدن و ساعت یک ظهر بیدار می‌شدن واقعا حالم بد بود 

حالا اگه ساکت و آروم برای خودشون بیدار بودن اوکی بود ولی سر و صدای زیااااااد دارن 

حالا خلاصه که هر چی بود تموم شد 

حسن نسبت بهش اینجوری بود که اوکی خوب و بد گذشت و دیگه به نظرم به اون موقعیت رسیدیم که کافیه بودن در اینجا و بهتره دیگه اینجا نباشم 

وقتی هم گفتم یکم ادای اینا که وای نه ناراحت می‌شیم رو درآوردن و منم کلا گفتم آخی 

بعدم م گفت نرو دلت تنگ میشه ها 

گفتم نه بابا 

ف که دوست پسر م (دوست هم کلاسیم) خیلی شبیه تیلور یورکه 

یعنی شبیه جوونیاش 

خیلی با هم بامزه‌ان 

اخلاقاشو که نمی‌دونم ولی خود م دختر خوبیه امیدوارم ف هم پسر خوبی باشه 

 

آها 

من کل ترم سریال شروع نکردم که یه وقت به درست لطمه نخوره 

بعددددددد 

همین آخر ترم یهو افتادم رو دور سریال 

اولش که اون رودخانه ماه و بدون سانسور دیدم و هی از صحنه‌هاش ضربه روحی خوردم که چرا اینا رو به ما نشون ندادن 

بعدش میخک و دیدم دوباره که نتونستم بدون سانسورشو پیدا کنم  

یه چیز قشنگی که داشت و سانسور کرده بودنش و خیلی ازش ناراحت بودم این بود که تو سالهای بعد جنگ جهانی که ایتوکو (نقش اصلی که یه زنه) شوهرش ‌‌‌و باباش مرده بودن تو جنگ، عاشق میشه و اصلا انگار تازه سرزنده میشه و شروع می‌کنه به خودش می‌رسه و اینا ولی یه جوری همه داستان بین این دوتا رو سانسور کرده بودن 

دیگه مینی سریال the days و دیدم که یه چیزی مثه چرنوبیله ولی ژاپنیش ولی ضعیف‌تر از چرنوبیل بود ولی خب بازم داستانش واقعیه 

بعد لوله‌کشای کاخ سفید و دیدم که اونم یه مینی سریاله که طنز و سیاسی بود اونم واقعی بود و راجع‌به به ماجرای واترگیت و استعفای نیکسون بود 

تا اینجا داشتم مقاومت می‌کردم که سریال طولانی شروع نکنم تا اینکهههههه 

اول هفته فرجه ها suits رو شروع کردم که به‌به 

نه فصله هر کدوم ۱۶ قسمت اینا 

کاملا مناسب شروع امتحانات :)))

الانم آخرتی فصل سه‌ام 

تو این چند وقت که می‌رفتم دانشگاه همه‌اش رو دانلود کردم و آن شرلی هم دانلود کردم سریالشو برای بعد 

چندتا فیلم هم دانلود کردم 

امروز هم از ف سوپرانو رو گرفتم 

خلاصه که بارمو بستم 

تا موقع دفاع و تک درسم که برگردم تهران سریال دارم به اندازه کافی 

ولی مطمئن نیستم دقیقا اون روز کی باشه 

حس می‌کنم نمی‌تونم تا فروردین جمع کنمش و صفر اول و می‌گیرم 

 

بعد آها 

اون روز با یکی از بچه‌های دانشکده صحبت می‌کردم 

و اونم پروژه با همون استاد من داره و انقدررررر عقبه که باز اوضاعش از ما هم خراب‌تر 

اصن به مرحله تصویب نزدیک هم نشده 

و جالبه که اونم تا آخر فروردین باید دفاع کنه 

و می‌گفت من از آبان شروع کردم تازه 

با اینکه درساش ترم قبل تموم شده بود و کلا بیکار بوده 

چجوری مردم انقد شل می‌گیرن 

اها 

برنامه شمال اینام مثل همیشه با شکست مواجه شد 

تهش تازه دعوا هم شد تقریبا 

و من :)))

اخه واقعا بی‌‌برنامه‌ترین انسان‌های جهان دور هم جمع شدن 

می‌خوان برنامه کنن 

خب معلومه نمیشه دیگه 

 

 

اره دیگه همینا 

 

 

​​​​​​

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۰۲ ، ۰۲:۰۰

سلام 

دیشب داشتیم تو اتاق فیلم society of the snow رو می‌دیدم 

فیلمش برای 2023عه و براساس واقعیته 

راجع‌به تیم ملی راگبی شیلیه که می‌خوان برن مسابقات خارجی ولی هواپیماشون توی راه سقوط می‌کنه 

جایی که سقوط می‌کنن وسط کوه‌ها بوده و در برف بوده 

با این حال یه تعدادی‌شون تو سقوط کشته نمی‌شن و تلاش می‌کنن که زنده بمونن 

 

******** اسپویل خیلی زیاد  ***********

 

 

ته داستان اینجوری میشه که 16نفر از 45 نفر توی هواپیما هفتاد و یک روز توی کوه وسط برف و سرما و بدون هیچی زنده می‌مونن 

یه جاش هست که هواپیمای امداد از بالای سر اینا رد میشه ولی اینا رو نمی‌بینه و می‌ره 

و آخرشم خودشون راه میوفتن و دوتاشون با بدختی و کلی پیاده روی می‌رسن به شیلی و میرن برای بقیه کمک میارن 

یه جوری که همه دنبال جنازه‌های اینا بودن و تهش یه تعدادشون حداقل زنده پیدا می‌شن 

 

 

********** پایان اسپویل **************

 

 

تو  فیلمش اینجوری بود که هرکس می‌مرد اسم و سنش و می‌نوشت و چون اکثرشون عوض تیم ملی بودن خیلی جوون بودن و اکثر 20-22 سالشون بود. 

به طرز عجیبی دیروز سالگرد سانچی هم بود

اولین سالی بود که هیچ خبری برای سالگردشون ندیدم 

سانچی برام از اون داستاناس که دوست دارم وقتی مُردم اون دنیا حداقل بفهمم راستش چی بوده 

من هر از گاهی رندوم یادشون میوفتم 

به این فکر می‌کنم که اگه زنده‌ان کجان؟ چیکار می‌کنن؟ اصن چرا؟

یاد هاپر میوفتم توی stranger things 

(اینم اسپویل محسوب میشه)

که زنده مونده بود و اسیر گرفته بودنش 

هرچند اون فیلم بود و زنده موندنش خیلی برام غیرمنطقی بود 

ولی زنده موندن اینا ...

یادمه مامان یکیشون گفته بود 

من 22 سال این بچه رو بزرگ کردم مراقبش بودم 

22 روز دادمش دست شما بهم برنگردوندینش 

خدا به خانواده‌هاشون صبر بده فقط 

نمی‌دونم 

اینکه بدونی یکی مرده و کلا نیست و هیچ وقت برنمی‌گرده بهتره یا اون کور سو امید و بلاتکلیفیاش 

 

دلم نمی‌خواسته اینجا حرف سیاسی بزنم کلا 

ولی یه مسئولی خیلی باافتخار اومده بود گفته بود ما روز قبل این اتفاق کرمان ۱۶تا بمب پیدا کردیم اونجا و خنثی کردیم 

و همش به حجم بی‌شعوری این آدم فکر می‌کنم که بعد ۱۶تا بمب (که اگه راست گفته باشه) چجوری مراسم و کنسل نکردی 

بعد به بچه‌هایی فکر می‌کنم که اسم هم‌کلاسی‌شونو توی اسم کشته‌ها می‌بینن 

 

یکی دیگه از چیزایی هم که بهش فکر می‌کنم هواپیما اوکراینیه 

اینم از اون چیزاییه که دوست دارم حداقل بعد از مرگم خبردار بشم ازش  

چرا واقعا 

ارزشش و داشت؟ 

 

چه جوونایی 

چه آرزوهایی 

چرا واقعا

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۲ ، ۱۸:۴۹

وای اره 😭😭😭😭😭😭

بالاخره 😭😭😭😭😭😭

این کوفتی سگ مصب با هشت ما تاخیر تصویب شد 😭😭

خداروشکر داورم همون شد میگن سختگیره بازم 

ولی مهم نیست حداقل بهم پنج نمیده 

یا نمیاد وسط دفاع بگه تو که اینو پاس نکردی پس هیچی حالیت نیست 

هعی 

خدایا شکرت 

الان باید می‌رفتم بیرون خوشحالی می‌کردم 

برای خودم می‌گشتم 

منتها روز اول پریودیمه 

تو تختم ولو شدم و در نمیام 

عیب نداره 

بعدا حالا جبران می‌کنم شادی‌شو  

ولی اره دیگه 

خدایا خودت یکم هل بده بقیه‌اشم بره جلو 

دمت گرم 

 

خب اینم تعریف کنم دیروز رفتم بازار گل محلاتی

خیلی خوشگل بود 

دلم می‌خواست همونجا بمیرم برام از اون تاج گلا بزنن 

همینا دیگه 

شولولولولولو 

​​​​​​سلام که نکردم 

ولی خدافظ 

​​​​​​

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۰۲ ، ۱۷:۳۱

دیروز آخرین کلاس کارشناسیمو رفتم 

به امید روزی که این مدرک پدصگ و از این دانشگاه نکبت بگیرم ⁦:')

پوروپزالم رفته دست یه داور خوب 

اگه قبولم بکنه البته 

فک کنم گفته بودم اینو البته 

خلاصه که هنوزم خبر نداده ما رو به غلامی قبول می‌کنه یا نه 

دیگه اینکه آها من امتحانام که یعنی کلا دوتا امتحان 

همون دو روز اول امتحاناس و ۱۱ روز دیگه جفتش تموم میشه و راحت میشم 

بعدش دیگه جمع می‌کنم می‌رم خونهههههه 

واقعا دارم براش روزشماری می‌کنم 

بس که اذیتم تو اتاق این چند وقت 

اینا تا ساعت پنج صبح بیدارن و از اون طرف تا ساعت یک ظهر می‌خوابن 

 کلا هم کلاس اینا که نمی‌رن 

​​​​​​شعورشون هم که نمی‌کشه یکی خوابه یکم ارومتر باشن 

منم به زور می‌خوابم و گوشامم داغون شدن این چند روز انقد هندزفری با صدای بلند توش بوده 

خلاصه که فقط منتظرم تموم شده من راحت شم برم 

برای پروژه هم اینا همشون می‌خوان خوابگاه بگیرن 

منم می‌تونم بگیرم ولی نمی‌گیرم 

چون هم استادم خودش نصف هفته مشهده 

هم مگه مرض دارم بیام اینجا الکی کلی خرج اضافه بکنم وقتی می‌تونم تو خونه‌مون بشینم 

هم اینکه دیگه واقعا به نظرم بهتره از هم اتاقیام دور بشم دیگه 

بسه 

اره دیگه 

فقط وسایلم خیلی زیاده 

یعنی همه وسایلمه دیگه باید ببرم 

که خودم نمی‌تونم 

گفتم دوتا ساک بزرگ و یه کوچیک دارم همونا رو پرکنم هرچی می‌تونم ببرم 

چون تو قطار هم جا نمیشه گفتم نهایتا دوتا بلیط می‌گیرم یکی برای وسایلام یکی برای خودم 

دیگه تشک و بالشت و لحاف و قابلمه ماهیتابه و تشت و اینا بمونه بعدا هرموقع مسیرمون با ماشین خورد به تهران بیایم ببریمشون 

حالا شایدم خانواده تونستن برنامه رو جور کنن بیان دنبالم که همین الان ببرم دیگه 

 

بعد اینکه ایمیل دادم به اون صاحب دیتاسته 

به دونفرشون 

البته یادم نبود تو تعطیلات سال نوعن 

هپی نیو یر هم نگفتم بهشون 

حالا خلاصه امیدوارم بعد تعطیلات حداقل جوابمو بدن ⁦:'(⁩

با استادم هم حرف زدم 

دعوام نکرد 

ولی برای اون تولباکسی که پیدا کرده بودم هم خیلی ذوق نکرد 

گفت نسبت به سال انتشارش که ۲۰۱۳عه سایتیشناش خیلی نیس ۲۳۰تا ایناس 

اخه خب کسی رو این موضوع هم کار نمی‌کنه زن حسابی 

خلاصه که گفت شاید اشکال هم داشته باشه و برو فلان چیز هم ببین و خلاصه دوباره این روند برو این هم ببین و برو اون هم ببین شروع شد 

 

 

فردا صبح هم گفتم برم بازار گل 

اگه شب بذارن بخوابم و صبح بتونم بیدار بشم 

 

دیگه اینکه امیدوارم مامان بابام بیان و چند روز هم بمونن تهران یکم بریم بیرون بچرخیم با هم 

 

فک کنم یه چیز دیگه هم می‌خواستم بگم که یادم نمیاد 

همینا دیگه 

 

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۲ ، ۱۶:۱۷

پورپوزالم رفته رسیده دست داور که ببینه قبولش می‌کنه یا نه 

اگه همین قبول کنه خیلی خوبه ولی بقیه‌ گزینه‌ها اصلا خوب نیستن 

بهتر هم هست نهایتا تا هفته بعد تصویب بشه 

یه تولباکس هم پیدا کردم که خیلی خوبه و محیط گرافیکی هم داره و احتمالا بتونم با همون کارامو انجام بدم و خیلی هم یوزرفرندلیه 

اما ریدن من کجاس 

اونجا که این دیتاستی که قراره ازش استفاده کنم از قضا به طور کامل هم توی پورپوزالم توضیح دادمش ناقصه 

یعنی خود اونجایی که در دسترس قرارش داده نوشته یه اسکریپت هم همراهش هست که توی اون توضیحاتش هست 

ولی اون اسکریپته نیست تو فایل 

و دو نفر هم اومدن کامنت گذاشتن که اسکریپته کجاس 

و من ندیدم 

البته جدیدا کامنت گذاشتن یکیشون نوامبر یکی هم همین پریروزا 

چهارشنبه هم با استادم جلسه دارم که از اون جایی که اون یکی استاده تاکید کرده که وقت خیلی کمه اینم هل کرده 

و قصد دارم بهش بگم 

امیدوارم تیکه تیکه‌ام نکنه 

البته خیلی مهربونه ولی فک کنم دیگه تو این شرایط واقعا اساسی دعوام کنه 

فعلا برنامه اینه که ایمیل بزنم به صاحب این دیتاسته 

البته اول به استادم می‌گم و بعدش 

امیدوارم واقعا جواب بده چون اگه جواب نده نمی‌دونم باید چه غلطی بکنم 

وای واقعا ریدم 

و همه‌اش هم تقصیر خودمه و این خیلی بدهههههههه 

واقعا نمی‌دونم اگه جواب نده چیکار کنم 

دیتاست مشابه هیچی نیست 

و من حتی تو عنوانم هم دارم تسک دیتاست و میگم 

و این بده 

خیلی خیلی بده 

یه راه دیگه هم هست 

اینکه تا چهارشنبه هم پورپوزالم تصویب نشه و استادم بگه خب کلا دیتاست و عوض می‌کنیم 

که این یکی دیگه واقعا بعیده 

ولی به نظرم همچین بد هم نیست 

از اون دیتاست گنده قدیمیه استفاده کنیم 

هم سابجکتاش بیشتره هم کانالاش 

ولی به فرض محال حتی اگه بخواد عوض کنه دیتا رو میگه نه روی اون خیلی سایتیشن خورده 

هوف 

امیدوارم اوکی بشه 

تازه داشتم با اون تولباکسه حال می‌کردم می‌گفتم کارم راحت شده‌ ها 

اه 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۰۲ ، ۰۱:۱۵

باز نیومدم عین آدم به موقع همه چی رو تعریف کنم 

کلی چیز میز جمع شده روی هم 

 

 

خب من که مشهد بودم به زور برای جمعه صبح بلیط گرفتم که شب برسم تهران برای کلاس شنبه صبحم 

بعد زن عموی مامانم زنگ زد ما رو دعوت کرد به ناهار 

چرا؟ چون دخترش تو کانادا عروس شده 

دخترش همسن مامانمه و تقریبا ۲۰ سالی هم هست که رفته 

قبل اینکه بره ازدواج کرد و چند وقت بعدش رفت و شوهرش نرفت و کلا با هم به مشکل خوردن و خیلی هم سخت طلاق گرفت 

خلاصه دیگه بعد اون مشکلات بعد کلی سال با یه آقای آلمانی کانادایی ازدواج کرده 

عکساشو می‌دیدم که اونجا رفتن لباس عروس پوشیده و یه جشن کوچولو هم گرفتن 

به این فکر کردم که خیلی جالبه که توی ۴۶ سالگی دوباره از اول شروع کنی به ساختن یه زندگی 

یعنی به نظر من خیلی دوره 

این همه صبر کردن برای پیدا شدن کسی که مناسبته 

خیلی زیاده نه؟

حالا امیدوارم خوشبخت بشن 

حالا داشتم می‌گفتم که من ناراحت بودم چون نمی‌تونستم برم چون بلیطم صبح بود 

بعد گوشیمو برداشتم دیدم کلاس شنبه‌ام مجازی شده و خیلی سریع و فوری بلیطمو عوض کردم برای شنبه آخر شب 

امااااا

یکی دو ساعت بعدش پیام دادن که عکس فارغ التحصیلی رو می‌خوان شنبه ظهر بگیرن :/

هیچی دیگه منم نرسیدم به عکس فارغ التحصیلیمون 

درحالی که دوتا از بچه‌های انصرافیمون اومده بودن :/

 

 

دیگه اینکه 

آها شانس من همین نشستم تو قطار یکی از گوشیای هندزفریم قطع شد و الان یه طرفه‌ام 

مسیرم به مترو هم نخورده یکی برم بخرم 

خدایی اینی که داشتم از این ۱۰تومنیا بود ولی فک کنم یه دوسال کار کردم قشنگ برام 

 

 

دیگه اینکه پورپوزالم و با همون ۳خط شرح پروژه استادم اوکی داد فرستاد برای اون یکی استاد و اونم پریشب اوکی داد و احتمالا الان ایمیل شده برای مدیر گروه که من ازش متنفرم و خیلی هم روانیه و تقریبا سه ساله بلاکش کردم 

می‌ترسم داورم هم خودش بشه 

کلا گزینه‌هایی که داورم میشن خیلی سخت‌گیرن 

حالا ببینم همین تصویب میشه اصن یا نه 

 

 

 

​​​​​​دیگه امروز قرار بود بریم اردو با دانشگاه که کنسل شد :/

دیروز به کوب ۸ قسمت سامورایی چشم آبی رو دیدم و تمومش کردم 

قوی بود 

اها 

پریشب هم گفتم برم میرزای شیرازی 

می‌گفتن برای کریسمس اونجا چون ارمنی نشین زیاد داره مغازه‌ها رو خوشگل می‌کنن 

دیگه منم با مترو رفتم اونجا گفتم تا نجات‌اللهی پیاده بیام 

بعد با مترو برم بقیه‌اشو 

قشنگ کرده بودن مغازه‌هاشونو واقعا 

ولی خیلی شلوغ بود 

بعد رسیدم به نجات‌اللهی دیدم اعع 

ایستگاه مترو اینجا که هنوز فعال نشده :/

دیگه همین‌طوری پیاده اومدم تا ولیعصر و خوابگاه 

تو راه اومدم یه تیکه پیام تو پیاده‌رو 

تاریک بود و جلوش هم ماشین پارک بود و منم کور 

خوردم زمین محکم با زانو 

همون وسط هم حالا پام از تو لگن گرفت 

دیگه یکم نشستم و دوباره راه افتادم 

بعدش دیگه دیدم زانوم کلی کبود شده 

 

همین دیگه 

اها 

کنسرت علیرضا قربانی هم هست 

نمی‌دونم دوست دارم برم یا دوست ندارم برم 

حس می‌کنم از اونایی نیست که بخوام تنها برم 

​​​​​​ولی دوست دارم هم برم چون آهنگاشو دوست دارم 

ولی دیگه بلیط نگرفتم این سری هم 

یکی دیگه هم بود اونم دوست داشتم برم 

نمی‌دونم کلا حسم به کنسرت چجوریه 

شاید بار اولش و باید تنها نرم 

نمی‌دونم 

 

برم دیگه واقعا 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۰۲ ، ۱۳:۲۹