حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

آخرین مطالب

۱۳ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

عجیب دلم می‌خواد تعدادی از این مردم غیور و کتک بزنم 

هی می‌بینم یه عده ارد ناشتا می‌فرمایند که واااای چقدر که مردم ترسوعن چرا هیچکی اعتراض نمی‌کنه چرا مردم این‌قدر بی‌بخار شدن و فلان و فلان و فلان

بعد طرف کل فعالیت سیاسی مدنی‌ش همین زر زرای بوده که کرده 

نمیری شجاع 

هلاک نشی قربان

طرف تا حالا از یک کیلومتری یه تظاهراتم رد نشده بعد از زیر پتوش تشویق می‌کنه به تظاهرات 

د آخه تو که همون حرفی هم که می‌زنی بعدش میای می‌پرسی که الان بد نمیشه برام 

تو که چهارتا گارد ویژه از بغلت رد میشه زرد می‌کنی

حداقل اون دهن گشادتو ببند اینقدرم رو اعصاب بقیه نرو اه

 

یادش بخیر میم می‌گفت با خودم می‌گفتم بیام تهران هر اعتراضی که بشه یه عده رو راه میندازم به جا یار دبستانی، خلق چارتار و می‌خونم (انصافا هم ایده نابیه ها یعنی هم آهنگ مناسبه هم نوآوریه نسبت به یار دبستانی) ولی الان نشستم اینجا و پامو از در نمی‌تونم بذارم بیرون

 

بعد همچنان یه عده از بیرون گود می‌فرمایند آفرین آفرین لنگش کن 

خیلی زشته ها 

 

دفعه بعدم اول یه اشک آور بخور بعد بیا زر زر کن

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۰۰ ، ۰۰:۰۱

دیشب یعنی در واقع دیروز و تو بیمارستان به عنوان همراه مامانم بودم. خدا رو شکر که همه چی خوب بود و به خیر گذشت.

فقط کلی معطل شدیم سر اینکه یه عالمه آدم باکلاس اومده بودن بچه های باکلاس تر از خودشونو تو پنجِ پنج به دنیا بیارن 😑

واقعا عجیبه ها، چطور ملت می‌تونن یه همچین حرکتی بزنن به زور بزان به هوای اینکه روز و ماه یکیه. خب می‌خوام صد سال سیاه نباشه 

ولی درکل تعدادی نی‌نی خیلی کوچولو دیدم 😊

یه عده هم اومده بودن برای سقط 

حقیقتا خیلی وضعیت عجیبیه. کاش هیچ وقت هیچ کی تو یه همچین وضعیتی قرار نگیره . خواسته یا ناخواسته

هرکدومش یه درده. دردی که هیچکی جز خودشون نمی‌تونه بفهمه

 

تا صبح تقریبا نخوابیدم ولی در عوض خیلی کیف داد

اصن نوکری پدر و مادر یه جور دیگه‌ای حال میده به آدم

​​​​​

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۰ ، ۲۳:۰۳

بعد دوسال رفتیم عروسی

وسط شرایط قرمز کرونا :)

البته که خود عروس و داماد هردوتاشون پرستارن :)

با اینکه خیلی دور بودیم و نسبتا شک داشتم که بریم 

ولی الان بسی راضی‌ام

اصن بعد دو سال خونه نشینی چسبید

یادم نمیاد تا حالا عروسی رفته باشیم که ساعت ۱۰:۳۰ خونه خودمون باشیم یعنی در واقع تو بقیه عروسیا تازه این ساعت شام می‌دادن :)

خیلی وقت بود عروسی نرفته بودیم که آدما مقید باشن که خب اینم دلیلش این بود که چون عروسی فامیلی نبود و ما از دوست و آشنا ها بودیم 

حس خوبی داشت :)

فقط امیدوارم دفعه بعد سر اینکه از آرایش کردن بدم میاد با مامانم دعوام نشه 😑😑😑

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۰۰ ، ۲۳:۳۲