خب من تصمیم گرفتم
که رزومه بفرستم و برم
تا الان فقط به م گفتم
واقعا نصف آدمای دور و بر من اسمشون با م شروع میشه عجیبه
به خانواده نگفتم هنوز
البته که خودشون همیشه میگفتن ببین مردم همزمان درس میخونن و سرکار هم میرن
در نتیجه فکر نکنم مخالف باشن
م بهم گفت برو
اون خودش از تابستون میره سرکار
سه ماه کارآموزی و بعدشم استخدام
گفت تو چه بری چه نری بالاخره پروژهات تموم میشه
راست میگفت
و گفت اینجوری بهتر قدر زمانتو میدونی
راست میگه من ادمیم که هر چی سرم شلوغتر باشه
بهتر میتونم مدیریت بکنم
و چیزی که نگفت این بود که به نظرم سرکار رفتن مثه ازدواج کردنه
از این لحاظ که تو تا موقعی که دانشجویی مخصوصااااا کارشناسی و سنت کمه خیلی ازت توقعی ندارن
ولی همین که درست تموم شد و در دسته بیکارها قرار گرفتی و سنت رفت بالا و اینا دیگه همه چی فرق میکنه
آها البته اینم گفت
که تو باید بالاخره یه روزی این استرس شروع کار با رزومه خالی و فرستادن و مصاحبه و حتی رد شدن و بچشی
پس هرچی زودتر شروع کنی برات بهتره
اینم راست میگفت
خلاصه که رزومه درست کردم و همچین خالی هم نیست
تیای شدنام یکم پرش کرده و خوشحالم بابتش
و فردا صبح قراره بفرستمش
و امیدوارم پشیمون نشم بعدا از این کارم
حالا خوبه این همه هم اینجا دارم مینویسم راجعبهش نشه و ضایع بشم
اها
از اون دو نفری که کامنت داده بودن تو پست قبل مخصوصا اون ناشناسه معذرت میخوام که جواب ندادم بهتون
و ممنون بابت نظر و امیدوارم این حس و نکنین که به کتفم گرفتمتون :دی
چند روز گذشته اینجا خیلی برف اومد
یعنی از اول زمستون فقط یه بار برف اومده بود و این بیشتر از اون بود در نتیجه خیلی بود :))
برف دوست دارم
خوشگله
دیگه نمیدونم چی بگم
طلب دعای خوب
بعدا نوشت: داشتم تو لینکدین این شرکته دور میزدم و کارمنداشو نگاه میکردم که یه تعداد آقا بودن
یاد م افتادم که میگفت یه جا میرفته برای کارآموزای تو شهرک صنعتی بوده و ۱٫۵ ساعت تو راه بوده که برسه
بعد میگفت اونجا به جز خودش و آشپز اونجا همه مرد بودن و اولش خیلی خوفناک بوده
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون
قیافه این پسره که باید براش رزومه بفرستم یه جور لاشی طوریه که بهم استرس میده
حالا انشاءالله من اشتباه قضاوت کردم
فرداش نوشت: خب همین الان فرستادم و خیلییییی سریع آفلاین شدم و فرار کردم
خدایا اگه قراره قبولم کنن یه جای خوب باشه لطفا
کار اولمه یه جوری نشه حالم ازش بهم بخوره خب
مرسی
قلبم داره میاد تو دهنم
دفعه قبل که برای یه جا رزومه ایمیل کردم
ایمیلشون پر بود بعد یه روز پیام میومد که برگشت خورده ایمیل
ولی من کل همون یه روز کم مونده بود از استرس بالا بیارم
شب تا صبحشم که خوابم نمی برد
صبح هم از کله صبح مثه جغد می شستم تو تختم می گفتم الان زنگ می زنن
بعد می دیدم ایمیل میاد که برگشت خوورده ایمیلم
البته تهش دیگه از اون کار پشیمون شدم
حالا این دیگه هر چی خدا بخواد
و بعدا نوشتتر: فک کنم دیر فرستادم
اخه تازه چهارشنبه گذاشتن آگهی رو
سه روز بعدش فرستادم
ولی مطمئنم مرتبطتر از من رزومه پیدا نمیکنن
ولی یارو گفت فک میکنم انتخاب کردن ولی اگه انتخاب نکرده بودن بررسی میکنیم تا آخر امروز خبر میدیم
نمیدونم والا
شاید صلاح نیس
همچنان آپدیت : خب پیام داد و پرسید الان کجایی مشهدی تهرانی و اینا جواب دادم
بعد گفت کیا میتونم برم و گفتم ترجیحم صبحاس و دوست داشتم بگم ساعت نه تا دو چهار روز در هفته که دیگه روم نشد اینقدر دقیق بگم
گفت فردا برم صحبت کنیم
دیگه به مامانم گفتم و هنوز بابام هم نیومده از بیرون
ولی احتمالا فردا خودش منو ببره
ولی امیدوارم نخواد بیاد تو
حس میکنم خیلی بچه کوچولو حساب میشم که با بابام برم :(
ولی خب امیدوارم اگه قبولم کردن محیطش خوب باشه
و من تنها خانوم اونجا نباشم
و آدمای اونجا مهربون باشن
و کارم خیلی سخت نباشه
و واقعا چیزی یاد بگیرم
و ایستگاه اتوبوس نزدیکش باشه
و کلا همه چی خوب باشه دیگه
مرسی
دعا کنین دیگه اعع