داشتم فکر میکردم که من به معنای واقعی کلمه خونگی هستم
هرچند لفظش یه جوریه و خوشم نمیاد
از دیشب افتاده تو مغزم
چون داشتیم با ماشین از خونه مامانبزرگم اینا میومدیم و هوا خیلی خوب بود
دلم خواست که میشد برم تو پارک تنهایی راه برم یکم
یا چمیدونم با میم مثلاً
ولی خب نمیشه
چون هم من تا حالا این مدلی نبودم که بگم من دارم میرم بیرون راه برم
هم تصورم اینه که اگه بگم با این جواب مواجه میشم که تنها؟ یا این وقت شب (ساعت ۹:۳۰ـ۱۰)؟
خودم اما خیلی آدم بیرونیم
یعنی موقعی که تهران بودم، بارها شده بود بدون بقیه بچهها، صبح یا شب رفتم بیرون و برای خودم چرخیدم
اینجا اما چون از اول اونجوری نبودم سخته که بخوام اونجوری بشم
و خب مانع هم زیاده
مثلاً مطمئنم مامانم نفر اولیه که میاد میگه طرف حالا کی هست
یه جوری که اعع مچتو گرفتم
یا بابام صدباری میپرسه تنهااااا؟ و خب تهش احتمالا هیچ موقع من تنها و اون ساعت از شب به پیادهروی نخواهم رفت
نمیدونم مثلاً عین میگفت من بعضی وقتا که حسش هست و هوا خوبه وقتی آشغالا رو میبرم دم در، میرم یکم قدم میزنم و مثلاً یه ساعت بعد میام و خانواده دیگه میدونن آشغال گذاشتن من یه ساعت طول میکشه
دروغ چرا
حسودی کردم
نیاز بیشتری به استقلال دارم
مثلاً داداشم میتونه تا نصف شب بیرون باشه با دوستاش
یا حتی مثلاً چند سال پیش تو ماه رمضونا تا سحر
و وقتی هم میاد در این حد بگه که با بچهها بیرون بودیم
ولی من؟
حتما دلیل بیرون رفتنمم هم باید قید بشه
آها
یا مثلاً یه شب بود و داشتم خفه میشدم از حال بد و ساعت ۱ اینا بود و داشتم با میم حرف میزدم
بعد گفت میخوای بیام دنبالت بریم بیرون
گفتم نه همه خوابن
گفت خب مگه کلید نداری
دلم سوخت حقیقتا که فکر کرده بود مشکل اینه که نمیتونم زنگ بزنم که در و باز کنن
و خب حسودی کردم که ساعت یک شب میتونه ماشین و برداره و بره بیرون
چمیدونم
امروز آقای الف اومد گفت داماد شدم
البته واقعا یه طور مشکوکی گفت که هنوزم مطمئن نیستم
بعدم چندتا عکس نشون داد از یه بله برونطور که همین چند شب پیش، قبل محرم، رفته بودن
دیگه گفتم خب پس کی ما بیایم عروسی
گفت اووو حالا محرم صفر تموم شه
ولی من گفتم که من خیلی وقته عروسی نرفتم. لطفاً سریعتر اقدام کنین
بعدم گفتم یه دوستی هم دارم (میم و میگفتم) که اونم خیلی وقته عروسی نرفته، اونم میارم با خودم
حقیقت اینه که ایدهآلترین حالتش برام اینجوریه که خانوم الف بگه من نمیام و من هم واقعا میم و با خودم ببرم
چون در غیر این صورت فکر نکنم خوش بگذره