فقط همین
بعله
اون نگینی که تا یکی بعد از کلی بدی بهش میگفت حلالم کن
اون نگینی که برای هیچکی آرزو بد نمیکرد
اون نگینی برای مردن تک تک آدمایی که درحقش حتی بدی کرده بودن ناراحت میشد
اون نگینو لولو برد
اون نگین مرد
اون نگین الان به خاطر زجر کشیدن تکتک اونایی که بهش بدی کردن خوشحاله و ذرهای دلش به حالشون نمیسوزه
اون نگین الان هرکس که بهش بدی کنه رو نمیبخشه
اون نگین الان برای خیلیها دعا میکنه که انشاءالله سر خودتون بیاد تا حسابی بسوزید
و نگین کاملا راضیه از این وضعیت
لمس شدم
مهم نیست چه اتفاقی بیوفته
قندهار و هرات سقوط کنه
روزی ۵۰۰ نفر بمیرن ۴۰۰۰۰ نفر کرونا بگیرن
محرم باشه
برنامه ترم دیگم تداخل داشته باشه
اینم که از امروز
دنبال یه حسیام که داشته باشم
غم، شادی، تنفر، هیجان، هرچی
ولی هیچی نیست
نه نوحه میخوام نه آهنگ
دوست دارم برم حرم ولی خیلی شلوغه و اینکه دوست دارم تنهایی برم پس در نتیجه باید با اتوبوس برم که اونم خیلی شلوغه
یه حس میخوام
دخترعموم نقاشی کشیده داده به داییش که وقتی میره بیمارستان دیدن زن عموم براش ببره
میشه وقتی بک میزنم حداقل تو اونجا باشی و ننویسه وبلاگی با این آدرس پیدا نشد
خدایا میشه حداقل به خاطر پری یه کاری بکنی و دست خالی برش نگردونی لطفا
بیان باکس چرا خرابه هنوزم
به من و این کاشانه بگو
بگو که زندهایم
تو به گوشم افسانه بگو
که دل فسردهایم
اونجا که Yuuri میگه
in a room with just the two of us
you were the only one talking
چقدر شبیه ماس نه؟
(:(
حقیقتا بعضی از مامان باباها رو که میبینم میمونم که اینا دیگه چه موجوداتین
نمونش داییم. دلم برای دختر داییم میسوزه که به همچین بابایی داره. فک کنم اولین بار بود که وقتی گفتن یکی حاملهس من ناراحت شدم. به آیندهش که فکر میکنم ناراحت میشم براش.
یه دفعه صالح گفته بود به نظرتون برای پدر مادر شدن چه شرایطی باید بذارن؟ اصن باید شرط بذارن؟
نظر من اینه که هیچ شرطی لازم نداره. در واقع کسی که شرایط ازدواج کردن داشته باشه میتونه بچهدار هم بشه ولی خب مشکل اونجاس که هر کسی شرایط ازدواجو نداره.
نمیدونم شاید مشکل از منه که تو یه خانواده خوب و آروم بزرگ شدم و بقیه عجیبه برام.
یکی از مهمترین بحثهای من و مبینا تو مدرسه راجعبه خانواده بچه های دیگه بود و هر به جمله میگفتیم آخه اینا ننه بابا ندارن
مثلا یه بنده خدایی هس پنجاه سالهشه تا حالا چهار بار زن گرفته طلاق داده. چرا ؟ چون تحمل این آدم بیشتر از دو ساعت غیرممکنه تازه اونا خیلی صبور بودن. خب من موندم این آدم پدر مادرش نمیبینن بچهشون (با ۵۰ سال سن) هنوزم به بلوغ عقلی نرسیده و هی میرن براش زن میگیرن؟
بعد چرا اون خانواده های بیعقلی که هی میان دختر به یه همچین آدمی میدن و اون دخترای بیعقل تر از خانواده هاشون چشماشون وا نمیکنن ؟
واقعا مردم عجیبن
شایدم من عجیبم نمیدونم
خدایا
قسمت هیچ آدمی یه همچین شوهر، زن، بچه و کلا فامیلایی نکن که رو مخ کل فامیل راه میرن اینا
خب بعد از کلی تنبلی تمومش کردم
سین گفته بود هانجی رو بکشم
هنوز به خاطر اینکه شخصیت های کارتونی سایه هاشون تیکهایه یه جوریم ولی خب وقتی تکمیل میشه راضیام
از اروین خیلی بهتر درومد
خدا بیامرزتت هق
سگ تو روحت ارن
خدا بگم چیکارت کنه ایسایاما با اون پایان مزخرفت
همون شبی که قسمت آخرش لو رفت یه بنده خدایی یه رای گیری گذاشته بود که خب حالا بیاین بگین پایان کدوم مزخرفتر بود بین گات و اتک. همین ایسایاما موقعی که گات تموم شده بود تو وبلاگشون فرموده بودن که نظرتون راجع به پایان گات چی بود. انقدررررر دوست داشتم برم بهش بگم حالا نظر شما راجع به این پایان کوفتی چیه. اه اه اه
یه پسره بود برای کافه نزدیک میدون ولیعصر کار میکرد (نمیدونم هنوزم هست یا نه)
روشهای تبلیغیش خیلی بامزه بودن
یهو تو پیادهرو میپرید جلوت میگفت
" میدونی اگه بیای کافه ما چی میشهههههه "
بار اول اگه نمیترسیدی واقعا آدم شجاعی بودی 🤦
دلم حتی برا اونم تنگ شده
یه دفعه جرات حقیقت بازی میکردیم قرار بود که هرکی جرات بخواد بره به پسره بگه میدونی اگه بیای خوابگاه ما چی میشهههه بعدشم بگه خب راه نمیدنت دیگه خوابگاه دخترونس 😑
دلم برا اسکول بازیامون تنگ شده
هعی
نصف تابستون تموم شد
و من هیچکدوم از کارای مهمم رو که میخواستم انجام بدم نکردم
ولی در عوض تو فیلم دیدن جبرانش کردم 😑🤦
Silver skate رو دیدم. یه فیلم روسی فانتزی. از اینا که دختر پادشاه عاشق پسر گدا میشه و خواستگار پولدارشو نمیخواد. خیلی وقت بود از این فیلما ندیده بودم.
Queen's gambit هم دیدم. بد نبود. حقیقتا با اون تعریفایی که ازش شنیده بودم خیلی بیشتر ازش انتظار داشتم. ولی خب بازم بد نبود. کلا نمیدونم چرا خیلیییییی کم پیش میاد یه چیزی رو ببینم که ارزش دوبار دیدن داشته باشه.
الانم دو تا انیمه و شش تا فیلم دیگه دارم که باید ببینم :)
احتمال اینکه بعدا پشیمون بشم که چرا تابستونمو اینجوری گذروندم زیاده ولی خب چه میشه کرد
خستهتر و بیحوصلهتر از اونیم که بخوام یه کار درست حسابی بکنم
کوچیکتر که بودم از هر شخصیتی که خوشم میومد مینوشتمش تو لیست بچههام
دوست داشتم یه بچه هم مثه فلانی داشته باشم در آینده حالا اصلنم مهم نبود که اون شخصیت واقعیه یا فیلم یا کارتونه هر چی مثلا یادمه کلر و لیون و اریث و تیفا و کلود هم تو لیستم بودن و تا آخرین جایی که یادمه سیزده چهارده تا شده بودن
مشکلی نداشتم با اینکه اینقدر زیادن. واقعا هم دوست داشتم همین قدر بچه داشته باشم
تصورم یه مادر خیالی مثه اینایی که تو این فیلما بودن بود که تو همه کاراش موفقه و یه عالمه هم بچه خوب و گل داره و تو کارش هم حرف اولو میزنه
هیچ وقت یادم نمیره وقتی برای اولین بار این ناب جیوگی رو دیدم
اشک میریختم چون رویاهام داشت جلو چشمام آب میشد
چون حرفاش حق بود و نمیتونستم ردشون کنم
انگار یکی داشت میزد تو گوشم که پاشو نگین وقت بزرگ شدنه
تو این دنیا تو نمیتونی فانتزی های گوگولی مگولی تو اونجوری که دوست داری بسازی
دوست دارم به کل دنیا یه لگد بزنم بگم دست از سر من و بچههام بردارین بذارین راحت باشیم
ولی دلم میگیره وقتی میبینم یه عده به بچههاشون توجه نمیکنن
وقتی فکر میکنم اگه یه وقت یکی از بچههام در آینده مثلا سیگاری بشه دلم میخواد بمیرم. یادش بخیر همیشه با مبینا کارمون این بود که تو کلاس با هم بگیم "ینی اینا ننه بابا ندارن". مثلا تصور اینکه بچهای مثه مهدی داشته باشم برام مرگه. یا دختری مثه انسیه .
کاش میشد مثه مامان بابام باشم یا مثلا مامان بزرگ، بابا بزرگ پدریم. کاش بچههام، بچههای خوبی باشن. کاش بتونم تعداد زیادی بچه خوب داشته باشم.
یه دفعه سارا میگفت آینده خودتونو به ازدواج گره نزنید که اگه نشد از همه چیز بمونید ولی در واقع بیشتر از اینکه در آیندهم به ازدواج وابسته باشم به بچههام وابستهام.
بچه هام کاش بدونن که چقدر دوستشون دارم