حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

خیلی خیلی قشنگ بود 

یادم نمیاد دلم خواسته باشه تو گذشته زندگی می‌کردم 

احیانا هم اگه دوست داشتم برم به گذشته صرفا دوست داشتم که از یه سری چیزا سر در بیارم و یه سری حقایقو بفهمم 

ولی دوست دارم برم آینده 

ببینم تهش چی میشه 

اصن چیزی میشه

احتمالا اونا می‌نالن که قدیما بهتر بوده 

زندگی توی بازه 1283-1373 به عنوان یه آدم 90 ساله مثلا خیلی باید عجیب می‌بوده 

یه نفر که هم جنگ جهانی اول و دیده هم رفتن قاجار و اومدن پهلوی هم جنگ جهانی دوم هم انقلاب هم جنگ ایران و عراق 

خیلی عجیب بوده 

یه چیزی مثه بیژن در چشم باد 

کلا برگشتن به گذشته اونم چند صده 

حداقل تو ایران فک نکنم دوست داشته باشم تجربه‌ش کنم 

شاید مثلا روسیه زمان خاندان رومانوف هم دوره چایکوفسکی

از این خانواده پولدارا البته که از غم دنیا بی‌خبر بودن همش مشغول مهمونی و وای لباس چی بپوشیم و خیاط اومده و اینا =))

الان که بهم خوش نمی‌گذره 

حداقل تو گذشته بگذره که اعع

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۰۰ ، ۰۱:۳۳

از هر طرف که می‌ری می‌بینی بدبختی 

هرجوری که نگاه می‌کنی می‌بینی بدبختی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۰۰ ، ۱۷:۱۳

این نگین با خیال شرکت زدن و کارآفرینی اومد اونجا 

ولی الان دوست داره به عنوان کارمند یه جا استخدام بشه تک و تنها تو یه اتاق هر روز یه کار روتین و انجام بده 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۰۰ ، ۰۱:۰۰

نگار رفته بود مصاحبه 

اگه به جای اون بودم فک کنم تا یه ماه می‌شستم گریه می‌کردم 

گفت ازم پرسیدن یه تقویت کننده بگو 

گفتم نمی‌دونم 

گفتن تا حالا دستگاه چی از نزدیک دیدی 

گفتم هیچی 

گفتن بگو دستگاه قندخون چجوری کار می‌کنه 

گفتم نمی‌دونم 

گفتن پالس‌اکسیمتری رو بگو 

گفتم نمی‌دونم 

گفتن چند تا عکس فک دوبعدی بدیم می‌تونی سه بعدب شون کنی

گفتم نمی‌دونم 

تهشم برگشته بهم گفته با این حساب درسای تورو که من بهتر بلدم 

ولی خب تهش گفتن اگه بخوای بیای باید چند وقت اینجا بمونی و قضیه اپلای و اینا کلا کنسله فعلا 

ناراحتم که چس مثقال چیزی بلد نیستیم 

و لعنت به اون کسی که ما رو تو این وضعیت می‌ذاره 

این تئوریای کوفتی لازمه؟

باشه ولی من حاضرم یه سال به طول دوره کارشناسی اضافه بشه ولی عملی‌ باشه 

 

 

ظهر بالاخره جلسه اول زبان تخصصی بود 

و کلاسش از اونایی که تا آخر ترم باعث میشه صدبار بمیرم و زنده بشم

جوری گیره که برای کوچیک‌ترین فیدبکاس سرکلاسش میگه میکروفون باز کنین

باز خداروشکر که هرچی تعطیلیه افتاده سه‌شنبه‌ها 

خدا خودش بخیر کنه 

همچین اخلاق خوبی هم نداشت 

یکی بود تو کلاس که عین من بود 

فک کنم نود و نهی بود 

 

بازم خداروشکر

 

​​​​​​

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۰۰ ، ۲۳:۴۷

باید تبریک گفت به یوری

هیچ وقت تو درآوردن اشک من ناموفق عمل نکرده

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۰۰ ، ۰۱:۲۴

نظرم به کتفشون هم نبود :)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۳۰

 

 

پ.ن: سیگار خیلی بده. نکشید. صرفا این یه قاب قشنگه.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۰۰ ، ۱۴:۴۸

سرکلاس مخابراتم :)

ترندای یوتیوبو می بینم حالم بد میشه 

سه تا فیلم از لحظه های افتادن کامیلا و گریه کردنش

خب که چی

بازم با همون وضع چهارم شد بهتر از خیلیای دیگه 

چرا ندیدین تو اجرای کوتاه اول شد

چرا ندیدین رکورد زد 

چرا نگفتین تو 15 سالگی طلا المپیک گرفت

فقط گفتین خورد زمین 

فقط گفتین گریه کرد 

حتی از طلای آنا هم نگفتین 

از نقره تروسوا هم 

ولی گفتین کامیلا چهارم شده 

واقعا با اون همه فشار انتظار داشتین چندم بشه

وقتی میگین ما به موادیا مدال نمیدیم 

چقد بده این حرف اخه 

این که باید نهایتا تا سه چهار دیگه بازنشست بشه 

چه کاریه می کنین اخه 

همین دوره کوتاهم ازش می گیرین 

اه 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۰۰ ، ۱۲:۱۰

وای وای وااااااااااااای

داشتم برای بار ان‌ام اجرای یولیا رو می‌دیدم 

یکی از کامنتا نوشته بود که بچه‌دار شده

و سرچ کردم دیدم 

نه تنها ازدواج کرده 

بلکه الان یه دختر ۱٫۵ ساله هم داره 

وااااااااااااااای 

باورم نمیشههههههههه 

اون یولیا ۱۵ ساله 

الان یه بچه ۱٫۵ ساله داره

و خودش شده ۲۳ سالش 

وای باورم نمیشه 

وای باورم نمیشه 

نصفه شبی شوک وارد می‌کنن به آدم 

وای 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۰۰ ، ۰۱:۵۵

رفتم saved massage تلگراممو از اول خوندم 

پر آرزو بود 

پر انگیزه 

آرزوهایی که پرپر شده بودن 

خیالاتی که مرده بودن 

به آیدی آشناها سرک کشیدم 

یه عالمه داماد داشتیم و من خبر نداشتم 

ولی دخترا عروس نشده بودن 

زن امیررضا شبیه فاطمه بود البته از زیر ماسک

تو اون چند روز که خوابگاه بودم دقت نکردم ببینم فاطمه عروس شده یا نه 

اون تاریخ کذایی هم سیو بود 

یعنی اون آهنگ کذایی 

اومدم پینش کنم برای خودم تا جلو چشم باشه 

که ببینم چی بود و چی فکر می‌کردیم و چی شد 

ولی نکردم 

یار غار قدیمو پیدا کردم 

اینجا دنبالش می‌گشتم تو تلگرام پیداش کردم 

انگار بعد این دوسال یکم بهتر بود 

به قول خودش داشت از لاکش کم‌کم میومد بیرون 

 

 

دیشب drive my car تموم کردم 

مجموعه‌ای از آدم‌های تنها که کنار هم زندگی می‌کردن 

سعی می‌کردن در ناامیدی برای بقا تلاش کنن 

اون مونولوگ سونیا که می‌گفت وقتی اجلمون برسه می‌ریم اون دنیا به خدا می‌گیم که اینجا چقد سختی کشیدیم 

​​​​​​عجیب بود 

 

 

خسته‌ام

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۰۰ ، ۱۶:۰۰