توی قطارم
یه دختر دیگه هم هست که شاهرود دانشجوعه و اونم خواهران گیرش نیومده مثه من
و یه پسر دیگه که اونم به دانشجوها میخوره
فعلا مثکه قرار نیس کس دیگه ای سوار بشه و بقیه احتمالا توی نیشابور و سبزوار سوار میشن
خب این اولین باریه که توی کوپه عادی و غیرخانوادهام
تا اینجاش که مشکلی نبوده خداروشکر
آیدا گفت فردا ساعت نه تو لابی دانشکده تجمعه
که خب من هنوز نرسیدم تهران
ساعت ۱۲ هم تو صحن تجمعه
که خب بازم نرسیدم
یعنی چرا این دومی رو دیگه احتمالا رسیدم خوابگاه
نمیدونم کلاس فردام چی میشه
فردا آخرین جلسه غیبتمه
با احتمال خوبی میتونم بگم حداقل ۱۰ نفر میان سرکلاس
و خب حتی اگه دونفر هم میبودم اساتید ما فرقی براشون نداره و درس میدن
دیگه اینکه
خب یکی دیگه هم رسید
اعع این پسره رو جابجا کردن
بهبه شدیم زنونه *.*
نصف نجات سرباز رایان و توی راه اومدن دیدم
این نصفه دیگهش هم اگه بشه توی این راه ببینم
اگه خوابم نبره
آها آها آها
اومدم بگم میخوایم چیکار کنیم
گفتم اول بذار بشه بعدش انشاءالله میام خبرشو میدم
آرمین هم آزاد شده
قطارم راه افتاد
شب بخیر