خب خب خب بالاخره میخوام تعریفش کنم
م تعریف میکرد میگفت بعد کنکور مامان آسی گیر داده که بیا شوهر کن. حالا با کی؟ با پسرخالهاش که ده سال یا بیشتر از خودش بزرگتره. اون بنده خدا هم دکتر و به شددددددت خرپول و عشق و حالاش و کرده دیگه کمکم گفته بریم زن هم بگیریم. خود آسی میگفت من خودم با این وقتی بچهتر بودم سر چندتا از قراراش رفته بودم سه چهارتا دوست دخترشو خودم یادمه. خلاصه که آسی اصلا علاقهای نداشت و از اون طرف تو دانشگاه تازه با یکی آشنا شده بود که داشت ازش خوشش میومد. بعد مامانش اصررااااار که نعععععع تو باید باهاش ازدواج کنی. هی اینا رو به زور میفرستاده بیرون که برین با هم حرف بزنین و پسر هم هر سری یه کادو گرون میخریده میاورده. بعد میگفت کادو فقطم برای خودش نمیخریده مثلا یه دفعه برای باباش یه کت شلوار خریده مثلا ده میلیون. یه جوری انگار همه رو داشته مدیون میکرده به خودش. بعد هرچی این بنده خدا میگفته من از این خوشم نمیاد مامانش میگفته نه. بعد میفرستادتشون مشاوره این دوتا رو. بعد اونجا میگفتن خب اینا هم و نمیخوان به درد هم نمی خورن مامانش میگفته نه این مشاورا نفهمن بریم یکی دیگه :/// آسی خیلی خوشگله و کلا هم اهل آرایش کردن نیس بعد م میگفت مثلا اینا میخواستن برن مامانش میشسته اینو دوساعت آرایش میکرده و موهاشم سشوار میکشیده :///
بعد م میگفت حتی یه بار به مامانش به مامان من گفته که تو چرا میذاری دخترت بره تهران. اینجوری بچه منم هوایی میشه :///
بعد هی اون بنده خدا میومده پیش م مامانش فک میکرده با اون هم دانشگاهیش رفته بیرون هی زنگ میزده به م که الان تو کجایی اون کجاس چیکار میکنین :////
اهااااا بعد برداشته گفته باشه تو اگه میخوای به این جواب رد بدی باید اول یه کاری کنی که اون عاشقت بشه بعد ردش کنی چون اگه بعداااااا یه خواستگاری خواست بره تحقیق از اونا بکنه راجع به تو پشت سرت بد نگن ://///
دیگه آخر سر رفتن یه مشاوری دیگه اون گفته باشه برین با هم ازدواج کنین دیگه ولی به پسره گفته تو یه جسم بیروح و مرده رو داری میبری تو خونهات و انتظار نداشته باش که دوست داشته باشه و این حرفا دیگه واقعا خدا به آسی در این لحظه رحم کرده که پسره خودش پشیمون شده گفته نمیخوام
برگای آدم میریزه با این کارای ملت
حالا میگفتی مثلا یه خانواده از لحاظ مالی ضعیف باشن یا مثلا بیسواد بیاطلاعات نمیدونم والا عقب افتادهای چیزی باشن یا مثلا توی یه شهر کوچیکی باشن شاید مثلا یکم احتمالش بیشتر بود
اخه چرا واقعا
بعد میگفت هر جا هرکی روانشناسی و اینا به مامان این میگن شما مریضی میگه خودتون مریضین من سالمم :///
اره دیگه خلاصه که این بود قصه امشب
چرا ساعت یک و نیم نصف شب باید از بیرون صدای قوقولی قوقو خروس بیاد؟
چرا
اومدم سریال جدید شروع کنم یادم اومد نمیتونم هندزفری بزنم
کنسل شد
ناراحت شدم :(
چقدرررررر یه آدم میتونه بیکار و بیشعور باشه
هرچقدر میتونه باشه قطعااااا فلاح میتونه ده برابر اون باشه
وای چرا تو باید بعد این همه مدت زنگ بزنی به من
وای بیکار
حالا خوبه من جوابتو نمیدم از صد جا هم بلاکت کردم
و آخه چقد یه آدم میتونه بیشعور و اسکول و بیکار باشه آخه
جررررررررررر
وای فقط میتونم بهش بخندم
اسکولللللل
هنوزم که شفا پیدا نکرده بدبخت
حالا زارت که من بین این دوتا درس اونی رو حذف کردم که استادش انقد خوب نمره داده و همه چیو همینجوری داده و سه نمره هم اضافه داده اونی که میانترمشو مثه من داغون بود الان شده ۱۸
بعد اون یکی رو نگه داشتم که پایانترمش اونقدر بد بود و خود استادم که نمره نده و حالا بهتر که نده و بیوفتم
توف
اصلا هم پشیمون نیستم
تهش کی ضرر میکنه
خودشون معلومه
افتخار داشتن دانشجویی مثه منو از دست دادن
خلاصه که امیدوارم یه استاد بد نیاد به جای این :`)
۹۸% خوشحالم و فقط و فقط ۲% حسودی میکنم
بعله
ایش
هی چند روزه میخوام بیام بنویسم هی تنبلی میکنم
در یکی از ریلکسترین موقعیتهای این چند وقتمم
تا هروقت بخوام میخوابم
یخچال خونه خداروشکر پره و هر چی بخوام میخورم
شبا کتاب میخونم
ظهرا فیلم میبینم
اصن عشق میکنم
چی میشد کل زندگی همینجوری بود =))
خب یکم تعریف کنم که از فیلمهایی که دیدم تو این چند وقته
بالاخررررره پیکی رو تموم کردم. یعنی سه قسمت آخرش مونده بود از سه ماه پیش فک کنم که دیگه اونا رو هم دیدم. خب حقیقتا نظرم اینه که چه اصراریه وقتی داستان ندارین یه چیزیو هی کش میدین که از همون اعتبار اولشم کم بشه. واقعا به جز فصل اولش ارزش نگاه کردن نداره و ان فصل بعدشم فقط و فقط به اعتبار فصل اولش مخاطب داشته.
فارست گامپ و دیدم. فیلم خوبی بود. یعنی یه فیلم روایی معمولی خوب بود. زندگی آدمایی که میشه ازشون فیلم جذاب ساخت جالبه. حقیقتا زندگی من این شکلی نیست (:(
سابرینا رو دیدم. سریالشو نه ها. همون کارتون قدیمیه که بچه بودنم صد بار دیده بودمش. اون موقعی سیدی شو از توی سکسک در آورده بودم :)) چقد کارتون آموزندهایه. با این که یه سری باگ داره ولی خیلی دوسش داشتم بچگیا. حتی سخنرانی آخرشم حفظ کرده بودم یه روز توی مدرسه برم سر صف بکنم =))
شجاع دل و دیدم. بذارین راستشو بگم. به نظرم مزخرف بود. یعنی مقدار زیادی قهرمان سازیش هندی بود. یعنی کل ملت همه یه مشت بیغیرت بودن به جز این یارو. حالا نمیدونم واقعی بوده یا نه ولی به نظرم یه مقدار زیادی از حد قهرمان سازیش هندی بود.
افسانه کینشین دیدم. اینم فیلمش نه همون انیمه قدیمیه که چهار قسمته ولی بهم چسبونده بودن قسمتاشو شده بود یه انیمیشن یه ساعت و خوردهای. من اینو وقتی کلاس سوم بودم به طرز خیلی خیلی شانسی سیدی شو خریدم. و همزمان با اون خیلی خیلی شانس سیدی قسمت اول آواتار هم خریدم. و چقدر این سیدیا زندگی ما رو عوض کرد. خون و خونریزی زیاد داره و فک کنم مثبت دوازده سیزده سال باشه ولی من نه سالم بود نگاه میکردم. همون موقع میفهمیدم که خیلی قشنگه ولی انگار واقعا به قشنگیش پی نبرده باشم هربار دیگه چه یه سال پیش چه یه ماه پیش که دوباره دیدمش به نظرم قشنگتر شده بود. به طرز فوقالعادهای هر دفعه قشنگتر از دفعه قبله انگار. خلاصه که بخوام سه تا فیلم بگم بین کل چیزایی که دیدم از همه قشنگترن میگم ادوارد دست قیچی، better days و افسانه کینشین و حالا اگه مورد چهارمی هم بود والای
Yarn و هم دیدم بالاخرههههههه. وای انقد خوشحال شدم تهش این ماساکی و نانا به هم رسیدن. یه جا نوشته بود که ماساکی گفته بود من سه دفعه میخواستم به نانا پیشنهاد بدم هر دفعه یه چیزی بوده نمیشده. هی یاد اون میوفتادم میگفتم با خودم بدبخت این بچه زندگی واقعیش مثه این فیلم بوده. اصن دیگه اون تهش که نانا لباس عروس پوشیده بود دست ماساکی رو گرفته بودا این اشک مادرانه در چشمای من حلقه زده بود. یاد روز عروسیشون افتادم که همین عکسای فیلم و گذاشته بودن نوشته بودن نانا و ماساکی با هم ازدواج کردن ولی اینبار واقعی نه توی فیلم. هق
اره دیگه چقد حرف زدم
اها اها
یه چیز دیگه هم بگم راجعبه کنکور
من همون یه باری که کنکور دادم حقیقتا ید نبود که بخوام بفهمم حال اینایی که میگن بد دادیم داریم میمیرم چیه
ولی دارم فکر میکنم من اگه کنکورمو بد میدادم و رتبهم یه چیزی حدود سه چهار برابر اونی میشد که آورده بودم اینجوری مجبور میشدم همینجا توی مشهد برم دانشگاه و خب احتمالا به طور دقیق میدونستم چی قبول میشم به جای اینکه تو تهران یه چیز نسبتا شانسی قبول بشم و اینجوری حتی شاید خیلی از الان راضیتر بودم خیلی خیلی راضیتر
درکل میخوام بگم فرق نداره کجا درس میخونی. در هر صورت تو همه جا استاد بد و خوب داره. و هیچ جایی به تو کار یاد نمیدن مگر اینکه خودت بری چیزی که به دردت بخوره یاد بگیری پس حتی شاید اگه یه جایی باشه که خیلی بهت کار نداشته باشند و رو هوا باشه و وقتت خالیتر خیلی بهتر باشه
خلاصه که زنگی چیز عجیبیه
دیگه واقعا شببخیر 🌙
دیگه انقدی از کنکور فاصله گرفتم که از تو بلاگای بقیه باید خبردار بشم که فردا کنکوره
من از اون دسته آدمایی بودم که سال کنکور هیچ فشاری بهم نیومد
بعد الان یه عده هستن که موقع پایانترما میگن همین که الان نباید برای کنکور بخونیم خداروشکر
ولی من اصلا اینجوری نیستم
حقیقتا ترجیح میدم هرسال کنکور بدم تا بخوام پایانترم بدم هر ترم
خلاصه که اون خیلی بهتر بود به نظرم
سرکنکور هم اصن استرس نداشتم
برعکس الانم که معدهام انقد استرسی شده و سر کوچیکترین امتحانی بهم میریزه
خلاصه که هی به ما گفتن کنکور و رد کنین دانشگاه دولتی آسونه بقیهش
ولی مثه سگ دروغ گفتن :))
پن: کاش اون دزد عوضی میداشت حداقل خودم یه بار اون سرویسه رو از نزدیک ببینم حداقل بفهمم رنگ نگیناش دقیقا چه رنگی بود :'(
اونی که میگفت خوشبین باش و مثبت فکر کن الان دقیقا کجاس که ببینه همون وقتی که داشت اینا رو بهم میگفت دزد اومده بوده خونهمونو جارو کرده بوده و صرفا به من چیزی نگفتن تا پس میوفتم :)