حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

آخرین مطالب

اخبارات

يكشنبه, ۱ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۰۷ ب.ظ

خب خب 

سلام سلام 

عرضم به خدمتتون که 

دیگه فردای اون شبی که نوشتم شب اخرمه تو خوابگاه 

صبحش همه خواب بودن که رفتم 

فقط یه برگه گذاشتم که خدافظ 

حسم در همون حد بود واقعا 

دیگه صندوق عقب ماشین که در شد و نصف صندلی عقب هم گرفت 

دیگه دو روز تهران بودیم 

بعدش رفتیم آبعلی 

جای همگان خالی 

برف بازی کردیم یکم سر خوردیم و اینا 

واقعا چند سال بود یه برف درست و حسابی ندیده بودم 

دیگه جمعه هم به کوب اومدیم ساعت ده شب رسیدیم 

 

امروز قرار بود کار و شروع کنم که نشد 

خیلی عجیبه 

صبح گفتن با بابام برم خرید 

نمی‌خواستم برم باز گفتم نه زشته بابام ناراحت نشه 

رفتم ظهر برگشتم 

بعد رفتم حموم 

بعدم نشستم همون سبزیایی که خریده بودیم و پاک کردم 

شد ناهار 

بعدم خواب 

عصرم خونه مامان بزرگم 

این‌گونه روز تموم شد و من هیچ کاری نکردم 

واقعا امیدوارم فردا بتونم با برنامه‌تر پیش برم 

باید برم سرکار 

اینجوری همش فکر می‌کنن بیکارم 

کار پژوهشی به عنوان کار حساب نمیشه تو خونه 

میگم امتحان هم که نداری پس بیکاری :/

​​​​​​

دیشب هم بحث رفتن شد 

فاینالی خانواده فهمیدن می‌خوام برم 

واقعا نمی‌دونم قبلش می‌گفتم می‌خوام مدرکمو آزاد کنم فک  می‌کردن برای چه کاری می‌خوام 

ولی خب دیشب یکم راجع‌بهش حرف زدیم 

بابام هنوزم فکر می‌کنه که یه چیزی وجود داره به اسم بورسیه که دولت ایران بهت پول میده و تو میری خارج که درس بخونی 

تازه می‌گفت آزمون هم داره و به آزمونی می‌گیرن هرمی قبول بشه بورسیه‌اش می‌کنن که بره خارج 

مثالشم یه چیزی بود در حدود بازه زمانی که تو نیروهوایی همافرا رو می‌فرستادن خارج که اونجا تعمیر هواپیما و پرواز و یاد بگیرن 

خلاصه که در گام اول یکم توجیه‌شون کردم که هنوز خارج برای کار پژوهشی و درس خوندن بهت پول میدن 

دیگه بحث همینجا تموم شد 

 

دیگه چی بگم 

اها همچنان دارم suits می‌بینم و رسیدم وسطای فصل ۴

هرچقدر از علاقه‌ام به هاروی بگم کم گفتم :))

خیلی دوسش دارم 

خیلی خوبه 

وای 

فک کنم تهش با دانا ازدواج کنه 

ولی درکل از به جایی به بعد خیلی از دانا خوشم نمیاد 

یعنی اول یکی از شخصیت‌های مورد علاقه‌ام بود 

ولی الان حس می‌کنم خیلی هاروی رو تحت کنترل داره 

حالا 

فسمت آخر آخر آخر هاروی ازدواج می‌کنه 

و من هنوز نصف راهم نرفتم و پنج فصل مونده 

 

 

اها 

برای روز پدر هم می‌خوام کادو بخرم 

چپن برای روز مادر خریدم 

بعد مامانم گفت که از این کیف کوچیکا که رمز داره خوبه 

چپن اون سری که دزد زد به خونمون برده بود اون کیف رو هم 

بعد آقا اومدم نگاه کنم 

خداروشکر یه چیزی که زیر یه تومن باشه و چارتا نظر خوب هم داشته باشه پیدا نمیشه چرا 

این چه وضعشه 

خب من پول ندارم 

یه چیزی باشه تا پونصد جمع بشه دیگه 

باتشکر 

 

​​​​​​

 

​​​​​​

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۱/۰۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی