حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

۳۱ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

خدایی با این اینترنت **** چجوری یه هفته‌س دارین سر می‌کنین 

من یه روزه اومدم خونه دارم دارم دیوونه می‌شم با این سرعتش 

 

هی به زور به فیلترشکن وصل می‌شم میرم تلگرام ببینم خبری اومده از بچه‌ها یا نه 

توییتر هم که کلا نمیره با این سرعت 

از رزا هنوزم خبری نیست 

نمی‌دونم چرا 

ولی حس می‌کنم این اصلا خوب نیس 

رییس دانشگاهی که میاد دروغ میگه من پیگیری کردم اشک آور نزدن می‌خواد بیاد پیگیری وضع دانشجوشو بکنه یعنی 

اون پسر هم داره کور میشه 

به جرم نگاه کردن بیرون از پنجره 

نگران اونم هستم 

حقش نیست 

هیچ جوره 

 

این آهنگی که شروین خونده رو شنیدم 

اشک 

اشک 

اشک 

 

این قسمت 

مرد میهن آبادی

رو که اضافه کردن به

زن زندگی آزادی 

خیلی حس بهتری بهم میده 

 

 

دروغ چرا 

این وسط از همه بیشتر نگران جوادم 

 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۰۱ ، ۲۰:۴۰

داشتن هرچیزی لیاقت می‌خواد 

که متاسفانه شما لیاقت کافی برای داشتن یه همچین جوونایی رو ندارین 

لیاقتتون همین دوزاریایین که دور و برتونو پر کردن 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۰۱ ، ۲۰:۰۴

رسیدم خونه

نت و وصل کردم 

و بازداشت شده 

خدا لعنتتون کنه 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۰۱ ، ۱۰:۱۱

وای باورم نمیشه 

چجوری می‌تونین یه نفر که تجمعات رو نفره که هیچ

فحش هم نداده که هیچ

حتی حرف تند هم نزده رو احضار کنین 

چقدر وقیح آخه 

 

فقط امیدوارم فردا وقتی می‌رسم خونه و نتمو وصل می‌کنم مثه قضیه علیرضا همه چی به خیر گذشته باشه 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۰۱ ، ۲۰:۱۹

خب خب خب 

می‌بینم که دانشگاه از ترسش یه هفته دیگه هم تعطیل کرد و 

من دارم میرم خونههههههههههه 

 

پ‌ن: حس خالی کردن صحنه رو دارم هرچند بی‌دلیل

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۰۱ ، ۱۷:۴۲

چرا این برنامهه درست نمیشهههههههههههه 

😭😭😭😭

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۰۱ ، ۱۱:۲۴

من خبر نداشتم علی ازدواج کردهههههههههه 

وای لیلیلیلیلیلیلیلی 

زیبا بودن 

 

این فیلم خداحافظی فدرر (توی توییتره فیلترشکن می‌خواد) رو می‌بینم 

هی های های اشک می‌ریزم 

اون جایی که هق‌هق می‌کنه می‌خواد از زنش تشکر کنه 

هق

 

لپ‌تاپم داره میاد در خوابگاه 

تا ساعاتی دیگه 

دعا کنین درست باشه 

مشکل نداشته باشه 

چون من هیچ جوره بلد نیستم تست کنم ⁦:')

و اینکه نصب چیزای مختلف سخت نباشه 

(وی یک عدد کند ذهن در این مسائل است)

 

دیگه اینکه 

واقعا این حرکت شریف زد رو دست دانشگاه خراب شده ما 

تنها جایی بودن که تعطیل نشدن 

و ورود به دانشگاه آزاد بود 

و تو که داری می‌بینی که فراخوان برای تجمع اومده 

و می‌دونی که تجمع داخل دانشگاهیه و قرار نیس بره بیرون 

با این حال 

انقدر آشغالی که در دانشگاه و باز می‌ذاری تا بیان بچه‌هاتو اینجوری ببرن 

 

یکم از تمرینامم نوشتم ⁦:')

همینا دیگه 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۰۱ ، ۱۶:۴۹

اه 

همه جا که تعطیله 

دانشگاهم که زدیم تعطیل کردین 

بیرونم که نمیشه رفت 

حداقل پول بدین ما برگردیم خونه مون دیگه 

من می‌خوام برم خونهههههههههه 

تازه غذا هم که نمی‌دین روزای تعطیل

اه 

اه 

اه

حوصله ام سر رفتههههههههههه 

یکی بیاد این تمرینای منو بنویسهههههههه 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۰۱ ، ۲۲:۴۵

این روزا شاید دیده باشین هشتگ که می‌زنن می‌نویسن برای فلان چیز 

برای یه بغض فروخورده که هرکسی حسش کرده 

من میگم برای اشکای من 

که حتی همین الانم دارن میان 

که فقط کافیه فکر کنم به مهاجرت تا سرش باز بشه و اینجا دریا بشه 

که برای تک‌تک کسایی که رفتن و من می‌شناختم و نمی‌شناختم جاری شدن 

برخلاف شما که به یه ورتونم نبود 

که دوباره یادم بیاد قیافه احمدی‌نژاد و وقتی شمقدری رفت میکروفون گرفت جلوش که هفته پیش یکی از بچه‌های شریف خودکشی کرده خبر داری اصن؟

که هنوزم نتونستم کنار بیام با تنهایی مامان بابام 

که کاش وطن جایی برای ماندن بود 

 

چی میشه؟

نمی‌دونم 

اصن چیزی میشه؟

نمی‌دونم 

اصن به عمر ما قد میده؟

نمی‌دونم 

اصن چیزی هم بشه چیز خوبی میشه؟

نمی‌دونم 

کسی چمیدونه 

شاید خوب شد 

شایدم نشد 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۰۱ ، ۱۴:۵۹

اره دیگه تیتر خیلی نخ‌نما شده 

ولی خب مغزم به چیز دیگه‌ای نمی‌کشه فعلا 

 

خب تابستون 

امتحانی پایانترم قبلی تا وسطای تیر 

برگشتن به مشهد و فهمیدن اینکه نبودم دزد اومده خونمون و جارو کرده 

کلی فحش نثار آدما کردن 

رفتن به شمال 

برگشتن به مشهد و دعوا برای رفتن به کارآموزی‌ 

رفتن به کارآموزی‌ توی بیمارستان ۱ 

اعصای خوردی فراوان 

رفتن به کارآموزی‌ توی بیمارستان ۲

ماجراهای فاطمه و مجید 

ماجراهای اون پسره -.-

تپش قلب فراوان 

بی‌خوابی و بدخوابی 

گزارش‌نویسی و اصلاح اون کتابه

بردن داداش به دانشگاهش 

رفتن خودم به دانشگاهم

 و درنهایت 

شلوغی و شلوغی و شلوغی 

 

بدک نبود 

راضیم 

 

پ‌ن: یادمه هنوز پست تولدمو نذاشتما ولی حالشم ندارم بذارم فعلا 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۰۱ ، ۲۳:۴۰