اول از همه نقاشیمو کامل کردم
اولین بار شخصیت کارتونی میکشیدم برای همین یه جوریم بود
چون سایه هاش و نوراش واقعی نیس و خیلی سایههاش گسسته بود یهو روشن میشد و اینا ولی درکل راضیم بعد پنج سال به نظرم خوب بود
برای بعدی میخواستم تافو بکشم ولی سین گفت هانجیو بکشم
صبح داشتم فکر میکردم از اولین قسمت آواتار که دیدم ۱۱ سال میگذره
یااااااااااازده سال ها
اصن این چیزا رو که حساب میکنم خیلی حس پیری میکنم
قرار شد فردا بریم عروسی فائزه
اخی عزیزوم (با لهجه و صدای مامان سین) چقدر هممون زود بزرگ شدیم
فقط کاش مامان بابام پیر نشن
پریشب یادم اومد که بابام پنجاه سال و تموم کرده گریم گرفت
کاش پیر نشن :(
ولی درکل امشب برخلاف دیشب بسی خوشحالم (چشم نخورم)
اصن از صبح که بیدار شدم اون عکسا رو دیدم بسی شنگولم
خوشحالم که خوشحالی