حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

آخرین مطالب

شیرینی، ایمیل، خداحافظی

شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۸:۲۸ ب.ظ

اون یارویی که پیام داده بود و که الان رفتم بالاخره پیاماشو جواب دادم 

یارو اصلا گزارشمو خونده بود :/

استادم براش فرستاده بوده احتمالا 

گفته پیشنهادی چیزی ندارین؟

احتمالا می‌خواسته ببینه کدی چیزی پیدا کردم که به اونم بدم 

منم که فعلا هیچی پیدا نکردم 

ولی خب اگه بتونم باهاش در ارتباط باشم که اگه اون چیزی پیدا کرد به منم بده خوبه‌ها 

ولی من از این شانسا ندارم 

حمالیای بقیه رو هم می‌کنم :(

به اون یکی استادم هم ایمیل زدم 

جواب خودمو که نداد 

ولی به اون یکی استادم جواب داده که امروز و فردا و پس‌فردا ساعت هفت اوکیم 

که من قطعا پس فردا رو انتخاب کردم 

پرسیدم باید چیزی آماده کنم برای جلسه 

که گفتش قراره توضیح بدیم از اول که چیکار کردیم پس پاور درست کن 

وای تو پاور پوینت درست کردنم خیلی خنگم :(

اصلا پس من گزارش می‌فرستم برای تو که چی بشه 

خب بخون دیگه همونا رو 

همه رو خلاصه کردم باز همونم خودم بیام برات توضیح بدم :/

ایش 

حالا خدا به خیر بگذرونه 

امیدوارم واقعا ازم سوال نپرسه 

خیلی سخته چیزی که دقیقا نمی‌دونی چیه رو برای بقیه توضیح بدی 

 

 

پنجشنبه سرکار یه چیزی شد 

یعنی میکرو رو من پروگروم کردم 

بعدش عین هرچی اومد کد بریزه روش نشد 

منم تست کردم نشد 

دیگه کلی علاف شدیم و دیدیم یه قطعه‌ای سوخته 

تقصیر منم نبوده 

به طرز عجیبی انگار آخرین فرصت و من استفاده کرده بودم و بعدش سوخته بود :/

دیگه حالا خلاصه کلی آقای ت اصرار کرد که اگه با عوض کردن همین درست شد یه شیرینی چیزی بده 

واقعا هم به شوخی داشت می‌گفتا 

ولی دیگه امروز صبح وسط راه پیاده شدم

بدو بدو رفتم قنادی 

یه بسته گنده کوکی شکلاتی خریدم از رنگینک و بردم :))

خودم تا حالا نخورده بودم 

بد نبود خوب بود 

دیگه همین باعث شد یکم بیشتر با من دوست بشن جمیعا 

آقای الف هم گفت هر موقع کارتون تموم شد بیا بهت برق وصل کنم :)))

که متاسفانه وقت نشد برم بهم برق وصل کنه :)))

آها آها 

یکم هم بحث حقوق و اینا شد 

که البته متاسفانه اونجا رئیس گرامی هنوز نیومده بود که بشنوه 

دیگه می‌خواستن کله عین هم بزنن 

که ماشین اصلاح نیاورده بود گفت خودم میرم می‌زنم 

موقع رفتنش خیلی ناراحت کننده بود :(

یعنی همه با خنده داشتن رد می‌کردنا 

ولی فضا از این مدلیا بود که یه جوریه 

بعد این آقای ج واقعا انگار خیلی سخت گذشته بهش تو آموزشی 

بقیه یه جورایی با شوخی تعریف می‌کردن 

ولی اون اصلا از رو درد حرف می‌زد :(

چقد همه پسرایی که میرن سربازی گناه دارن :(

حتی اونایی که کلی تلاش می‌کنن و استرس می‌کشن تا موقعی که معاف شن :(

آره دیگه 

عین هم رفت :(

داشت می‌گفت من میرم اونجا همه زنگ می‌زنن خانواده‌هاشون بعد من زنگ می‌زنم شما می‌گین این آلارماش هنوز خرابه کجای کدش خرابه :)))

 

دیگه 

برم ببینم چه گلی به سرم بگیرم برای جلسه با این استاده 

 

بعدا نوشت:

اینم یادم رفت تعریف کنم 

پنجشنبه سوسک گرفتن تو شرکت 

بعد کردنش تو یه شیشه مربا خالی درشم با دستمال کاغذی بستن 

آقای ت هم می‌ترسید از سوسک 

بعد داخل شیشه‌اش کلروفوم تزریق کردن ببینن بعدش بهوش میاد یا نه :)))

که مرد البته 

 

 

 

 

​​​​​​

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳/۰۲/۰۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی