حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

دستم به هیچ جا بند نیس 

گیر یه مشت آدم مسئولیت نپذیر افتادم 

عصبی‌ام 

فاطیما جواب نداده 

کاش حداقل استادم یکی دیگه بود که می‌تونستم براش توضیح بدم که اوضاع اینجا چجوریه و درک می‌کرد 

آه

خدایا 

این چه موقعیتاییه که من و توش قرار میدی 

خسته‌ام به خدا

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۴۸

هفته اول کارآموزیم تموم شد 

اند گس وات؟

هیچی 

به معنای واقعی کلمه هیچی 

بزرگترین عایدی (؟) من از این هفته همین هیچی بود 

بهشون میگم روزای زوج هم بیام که حداقل یکم بیشتر باشم اینجا اینجوری خیلی ساعتام کمه 

میگه مهم نیس ساعتا ما برات امضا می‌کنیم 

کل هفته فقط یه مشت برگه رو اطلاعاتشونو وارد سیستم کردم 

بغل ما 

دقیقا بغل ما یه کارگاهه که وسایل و اونجا درست می‌کنن ولی ما رو نمی‌فرستند اونجا که چیزی یاد بگیریم 

چرا 

چون کاراموزای پسر و می‌فرستن اونجا 

و اینجا که بخش اداری‌طور و تلفن بازی و پشت سیستم نشینیه زنونه‌س و کاراموزای دختر می‌شینن همینجا و کوفتن یاد نمی‌گیرن

امروز از اون دختره که یه ماهه داره میاد پرسیدم چیزی هم یاد دادن بهت گفت نه فقط پشت سیستم بودم و چیز میز می‌بردم اینور اونور 

عین حمالا 

بعد تنها مشکل فقط مشکلم با بیمارستان نیست 

مشکل اصلی وقتی شروع میشه که من بدبخت باید گزارش هفتگی بفرستم برای استاد کاراموزایم 

و از اونجا که شانس گوهی دارم یه استاد بد هم افتاده بهم 

و یه ساعت پیش ایمیل زدن که 

 

«گزارش هفتگی دقیق با ذکر جزییات و تحلیل از وضعیت موجود تجهیزات پزشکی بیمارستان و امکان سنجی برای جایگاه مهندسین پزشک در بیمارستان.»

 

اینا رو برام تو گزارشات بنویس بفرس 

و خب حقیقتا توف 

توف که من روی نمره بالایی حساب کرده بودم همین هم مونده کارآموزی‌مو پایین بشم 

و توف که اینطور وقتم باید اونجا هدر بره 

و توف توی این بی‌عدالتی جنسیتی‌تون 

و توف توی این روز اول پریودی و این حجم از هورمون که نمی‌ذاره اشکام بند بیاد 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۱ ، ۱۵:۳۴

وای امروز کله صبح تو مترو بودم داشتم می‌رفتم بیمارستان 

بعد یه زن چادری بود پاشده اومده به من میگه 

دخترم (🤢) شما پوششت خیلی نسبت به بقیه دخترای این دوره زمونه خوبه ولی من یه سوال برام پیش اومده که همین یکم مو برای چی بیرونه 😑😑😑

بعد حالا من با مقنعه بودم که با مقنعه کلا موهام توعه نهایتا یکم مقنعه رو سرم سر بخوره دوتا لاخ موم بیاد بیرون 

بعد بهش میگم که این یه چیز خصوصیه فکر نمی‌کنم به شما ربطی داشته باشه 

دوباره میگه نه آخه من کنجکاوم بدونم چون همین مقدارشم گناه داره بالاخره شما مشخصه خیلی دختر باحیایی هستی چرا این موهات بیرونه 😑😑😑

دیگه اصن از حجم گاو بودن لال شده بودم 

دیدین یه وقتایی اصن برگاتون از بی‌شعوری طرف مقابلتون می‌ریزه دهنتون وا می‌مونه که چی بگم به این آخه 

دقیقا همون جوری شده بودم 

اصن بهش نگاه نمی‌کردم زل زده بودم به بیرون جوابشم نمی‌دادم 

بعد خودش میگه ها دلیل خاصی نداره نه یعنی بهش فکر نکرده بودین 

بعد دید جوابشو نمی‌دم دیگه گفت سلامت باشی دخترم 🤢 خدا حفظت کنه 

بعدم خفه شد 

خب آخه به تو چههههههههههههههههههههه 

وای 

وای 

وای 

نکبت 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۲۹

از دیروز دارم می‌رم بیمارستان کارآموزی 

و اصلا اصلا اصلا راضی نیستم :////

جدای اینکه گفت روز درمیون بیا و قراره خیلی کمتر از مدت زمانم برم 

این دو روز فقط الکی یه خروار فرم میدن دستم میگن وارد سیستم کن اینا رو 

واقعا امیدوارم اینجوری ادامه پیدا نکنه 

چون اصلا من زمان برای این کارا ندارم 

و مشکلم اینه که باید گزارش هفتگی بدم 

و چیزی ندارم که بنویسم توش 

اصلا یه جوریه انگار اون بخش و زنونه مردونه کردن بعد توی زنونه‌ش که ما باشیم فقط کار اداری میشه و توی اون بخش مردونه‌ش تعمیرات و اینجور چیزا 

واقعا ناراحت میشم تا آخر اینجوری پیش بره

چرا اگه مثلا من زمان داشتم می‌تونستم سه ماه هرروز بیام باز می‌گفتی خب وقت هست حالا ولی من کلا پونزده روز میرم واقعا وقت اینکه بشینم توی فایل اکسل چیزی وارد کنم و فرما رو مهر کنم ندارم. 

آه 

*******************************

برای اولین بار توی عمرمون قراره بریم توی آپارتمان زندگی کنیم. و قرارهبرای اولین بار توی عمرمون بریم مستأجری. و قراره این خونه‌مونو بسازیم. فقط امیدوارم همه چیز به خوبی و خوشی پیش بره و پشیمون نشیم. بابام خیلی توی فشاره حس می‌کنم چون داره از منطقه امنش خارج میشه و این برخلاف اون محتاط بودنشه. امیدوارم زیاد بهش فشار نیاد. و همه چی به خوبی پیش بره. الهی آمین 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۰۱ ، ۱۸:۵۶

​​​​​​دارم از محیط امنم خارج میشم 

دعا کنین همه چیز خوب پیش بره ان‌شاءالله 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۴۷

دارم تلاش می‌کنم به زندگیم نظم بدم 

اون قضیه استاد مشاورم فک کنم همه رو انداختن با اون نکبت خان 

کارآموزی‌مو گفته روز درمیون بیا 

و کاملا قصد داره سمبل کنه چون وقتی بهش گفتم اینجوری صد ساعتم نمیشه گفت از بابت ساعت مشکلی نیس :///

اصلا دلم نمی‌خواد اینجوری باشه که هیچی یاد نگیرم 

و اینکه خیلی هم آدمای یبسین 

اه 

حالا فردا برم باید صحبت کنم بلکه بتونم هرروز برم 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۰۱ ، ۱۳:۳۳

تا فردا می‌تونم بنویسم چرا 

چرا این مرتیکه خر بی‌شعور نفهم گاو عنتر باید بشه استاد مشاور من 

چرا اصن باید استاد مشاورا رو تغییر بدن 

به خدا من به همون علی جون راضی بودم 

خدایاااااااااااا 

این چه شانس گهیه که من دارم 

عمراااااااا برم انبلاکش کنم 

زارت زارت می‌خواد زنگ بزنه و پیام بهم بده گزارش روزانه بگیره که صبح کی پاشدی شب کی خوابیدی 

چرا نمیمیری 

چرا دست از سر من برنمی‌داری 

مزاحم 

عوضی 

بی‌شعور 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۰۱ ، ۱۸:۵۰

یوزورو بازنشسته کرد خودشو 😭😭😭😭

ممنون بابت همه چی 😭😭😭😭

ممنون بابت اون همه زیبایی 😭😭😭😭

دلم برات تنگ میشه 😭😭😭😭

مراقب خودت باش 😭😭😭😭

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۰۱ ، ۱۵:۲۱

جواب نداد 🤦

آه 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۰۱ ، ۰۰:۰۶

اره دیگه همین که گفتم 

کاش این یارو مسئول کارآموزیه جواب بده لازم نباشه فردا برم بیمارستان 

اه حالا زارت شانس منم اون مسئول قبلیش باید توی همین یه ماه عوض شده باشه 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۰۱ ، ۱۴:۵۰