حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

۵ مطلب در آبان ۱۴۰۳ ثبت شده است

خب خب خب 

آپدیت وضعیتم اینجوری شد که 

امروز سین رفته بود پیش مدیر گروهمون و گفته بود من سه‌شنبه دفاعمه و نمی‌رسم 

اونم گفته آره تو که حتما میوفتی 

دیگه خیلی اوکی برخورد کرده گفته یه ایمیل بزنین به اون یکی استاده منم cc کنین 

من نظرم این بود که یه هفته ده روز نهایتا عقب بیوفته 

ولی بقیه هیچی نخوندن و می‌گفتن یه ماه 

دیگه ایمیل زد

منم ساعت ۹ بلیط داشتم و حالا اون جواب نمی‌داد 

دیگه تو تلگرام هم بهش پیام دادم که تو رو خدا جواب بده ایمیل رو 

ساعتای ۶ اینا دیدم جواب داده و سریع بلیط و کنسل کردم 

اما نکته‌ش اینجا بود که امتحان و برد انداخت ۹ دی 

۴۰ روز دیگه 

صبح زنگ زدم آموزش و گفت مشکلی نیس سنوات نمی‌خوری 

ولی بازم اینکه مسأله دانشگاه جمع نشده کامل رو مخمه و کش اومدنش باعث میشه همش یه گوشه ذهنم درگیرش باشه

دلم می‌خواست همون هفته دیگه بدم تموم شه بره 

ولی خب بازم خداروشکر

 

 

خب حالا که خیالم راحت‌تره از بقیه چیزا هم تعریف کنم

 

 

امروز ۲۵ تا مهمون غریبه داشتیم 

دوستای مامان بزرگم بودن و مامانم گفته بود به جای اینکه بره خونه مامان‌بزرگم اینا کمک، کلا بیان همینجا همه 

از جمعشون خوشم نمیاد 

ولی مامان‌بزرگم از این مدلیاس که دلش می‌خواد همه چی رو برای همه تعریف کنه و من و به همه نشون بده 

​​​​​​هرچی هم بهش میگیم این و نگو اونو نگو میگه خب حالا که گفتم دیگه 

مثلاً اومد داشت برای همه سخنرانی می‌کرد گفت

آره خونه همین دخترم و سه سال قبل دزد زد. همه طلاها و سکه‌ها و همه‌شو دزد برد. اینا یه ربع رفته بودن بیرون اومدن دیدن همه خونه‌شون بهم ریخته‌اس. چند ماه قبلش یه تلویزیون خریده بودن بزرگ ۱۸ تومن (همون وسط حتی قیمت هم داد :/) اونو کرده بودن تو چادر نمازی که وقتی من می‌رفتم خونه‌شون باهاش نماز می‌خوندم اونم برده بودن. 

خب اینا چیه آخه 

پوف 

بعد تعداد داده بودیم ۱۶ نفر جا داریم و ۲۵ نفر اومده بودن و من حتی جا نداشتم بشینم 

 

 

دیگه 

از اتاق فرار اون روز هم بگم 

با خانوم الف اسنپ گرفتیم رفتیم 

اونجام اولش یارو پرسید به جنبه خودتون از ۱ تا ۱۰ چند میدین

دبگه ما هم گفتیم ده دیگه 

بعد دیگه طنزشو زیاد کرده بود 

خیلی بامزه بود 

وای یه جاییش اکتورش به آقای ر گیر داد که تو با اجازه کی این در و باز کردی 

حالا پشت کن این عصا رو بکنم توت 

بعد به آقای الف و ش گیر داد که شما به چی می‌خندیدن 

شما هم پشت کنین 

بعد گفت حالا سه‌تاتون با هم شیک بزنین =))))

وای واقعا انقدر خندیدم بهشون دلم درد گرفته بود 

خلاصه خیلی خوش گذشت 

چهارشنبه هفته پیش بود 

شبش هم بارون اومده بود 

کلاس تنیس عین کنسل شده بود

هرچی بهش گفتم خب حالا که کلاست کنسل شده تو هم بیا

خودشو لوس کرد نیومد 

 

 

 

دیگه به طور کلی هم تو شرکت خیلی خوبم با عین 

کلی با هم جفنگ می‌گیم 

شر و ور محض 

تقریبا هرروز میاد از وضعیت تنیسش تعریف می‌کنه برام 

منم گوش میدم و ازش سوال هم می‌پرسم 

 

ماه پیش برگه ساعت کاری دادن بهمون کن هرکس تو ماه چند ساعت اومده و باید ۱۹۱ ساعت پر می‌کردیم 

من ۱۴۵ ساعت پر کرده بودم و البته چهار روزم برای دفاعم رفته بودم تهران و مرخصی بودم 

بعد پایین برگه‌ام نوشته بود اخطار کم بودن ساعت کاری 

این ماه مرخصی نداشتم و فکر می‌کنم حدودا ۱۸۰ ساعت پر کرده باشم

منتظر اول ماه بشه و دوباره برگه بده 

من که خودم چیزی نمی‌گم 

اما اگه حضوری حرف بزنه یا پیام بده که کم اومدی

قراره شمشیر و از رو ببندم و منم حمله کنم 

فقط امیدوارم بتونم و در لحظه لال نشم 

به خاطر همین این نمایشگاه رو هم برم آخر هفته خوبه 

آمادگی برای پیدا کردن کار جدید داشته باشم 

واقعا همش تو فکرم اون جمله‌هس که می‌گفت "خب ما فرض و بر این می‌گیریم که جلوتر برامون ریدن" 

وگرنه اوضاع کار واقعا داغانه 

تازه اینجا مشهده 

شهرای کوچیک‌تر چه خبره 

یه نمایشگاه هم بود هفته پیش که اونم دوست داشتم برم 

دوست داشتم با میم بریم و حتی بیشتر هم به درد اون می‌خورد

ولی نگفتم بهش دیگه :(

 

آقای الف هم یه مدته بهم میگه "نگین فاطمه سادات" ://

هی بهش می‌گفتم خیلی بی‌مزه‌ای و اینا 

ولی خداروشکر توی همون اتاق فرار وسط تاریکی همینجوری صدام کردم و تونستم بهش بگم خفه شو :)

 

یه چیز عجیب دیگه هم هست 

که اصلا نمی‌فهممش 

وقتایی که میرم دستشویی تو شرکت 

آقای میم میاد کفشامو پشت در برام جفت می‌کنه 

نمی‌فهمم 

تا حالا قشنگ ۵-۶ بار این کار و کرده 

بعد من خودمو می‌زنم به نفهمی که اصلا چیزی نفهمیدم 

ولی خجالت می‌کشم 

نمی‌دونم چیکارش کنم 

 

 

 

یکمم از سریالام بگم 

The bear رو دیدم 

تقریبا اصلا کمدی نیست و نمی‌دونم چرا تو ژانر کمدیه 

حتی یه دفعه یه توییتی دیدم که می‌گفت آها پس برای بردن امی بهتره با ساول تماس بگیری باید تو بخش کمدی کاندید میشد

آره خلاصه 

ریتمش یه مقدار رو مخه

شلوغ پلوغ و پر سر و صداس 

و درکل به نظرم بیش از حد بهش پرداخته شده 

با این حال دوسش داشتم 

شخصیت اصلیش که کارمن باشه توانایی برقرار توازن بین کار و زندگی رو نداره تقریبا 

برون ریزی احساساتش خیلی براش سخته 

واقعا یه جاهاییش خیلی بهم نزدیک بود 

احتمالا دلیل اینکه به طور کلی دوسش داشتم هم همین بود 

دارم فصل دوم آرکین و سیلو رو هم می‌بینم که در حال پخشن 

سیلو رو چون مطمئن نیستم از آخرش 

نمی‌تونم بگم ارزش دیدن داره یا نه 

ولی فصل اولش کشش خوبی داشت 

اما خب آرکین که واقعا توصیه میشه 

هرچند معتقدم این فصل یه مقدار خیلی خیلی کمی افت کرده 

در این حد که فصل قبل و اگه ۹.۵ بدم اینو تا اینجا ۸.۵-۹ میدم 

هفته پیش که اومده بود فصل جدید داشتم قسمت اولشو تو شرکت نگاه می‌کردم آخر وقت 

بعد آقای الف گفت چی می‌بینی 

گفتم آرکین

گفت اعع بهت نمی‌خوره آرکین ببینی 

که گفتم مگه من چمه 

بعد گفت لابد انیمه هم می‌بینی. گفتم آره 

بعد میگه خب پس این همه من و عین راجع‌به انیمه حرف می‌زنیم چرا هیچی نمیگی 

فک کنم انتظار داشته مثه خاک انداز خودمو وسط بیندازم 

بعد فرداش به عین گفت می‌دونستی نگین فاطمه سادات هم آرکین می‌بینه 

بعد عین گفت نگین فاطمه سادات کیه :)

 

 

چقد حرف زدم 

بخوابم دیگه 

 

 

 

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۰۳ ، ۰۱:۲۱

بعد از انواع تلاش و رو انداختن به هزار نفر و کوبیدن خودم به در و دیوار 

باز هم هیچکی پیدا نشد که سوالامو حل کنه 

بعد دیگه تازه قرار بود دوتا از بچه‌هامون که تهرانن برن صحبت کنن با همین استاد دانشکده خودمون که راضیش کنن امتحان بگیره 

که ناگهان 

امروز صبح تو اتوبوس بودم داشتم می‌رفتم سرکار 

که دیدم گوشیم زنگ می‌خوره و شماره اموزشمونه 

جواب دادم گفتش استاده گفته چهارشنبه همین هفته می‌خوام امتحان بگیرم و دیگه نمی‌گیرم :////

بعد منم که الان یه ماهی میشه دیگه نخوندم درس اینو 

بلیط هم نیست برم تهران 

بااااااز وضع من بهتره و یکی دیگه که سه‌شنبه دفاعشه و هیچی هم نخونده 

قرار شد اون زنگ بزنه به استاده که اگه بشه جابجا کنه 

ولی هنوز خبر نداده 

بعد حتی این وسط من دارم به اینم فکر می‌کنم که آخر این هفته تو مشهد نمایشگاهه و می‌خواستم برم اونجا اگه بشه برای خودم یه کار دیگه پیدا کنم و از اینجا بیام بیرون 

اگه همین چهارشنبه باشه حتی اونم از دست میدم 

عااااه 

برخلاف امتحانای همیشه‌اش هم چیزی راجع‌به برگه فرمول نگفته 

ولی فرمولاش خیلیههههه 

هعی خدا 

یکم دیگه هل بده این بیوفته هفته بعد و همه چی اوکی باشه 

 

 

 

ناراحت شدم همش میام اینجا غرغرامو می‌نویسم 

مثلاً نگفتم هفته پیش با شرکت رفتیم و اتاق فرار و خیلییی خندیدم 

یا bear رو دیدم و با شخصیت کارم چقد یه جاهایی می‌تونستم همدردی کنم 

یا دارم فصل جدید آرکین و می‌بینم و نمی‌فهمم داره چی میشه 

حالا خیالم که راحت شد میام چیزای خوب تعریف می‌کنم 

 

 

بعدا نوشت

وای باورم نمیشه 

سین پیام داده به استاده که اگه میشه جابجا کنین تاریخ 

بعد استاده گفته برگزارکننده امتحان من نیستم مدیرگروهه ://

وای یعنی این مرتیکه نشسته دیده اعع اینا چرا یه مدته نمیان التماس کنن به من 

بذا یه حرکت بزنم که دوباره بیان برای التماس 

الانم اصلا نمی‌دونم چیکار کنم 

به عین گفتم نمیام تا شنبه 

ولی رییس نامحترممون نبود که بهش بگم 

بچه‌هام فردا قراره برن حضوری با مدیر گروهه حرف بزنن

اصلا نمی‌دونم چیکار کنم و چی بخونم 

جزوه‌های همون استاد رو بخونم یا چی 

واااای 

بمیرین که فقط بلدین اذیت کنین 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۰۳ ، ۱۳:۰۹

خب در حال حاضر به علت استرس زیاد مجبورم زیاد پست بذارم 

اون دختر برقیه بالاخره ظهر جواب داد گفت فکر نمی‌کنم وقت کنم 

گفتم کلا یا تا چهارشنبه 

گفت دوره ثبت‌نام کردم و امتحان دارم نمی‌رسم کلا 

گفتم کس دیگه‌ای رو نمی‌شناسی 

گفت میگم حالا یه چند نفر خبر میدم 

به اون استاد بانکیه هم پیام دادم 

گفتم فقط می‌خوام سوالا رو حل کنی و توضیح بدی 

سوالا رو فرستادم و رفت که بیاد 

دیگه عصری مجبور شدم گذاشتم تو یکی از این کانال دانشجوییا 

30-40 نفر یهو حمله کردن 

برای سه چهارتاشون سوالا رو فرستادم 

همه هم که می‌گفتن بله می‌تونیم حل کنیم :/

دیگه به یکیشون دادم تا چهارشنبه

هرچند اصلا و ابدا چشمم آب نمی‌خوره 

خیلی اعصابم خورده 

در اوج پی‌ام‌اسم هستم 

حالم داغونه 

چرا تموم نمیشه پس 

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۰۳ ، ۲۱:۱۸

خب رفتم دیدم تا کجا تعریف کردم 

دیگه دیدم از اون مدیر گروهمون خبری نشد 

منم گفتم به درک 

به یکی از هم‌اتاقیام گفتم که بره پیش اون استاد برقیه 

ببینی اون منو گردن می‌گیره 

دیگه بعد دو روز اینا رفته بود گفته بود ایمیل بزنه 

منم ایمیل زدم بهش و خیلی راحت بدون هیچ حرف اضافه‌ای گفت باشه مشکلی نیس 

آها اینم بگم که اون استاد برقیه از سخت‌گیرترین استادای برقه که هیچکی باهاش برنمی‌داره و من به هرکس گفتم می‌خوام با این بردارم گفتن مگه اسکولی 

که دیگه گفتم تو ببین من چقدر بدبختم که از شر استادای خودمون به این پناه آوردم 

بعد بهش ایمیل زدم گفت خب حالا چی بخونم برای امتحان (جزوه‌اشو داشتم و واقعا از یه جایی به بعد دیگه هیچی نمی‌فهمیدم ازش و کلا هم باید از اول شروع می‌کردم به خوندن و خیلی هم زیاده) و کی بیام برای امتحان

برای زمانش که گفت شنبه تا سه‌شنبه هستم فقط یه روز قبلش خبر بده 

برای امتحان هم گفت عینا یه سوال از میانترم میدم یه سوال از پایانترم

می‌دونستم منظورش همون میانترم و پایانترمیه که موقعی که درس و تو دانشکده ما ارائه داده بود گرفته 

ولی خودمو زدم به اون راه و در کمال پررویی ریسک کردم و هزاربار قلبم اومد تو دهنم 

بهش ایمیل دادم منظورتون همون امتحانه؟ چون امتحان حضوری بوده کسی سوالا رو نداره که.

بعدم خیلی ملایم گفتم نمونه سوال بفرس :))))

یه جوری که مثلاً من اصلا دلم نمی‌خواد همون سوالا رو بفرستیا

بعد در کمال ناباوری امتحان میانترم و پایانترم و فرستاد برام 

واقعا کف کردم 

اما مشکل اونجا بود که سوالاش سخته و نمی‌تونم حل کنمشون 

آه :(

دادم یکی از دوستام گذاشت تو گروه برقیا 

که هرکس بلده پیام بده به این 

هزینه هم توافقی 

یه دختره پیام داد بهم 

که شناختمش و قبلاً تو یه طبقه بود اتاقمون و هم‌اتاقی سابق یکی از هم‌اتاقیای فعلیمه 

ولی مشکل اینجاس خیلی دیر جواب میده 

یعنی همون شب پیام داد گفت کسی رو پیدا کردی 

من صبحش جواب دادم گفتم نه. بلدی همه رو؟

بعد اون باز شب جواب داد گفت آره اوکیه. تا کی می‌خوای 

من یه ساعت اینا شاید کمتر بعدش جواب دادم که تا چهارشنبه می‌تونی برسونی و هزینه‌اشم بگو 

و الان بعد یه روز و چند ساعت هنوز جواب نداده 

حتی چند ساعت قبل دوباره بهش پیام دادم که تو تو خوابگاه فلان نبودی 

بلکه بیاد جواب بده و هنوز نیومده 

آه

کارم لنگشه 

و هیچکی دیگه هم پیام نداد بهم که بگم اوکی میدم به یکی دیگه 

هم می‌ترسم خیلی گرون بگه

بازی دربیاره و جواب نده 

یکی گفت از استاد بانک یه جلسه کلاس خصوصی بگیر بگو به جای تدریس اینا رو حل کنه فقط 

کلا دو نفر بودن که درس می‌دادن اینو 

ولی مطمئن نیستم بتونن حل کنن

کلا گیر کرده‌ام دیگه 

کاش اوکی بشه زودتر دیگه 

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۰۳ ، ۰۰:۴۱

صبح به معاون آموزشیمون ایمیل زدم 

پرسیدم چه خبر 

بالاخره کی از ما می‌خوان امتحان بگیرن 

گفت ۴ نفر شدین ولی خب من نمی‌تونم استاد و زور کنم 

ارجاع دادم مدیر گروه 

یکی از یکی گوه‌تر 

حالا تو بیای مثلاً یه نمونه سوال از امتحانای قبلتو انتخاب کنی

خودتم که نیستی بدی آموزش از من امتحان بگیره 

تصحیح کنی دو صفحه رو (که اونم میدی دانشجوهات تازه) 

می‌میری؟

که ای کاش بمیری

اه 

واقعا کار آدم دست این عقده‌ایا نیوفته 

ریدن به اعصابم 

از گیر یکی رد میشی می‌رسی به یکی بدتر 

 

اینکه این دانشگاهم نصفه مونده خیلی رو مخمه 

نمی‌تونم برم سراغ بقیه کارام 

 

 

از اون طرف سرکار هم ساعت کاریمون و پریینت کردن دادن بهمون 

بعد برای من اخطار کم بودن ساعت دادن 

این ماه که هیچی نگفت بهم 

ولی منتظرم ماه بعد بشه که اگه گیر بده بهم بگم اگه نمی‌خوای من دیگه نمیام و برم شکایت کنم 

 

 

اینکه همه چی زیر سر هورمون‌هاس هم خیلی رو مخه 

ادم با خودش میگه دیگه این اعصاب خوردی و افسردگی نهایتا از اثرات هورمونا باشه 

بعد یه روز با خودت میگی آقا کاش این مدیرعامله امروز بهم گیر بده برم باهاش دعوا کنم 

بعد میای هرلایف و باز می‌کنی می‌بینی نوشته روز فلان سیکلته 

استروژنت اینجوریه پروژسترونت اونجوریه 

امروز خیلی حوصله بحث کردن داری 

با خودت میگی الله اکبر 

یعنی زن تو چقد بدبختی که حوصله بحث کردنت هم به هورمونات بنده 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۰۳ ، ۲۲:۲۰