حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۴ ثبت شده است

اخبار این چند وقت و به سمع و نظرتون می‌رسونم و عرضم به خدمتتون که

میم دفاعش بود می‌خواست بره تهران 

تو پرانتز که باورم نمیشه چقدرر دانشکده‌شون آسون می‌گیره 

گفت با بابام میرم و به بچه‌های خوابگاه هم نمی‌گم 

ناراحت بود که هیچ حتی خبر ندادن که خونه گرفتن و کلا یه گروه جدید زدن بدون من و اون و دیگه توی گروه قدیمیمون چت نمی‌کنن 

ولی توی دانشکده یه لحظه همو دیده بودن و در حد یه سلام علیک مثل یه آشنای دور و گفتش دفاع یکی دیگه از بچه‌ها بوده مثکه 

حقیقتا منم ناراحت شدم 

هرچند که خودمم دفعه آخرش که رفتم تهران اصلا بهشون خبر ندادم 

آخه دیگه راحت نبودم تو جمعشون 

دیگه همشون سیگاری شدن و تحملش برام سخته 

آدم ناراحت میشه که یه چیزی که توی این چهار پنج سال ساخته اینجوری از بین می‌ره 

یه دفعه اتفاقا یکی از همین بچه‌های خوابگاه راجع به اکسش همینو می‌گفت 

بعد می‌گفت خیلی یاد اون آهنگ احسان خواجه امیری میوفته که میگه برای اینکه حتی یه لحظه سمت هم نیایم، میری و میرم بی‌ خداحافظی بدون سلام 

ناراحت‌کننده‌اس واقعا 

آخرین پیاممون تو گروه منم که عید و تبریک گفتم و بعد هم بچه‌ها تبریک گفتن 

بعد دیگه من یادم رفت تولد یکیشون کم ۱۹ فروردین بود و تبریک بگم و بعدش که یادم اومد می‌خواستم بگم 

ولی دیدم میم میگه دفاعش بوده و حتی تو گروه نیومده بود یه خبر بده و تعارف الکی بزنه 

درنتیجه منم دیگه نرفتم بهش تبریک بگم 

حالا من واقعا بهشون وابستگی خاصی نداشتم در برابر میم 

اون خیلی باهاشون حرف می‌زد حتی وقتایی که خوابگاه نبود و می‌گفت به اون یکی میم که فقط ۶ ماه هم‌اتاقی بودیم و یه سال و نیمه کاناداس گفتن ما خونه گرفتیم ولی به من نه 

نمی‌دونم ولی واقعا جالب نیست :(

 

 

فردا هم خواهر میم براش تولد سورپرایزی گرفته تو کافه و من و یکی دیگه که اصلا نمی شناسمش قراره بریم سورپرایزش کنیم 

 

دوبله فصل پنج طلسم‌شدگان اومدهههخهخخخیتسمشپبمب

 

سوپرانوز و شروع کردم و قسمت هشت فصل اولم 

 

 

و اما سر کار 

آقای ر به شدت داره رئیس بازی در میاره و واقعا عنم می‌گیره از این رفتارش که فکر می‌کنه صاحاب اونجاس 

به همه دستور میده 

و بعد در همین حین میاد با خانوم الف هم لاس بزنه و همواره سمت اونو می‌گیره به طرز رومخی 

در این حد که امروز دیگه عین انقد اعصابش خورد شده بود کلا محل نمی‌داد به آقای ر

و خب اگه دعوا بشه هم من سمت عینم

واقعا فکر می‌کنم با هم وارد رابطه شدن 

جمعه هم قراره با خانوم الف بریم از این تورهای یک روزه 

یعنی هفته قبل قرار بود بریم که هوا بد بود کنسل شد و افتاد این هفته 

امیدوارم خوب باشه 

راجع‌به حقوق هم حسابدارمون باهام صحبت کرد 

حقوقم شده ۱۴ تومن 

کلی هم هی داشت منت می‌گذاشت که افزایش حقوق تو از همه بیشتر بوده و من خیلی با دکتر حرف زدم و اینا 

منم محل سگ ندادم چون واقعا وظیفه‌اش بود و اتفاقا آماده دعوا هم بودم 

خیلی حرف زد و چرتو پرت گفت 

هی می‌گفت نکته‌ای نداری برای بهبود اوضاع 

واقعا از لحاظ مدیریت افتضاحه اوضاع شرکت 

ولی خب نگفتم بهش 

الانم در حالیکه ما خودمون علافیم می‌خوان دوتا سرباز امریه دیگه رو هم اضافه کنن 

چرا؟ چون سرباز حقوقش کمه و مفته 

ولی عقلشون نمی‌رسه که خب چرا نون خور اضافی بیاریم 

بعد هم پرسید که شکایتی نارضایتی چیزی نداشتی 

فقط در همین حد گفتم که از حقوق پارسالم ناراحت بودم 

اونم یه مشت شر و ور گفت و منم فقط می‌گفتم بله بله

الانم آقای ر عین مدیرا ساعت کاریامونو فرستاده که این ماه اینقدر اومدین سرکار و باید فلان قدر میومدین 

انگار چیکاره‌اس 

واقعا همینکه الان در اولویتم نیست وگرنه حتما کارمو عوض می‌کردم 

 

 

دلم یه عالمه مسافرت‌های جور وا جور می‌خواد 

منتها مرخصیای من و بابام با هم جور در نمیاد 

 

دیگه چیزی به ذهنم نمی‌رسه 

شب بخیر

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۰:۴۷