هی چند روزه میخوام بیام بنویسم هی تنبلی میکنم
در یکی از ریلکسترین موقعیتهای این چند وقتمم
تا هروقت بخوام میخوابم
یخچال خونه خداروشکر پره و هر چی بخوام میخورم
شبا کتاب میخونم
ظهرا فیلم میبینم
اصن عشق میکنم
چی میشد کل زندگی همینجوری بود =))
خب یکم تعریف کنم که از فیلمهایی که دیدم تو این چند وقته
بالاخررررره پیکی رو تموم کردم. یعنی سه قسمت آخرش مونده بود از سه ماه پیش فک کنم که دیگه اونا رو هم دیدم. خب حقیقتا نظرم اینه که چه اصراریه وقتی داستان ندارین یه چیزیو هی کش میدین که از همون اعتبار اولشم کم بشه. واقعا به جز فصل اولش ارزش نگاه کردن نداره و ان فصل بعدشم فقط و فقط به اعتبار فصل اولش مخاطب داشته.
فارست گامپ و دیدم. فیلم خوبی بود. یعنی یه فیلم روایی معمولی خوب بود. زندگی آدمایی که میشه ازشون فیلم جذاب ساخت جالبه. حقیقتا زندگی من این شکلی نیست (:(
سابرینا رو دیدم. سریالشو نه ها. همون کارتون قدیمیه که بچه بودنم صد بار دیده بودمش. اون موقعی سیدی شو از توی سکسک در آورده بودم :)) چقد کارتون آموزندهایه. با این که یه سری باگ داره ولی خیلی دوسش داشتم بچگیا. حتی سخنرانی آخرشم حفظ کرده بودم یه روز توی مدرسه برم سر صف بکنم =))
شجاع دل و دیدم. بذارین راستشو بگم. به نظرم مزخرف بود. یعنی مقدار زیادی قهرمان سازیش هندی بود. یعنی کل ملت همه یه مشت بیغیرت بودن به جز این یارو. حالا نمیدونم واقعی بوده یا نه ولی به نظرم یه مقدار زیادی از حد قهرمان سازیش هندی بود.
افسانه کینشین دیدم. اینم فیلمش نه همون انیمه قدیمیه که چهار قسمته ولی بهم چسبونده بودن قسمتاشو شده بود یه انیمیشن یه ساعت و خوردهای. من اینو وقتی کلاس سوم بودم به طرز خیلی خیلی شانسی سیدی شو خریدم. و همزمان با اون خیلی خیلی شانس سیدی قسمت اول آواتار هم خریدم. و چقدر این سیدیا زندگی ما رو عوض کرد. خون و خونریزی زیاد داره و فک کنم مثبت دوازده سیزده سال باشه ولی من نه سالم بود نگاه میکردم. همون موقع میفهمیدم که خیلی قشنگه ولی انگار واقعا به قشنگیش پی نبرده باشم هربار دیگه چه یه سال پیش چه یه ماه پیش که دوباره دیدمش به نظرم قشنگتر شده بود. به طرز فوقالعادهای هر دفعه قشنگتر از دفعه قبله انگار. خلاصه که بخوام سه تا فیلم بگم بین کل چیزایی که دیدم از همه قشنگترن میگم ادوارد دست قیچی، better days و افسانه کینشین و حالا اگه مورد چهارمی هم بود والای
Yarn و هم دیدم بالاخرههههههه. وای انقد خوشحال شدم تهش این ماساکی و نانا به هم رسیدن. یه جا نوشته بود که ماساکی گفته بود من سه دفعه میخواستم به نانا پیشنهاد بدم هر دفعه یه چیزی بوده نمیشده. هی یاد اون میوفتادم میگفتم با خودم بدبخت این بچه زندگی واقعیش مثه این فیلم بوده. اصن دیگه اون تهش که نانا لباس عروس پوشیده بود دست ماساکی رو گرفته بودا این اشک مادرانه در چشمای من حلقه زده بود. یاد روز عروسیشون افتادم که همین عکسای فیلم و گذاشته بودن نوشته بودن نانا و ماساکی با هم ازدواج کردن ولی اینبار واقعی نه توی فیلم. هق
اره دیگه چقد حرف زدم
اها اها
یه چیز دیگه هم بگم راجعبه کنکور
من همون یه باری که کنکور دادم حقیقتا ید نبود که بخوام بفهمم حال اینایی که میگن بد دادیم داریم میمیرم چیه
ولی دارم فکر میکنم من اگه کنکورمو بد میدادم و رتبهم یه چیزی حدود سه چهار برابر اونی میشد که آورده بودم اینجوری مجبور میشدم همینجا توی مشهد برم دانشگاه و خب احتمالا به طور دقیق میدونستم چی قبول میشم به جای اینکه تو تهران یه چیز نسبتا شانسی قبول بشم و اینجوری حتی شاید خیلی از الان راضیتر بودم خیلی خیلی راضیتر
درکل میخوام بگم فرق نداره کجا درس میخونی. در هر صورت تو همه جا استاد بد و خوب داره. و هیچ جایی به تو کار یاد نمیدن مگر اینکه خودت بری چیزی که به دردت بخوره یاد بگیری پس حتی شاید اگه یه جایی باشه که خیلی بهت کار نداشته باشند و رو هوا باشه و وقتت خالیتر خیلی بهتر باشه
خلاصه که زنگی چیز عجیبیه
دیگه واقعا شببخیر 🌙