پایان دومین دهه زندگیم
همیشه فکر میکردم بیست سالگی سن خیلی خیلی جذاب و هیجانانگیزیه
کلا همیشه یه سن های خاصی رو فکر میکردم خیلی میتونن برام جذاب باشن مثه ۱۸ یا ۲۰ و در آینده ۲۲ و ۲۴
ولی بیست سالگی تموم شد
بدون هیجان
بدون اتفاق
بدون شوق و انگیزه
اون چیزی نبود که میخواستم
اصلا اون نبود
شدم مثه کشی (دلمم براش تنگ شده)
پیر هیجده ساله
احساس پیری میکنم
خستهم
میگن زنا بحران سی سالگی دارن (فک کنم)
ولی من الانم خستهم
بابت راه های نرفتهم
بابت کارای نکردم
همیشه فکر میکردم مگه میشه آدم روز تولدش یادش نباشه
تا اینکه پارسال تولد خودمو یادم نبود
با پیامک بانک فهمیدم
حتی مامانمم یادش نبود مامان بزرگم زنگ زد یادش انداخت
کاش امسالم یادم نمیبود
تولدم مبارک
سلام بر بیست و یک سالگی
پن: فردا انتخاب واحده و امیدوارم یه بلایی سرت بیاد احمدی که اینجوری بلا به سرمون میاری