خیلی ناراحتم
يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۴۰۴، ۰۵:۲۹ ب.ظ
نتونستم به اندازه کافی غصه بخورم برای دیروز
دام میخواد برم یه جا بلند بلند گریه کنم
ولی خب جایی ندارم
به همین گریههای بی صدای تو اتوبوس و زیر پتو باید کفایت کنم
اونم در حدی که چشام باد نکنه
نشستم تو پارک و نرفتم خونه هنوز
دارم گریه میکنم
کاش یکی بود شرایطمو میفهمید
یکم با هم مینشستیم گریه میکردیم
شاید بگید خیلی داری بزرگش میکنی
ولی برام همینقدر بزرگه
همینقدر بهش نزدیک بودم
گفتم نمیخوام حتما بالای صد بشم
همون نمرههای ماکم میشدم خوب بود
چرا
چرا نشد
چرا اونجا انگار یه نفر اومده بود و دستشو گذاشته بود جلو دهنم و نمیذاشت حرف بزنم
چرا یکی پاککن برداشته بود و کل مغزمو داشت پاک میکرد
همه چی داشت خوب پیش میرفت که
اولین باره دارم تو عمرم برای نمره گریه میکنم
و خیلی خیلی خیلی ناراحتم
و الآنم باید متاسفانه گریه رو بس کنم و برم خونه
۰۴/۰۸/۲۶