هفته گذشته
سلام
بخوام بیخودترین هفته عمرم رو انتخاب کنم میتونم هفته گذشته رو جزو سهتای اول بذارم
انقدرررررررر که بیفویده و حتییییییی مضر بود
دریغ از یه ذره درس خوندن
دریغ از یه خط مقاله خوندن
همینجوری نشستم تا استادم یادش بیوفته منم وجود خارجی دارم و بهم پیام بده
و از اون طرف از این بیکاری استفاده نکردم بیشتر زبان بخونم
خیر در اونم کلا بستم گذاشتم کنار
حتییییییی فیلم و سریال هم ندیدم
واقعا که
از اون طرف
کلی اتفاقات خانوادگی افتاد
قراداد خونه رو با کلی چک و چونه با صاحبخونه تمدید کردیم
از اون طرف فاینالی بعد یه سال قرارداد ساخت خونه خودمونو بستیم
بعد به مستاجرش پیام دادیم که تمدید نمیکنیم سرسال تخلیه کن
فرمودند من زنم حاملهاس آذر زایمان میکنه درنتیجه ما تا بهار خالی نمیکنیم :/
حاجی هفتااااد روز تا سالت وقت هست خب برو یه جا پیدا کن
بعد اصن زنت آذر زایمان کنه تو تا بهار میخوای چیکار کنی
واقعا عجیبه
بعد چون عراق بود زنگ هم نمیزد پیام میداد
بعد ما میگیم حاجی خونه رو آذر تخریب میکنن
این میگه من تا بهار تخلیه نمیکنم
دیگه بابام هم استرس گرفته بود که اگه تخلیه نکنه من باید روزی یه تومن خسارت بدم
اینجوریه که ما هی از اون روز سرچ نحوه گرفتن دستور تخلیه و اینا
بعددددد این هفته اوج کار بابامه
و عمو بابام سرطانش عود کرده بود و ریهاش آب آورده بود و کلیههاش هم از کار افتاده بود و بیهوش بود
امروز صبح هم فوت کرد
بین عموهای بابام بیشتر از بقیه دوسش داشتم
ولی امیدی هم به زنده موندنش کسی نداشت
خلاصه که خدا بیامرزدش
اینجوری که یکی با آمادگی میمیره خیلی خوبه
یعنی خیلی بهتر از اینه که یهویی بمیری
مثلا موقعی که دایی بابام فوت کرد سالم و خوب بود
یهو پاش سر خورده بود از رو نرده بوم افتاده بود ضربه مغزی شد
باز همونم خوب بود یه هفته تو کما بود
دیگه اینکه یهویی یه اتفاقی بیوفته و بمیری خیلی بده
مثلا تو کلی برنامه داری برای کارات
یهو تصادف میکنی زارت میمیری
یهو هواپیمای اوکراینی از ذهنم رد شد
خلاصه
از اون طرف یکی به مامان م گفته داریم خوابگاه جدید اجاره میکنیم برای بچهها (یعنی ما)
حالا نمیدونم راست میگفته یا دروغ
امیدوارم راست بگه
بعد بابام باید برای یه سری کلاس هم آخر شهریور بیاد تهران
خلاصه که خر تو خریه
چند روزه یاد یه خاطرهای افتادم که خیلی سورئاله الان که بهش فکر میکنم
پ با گوشی من زنگ زد به استاد مشاورش گفت استاد منو احضار کردن اطلاعات برم به نظرتون یا نه؟
بعد اونم گفت وایستا زنگ بزنم رئیس دانشکده از اون بپرسم
خیلی عجیبه
زنگ بزنی استاد مشاورت یه همچین چیزی بپرسی
یه صحنه حس کردم چقدر بدبختیم
دانشجو جماعت راه دور که حتی نمیخواد خانوادهاش نگران بشه
انقدر بیکسه که زنگ میزنه استاد مشاورش
همینا دیگه
خدافظ