حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

آخرین مطالب

۶ مطلب در آذر ۱۴۰۱ ثبت شده است

کاش میشد برگشت به تابستون ۹۸

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۰۱ ، ۰۱:۲۸

من واقعا سواله برام 

چرا بهم زنگ می‌زنین؟؟؟؟

تا حالا شده من یه بار بهتون زنگ بزنم؟؟؟؟

چرا از پیام استفاده نمی‌کنین 

خب الان یه بنده خدایی که از قضا خیلی هم لاسو هست صبح زنگ زده به من 

خب چرا ؟؟؟؟

من واقعا نمی‌فهمم چرا ؟؟؟؟

اقا ما یه مدت واقعا کوتاهی با هم یه جایی کار می‌کردیم 

بعدش دیدی من ازت خبری گرفته باشم ؟؟؟

می‌خوای خبر بگیری خب پیام بده حداقل 

بعد من جواب ندادم 

چون با مامانم بودم و واقعا هم اعصاب نداشتم 

بعد من الان باید زنگ بزنم بهش؟؟؟؟؟

خب این گزینه که قطعا کنسله 

حتی می‌ترسم پیام بدم بهش که اره نتونستم جواب بدم دوباره زنگ بزنه 

و حتییییی می‌ترسم که یه وقت تو خیابون منو دیده باشه که زنگ زده باشه که بگه اعع حالا که اومدی مشهد (به خاطر آلودگی هوا تعطیلم و دوباره اومدم خونههههه) پاشو بیا دورهم باشیم 

بابا من حتی اینو دوم شخصم خطاب نمی‌کنم 

ولی این خیلی لاسوعههههه 

خیلی زشته بذارم چند روز بگذره بعد بهش پیام بدم که نتونستم جواب بدم و اینا؟

دوباره فردا زنگ نزنه یه وقت؟

خداااااااااااااااااااا

بابا من واقعا حساسم رو این موضوع 

واقعا مشکل دارم 

واقعا از صبح ذهنم درگیره 

چرا مردم اینجورین 😭😭😭

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۰۱ ، ۲۱:۱۰

خب امروز با بچه هامون رفتم بیرون 

خیلی دودل بودم که برم یا نرم 

چون هم مهدیه نبود هم دیروز تازه پریود شده بودم سختم بود 

ولی دیگه هی گفتن برو برو 

یکم سوشالایز (socialize) کن 

خلاصه رفتم 

خوب بود بد نبود 

یعنی چون مافیا بازی کردیم خوب نبود 

واقعا تو مافیا خوب نیستم و ازش خوشم نمیاد 

ولی بازی برای جمعیت بالا فقط همینو داشت 

و خب این قسمتش خوب نبود 

ولی کلا اینکه رفتیم با بچه‌ها خوب بود 

تهش موقع خداحافظی خیلی سیگار کشیدن 

و کل هیکلم بو گرفته 

و پالتوم حالا نه تنها یه دکمه‌اش پریروز تو دانشگاه افتاد و گم شد 

حالا بوی سگ سیگار هم میده 

یکی که توقع نداشتمم سیگاری درومد و خیلی ناراحتم کرد :(

 

 

یکم دیگه هم از این چند وقت که نبودم تعریف کنم 

رفتم مشهد خونمون و چهار روزه دوکیلو و نیم چاق شدم =))

خیلی خوش گذشت و چون گفتن خیلی لاغر شدی منم جبران کردم :)

خیلی هم پشیمون نشدم که روز دانشجو دانشگاه نبودم 

اون چیزی که فکرشو می‌کردم نشده بود 

بعد یه خرواااااار تمرین و کار دارم و دیگه واقعا توانایی انجامشونو ندارم بس که خسته شدم 

نمره‌های میانترمم خیلی بده 

و درسای ترم بعدمم خیلی خیلی بده 

کاش مراکش سوم بشه حداقل 

خیلی شیرینه برسی به چیزی که حتی فکرشم نمی‌کردی 

شب چله تهرانم و مامانم مشهد تنهاس 

خواب علیرضا رو دیدم چند شب پیش 

خوابم خوب نبود 

ازاد نشده بود 

فرار کرده بود و اومده بود دانشگاه

و طی یکی دودیقه دانشگاه پر مامور شد با اسلحه 

دیگه بیدار شدم 

خیلییییییییییی ناراحت شدم کامفیروزی رو گرفتن 

حس کردم یه سنگر پناه و از دست دادم 

 

 

همینا 

:):

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۰۱ ، ۲۱:۴۴

خوشحالم اومدم خونه 

بعد دو ماه 

ولی کاش فردا دانشگاه بودم 

چون اینجوری دق می‌کنم فردا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۱ ، ۰۱:۴۸

فردا امتحان دارم 

و حجمش خیلی خیلی زیاده 

حداقل 600تا اسلایده 

و اگه تموم کنمشون بازم نمی‌تونم جواب سوالا رو بدم 

چون سوالاش مفهومیه 

و الان خسته شدم انقد که خوندم 

و هیچی بلد نیستم 

و خوابمم نمیاد که الان بخوابم صبح زود بیدار شم 

فک کنم تصمیم دارم بیوفتمش

چون کلا ۱۴ واحد دارم و اینم سه واحدیه و نمی‌تونم حذف کنم :(

​​​​​​

تو اتاق داره درنای منقرض شروین پلی میشه 

قشنگه 

و غمگین 

دوست داشتین گوشش کنین 

​​​​​​

دیروز رفته بودم خونه یکی از فامیلامون 

چون خیلی اصرار می‌کرد بیا رفتم 

دلم خالی شد یکم 

کلی از این مدت تعریف کردم براش 

خانواده گوگولی دارن 

فقط دخترشون تو سن بلوغه و با داداشش که کوچیک‌تره هی دعوا می‌کنن 

پسرشون هم خیلی بدغذاس 

ولی درکل قشنگ بودن :)

 

دوشنبه گفتم برم مشهد خونه‌مون 

ولی بلیط نگرفتم هنوز 

موندم قطار بگیرم یا وایستم هواپیما لحظه آخری ببینم ارزون گیرم میاد یا نه

و می‌ترسم قطار هم دیگه گیرم نیاد 

خیلی خسته ام 

کاش بشه برم 

 

دلم یکم خواب بدون کوک کردن ساعت می‌خواد 

 

آه 

از اون طرف می‌ترسم برم خونه مون 

اینجا واسه ۱۶ آذر یه اتفاق هیجان‌انگیز بیوفته من از دستش بدم 

مثلا اگه شانس منه 

رئیسی که گفتن قراره بره یه دانشگاهی زارت پا میشه میاد اینجا 

 

کاش می‌شد از روی فردا پرش زد مستقیم رفت پس‌فردا 

هعی 

​​​​​​

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۰۱ ، ۲۳:۳۲

دیگه واقعا نمی دونم عنوان چی بذارم :/

 

چند روز پیشا یه پیامی دیدم که یکی داوطلب می خواد برای ثبت emg و mmg 

منم پیام دادم و دیشب بهم جواب داد که اگه می تونی امروز بیا 

امروز صبح رفتم و دیدم زارت 

اتاق منفورترین انسان دانشکده و کسی که من ازش متنفررررررم و آدرس داده 

دیگه به خاطر همین در نزدم

پیام دادم جلو درم 

در و باز کردم دیدم خود اون استاد نکبت حضور نداره 

چون دستگاه مال اون بوده گفته بیا بشین تو اتاقم اینجا ثبت بگیر 

یکم صحبت کردیم 

از این شروع شد که گفت الان شما سر کلاس میرین و من گفتم نه 

داشت می گفت به نظرم بیهوده اس 

و داشتم بحث می کردم که نه خیلی هم تاثیر داره و رو دانشگاه فشاره و این حرفا 

بعد بحث استادا شد 

و از جملهههههه همین استادی که از متنفرم 

گفتم خیلی ازش بدم میاد و داشت سعی می کرد که بگه نه اونقدرا هم بد نیست 

بیرون اینجا من باهاش در ارتباطم و بد نیست و اینا و گفت تو چرا ازش بدت میاد 

همه زجرایی که ترم سه از دستش کشیدم جلوم مرور شد 

مجازی بود کلاسا و یه روز به یکی گفت میکروفونتو باز کن 

و اون شخص گفت من میکروفون ندارم 

خب خیلیا هستن که اینو میگن که از زیر درس در برن

ولی تو یه درصد هم درنظر بگیر که شاید واقعا نداشته باشه 

خود من کل ترم دو نرفتم سرکلاس معادلات چون میکروفون نداشتم 

کامپیوترمون میکروفون نداشت و من لپ تاپ نداشتم و با گوشی هم نمی شد وارد کلاس شد اون موقع 

و خب اصن اوکی می تونی بگی که خب حتما برای جلسه بعد یه میکروفون تهیه کن من می خوام ازت درس بپرسم 

و فکر می کنید این بشر عوضی چی گفت

گفت "یه میکروفون هم نداری؟ برو کمیته امداد بگو بهت میکروفون بدن"

این جمله رو به من نگفت

ولی من همونجا و بعد اون و حتی همین الان وقتی می خوام این قضیه رو تعریف کنم 

از شدت بد بودن این حرف گریه ام می گیره 

آخه چقدررررر یه آدم می تونه بی شعور باشه 

بعد خیلی سعی داشت بگه عیب نداره و اینا 

یه استاد دیگه یه روز من تو دفترش بودم جلوی چندتا دیگه از بچه ها سرم داد زده و من خیلی بهم برخورده 

سر همون قضیه خیلی ازش بدم میاد

با اینکه بعدش از معذرت خواهی کرده ولی من دلم باهاش صاف نشده 

و من اینجوری بودم که خب اوکی اون حداقل شعور عذرخواهی رو داشته 

ولی این مرتیکه چی 

و همینطور های های اشکام میومد 

بعد موقع ثبت گرفتن هم هی مرور می شد تو ذهنم که چقدر یه آدم می تونه بی شعور باشه 

و بازم اشکام میومد 

 

با هم اتاقیام مشکل دارم 

ولی هیچی نمی گم 

و فقط سکوت می کنم 

چون حتی توانایی بحث کردن هم ندارن 

و همون اول دعوا رو شروع می کنن 

و دوتاشون به طور مشخص و جدا و با شدت فرااااوااااان رو مخمن 

که همونطور که قبلا هم گفتم 

از اینان که راه میرن و دستور میدن که خاک تو سر این و خاک تو سر اون 

و خیلی رو اعصابم میرن

و واقعا بعضی جاها به کمک هندسفری تحمل می کنم 

 

چقدر از بردن ژاپن از آلمان خوشحال شدم 

دلیلشم اینه که از آلمان بدم میاد :)

اونم سر اون بازی برزیل که 7 تا زد بهشون 

هیچ وقت بابت اون تحقیر نمی بخشمشون 

بعد به جز اون از نویر و مولر هم بدم میاد همینجوری بی دلیل

همیشهههه برام سوال بوده که این فیفا چجوری رده بندی می کنه که ما بالاتر از ژاپنیم همیشه 

درحالیکه واقعااااا بازی ژاپن خیلیییی بهتره از ایران 

 

بعد این روزا امتحانای دروس سرویس دانشگاه داره برگزار میشه 

و یه عده از این جدیدا دارن نمیرن امتحان بدن 

و نگرانشونم 

چون تجربه سال 98 و دارم 

و امیدوارم براشون مشکلی پیش نیاد 

 

این روزا سرود زن و سرود زندگی مهدی یراحی رو زیاد می شنوم 

و یا آهنگ های قدیمیش میوفتم 

یاد منو رها کن 

اونجا که میگه 

"اگر این بهارم برنگردی خونه 

دیگه چیزی از من یادت نمی مونه" 

یا هوای تو که توش میگه 

"به هوای خونه بیا"

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۰۱ ، ۲۰:۴۸