حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

چریک و آبگرم

پنجشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۹:۳۸ ق.ظ

 

واقعا خیلی تنبلی می‌کنم تو نوشتن 

میگم یه قسمت سریال ببینم بعدش می‌نویسم ولی وسطش خوابم می‌بره 

الان دیگه تو اتوبوسم دارم برمی‌گردم تو خونه گفتم بذار بنویسم 

عرضم به خدمتتون که 

دو هفته قبل جمعه به جای هفته قبلش که کنسل شده بود با خانوم الف رفتیم دره چریک 

حالا شانسمون همون چند روز گرمترین روزای این چند هفته بود و هلاک شدیم 

خوش گذشت ولی 

من تا حالا تنهایی تور و مسافرت و از این جور چیزا نرفته بودم

حقیقتا فکر می‌کردم جو خوبی نداشته باشه 

ولی خوب بود 

۱۸ نفر بودیم که دو نفر نیومدن کلا 

اگه میومدن هم جا نبود البته :/

چون شب قبلش گفت میدل باسمون خراب شده و با مینی بوس رفتیم 

به خاطر همین جا یکم تنگ بود 

تو مسیر هم راننده خیلی اذیتمون کرد و مجبور شدیم نیم ساعت از مسیری که می‌تونست با ماشین بره رو زیر آفتاب تو خارا پیاده بریم 

دیگه برای خود دره هلاک شده بودیم و خیلی نتونستیم بریم بالا 

ولی قشنگ بود 

یکی از لیدرامون یه خانومی بود که کارمند دانشگاه بود 

کله هفته رو صبحا می‌رفت سرکار و جمعه‌ها هم باز ۴ صبح بیدار می‌شد بره طبیعت 

حالا ماهی یه روز اوکیه ولی هر هفته واقعاااا سخته 

یکی دیگه‌شونم یه پسره‌ای بود 

می‌گفت مامانم ازم ناامید شده میگه همه اومدن تو این تورها یکی پیدا کردن برای خودشون ولی تو که هر هفته میری هنوز ول معطلی 

همسفرامون هم خوب بودن 

یه زن و شوهری بودن که مردشون استاد دانشگاه بود البته فک کنم بازنشسته شده بود 

بعد فهمیدم استاد معارفه 

و نکته اصلیش این بود که گوشیش از این دکمه‌ای قدیمیا بود و گفتم بدبخت دانشجوهات که بخوان باهات ارتباط بگیرن 

یه دختره هم بود که تنها اومده بود 

یعنی در اصل دوتا دختر و دوتا پسرا بودن که تنها اومده بودن 

جالب بود

فکر کنم بدم نیاد منم یه بار تنهایی برم 

یکی از دخترا نمی‌دونم چه مشکلی داشت که تو عکسا نمیومد و می‌گفت اگه عکس و فیلمی بود که من توش بودم تو اینستا نذارین 

یکی از پسرا هم بود که اولش خیلی سفت و خشک بود و انگار موتورش روشن نشده بود 

ولی تو راه برگشت به طرز شگفت‌انگیزی انگار تازه انرژی گرفته بود و از وسط کنار نمیومد 

خودش با خودش می‌رقصید 

عربی، کردی، ترکی 

اصلا مهم نبود آهنگ تو چه سبکیه 

این میومد وسط 

واقعا بعضی از این پسرا خیلی عجیبن 

اتفاقا همین پسر رو هفته بعدش که با مامان بابام رفتیم آبشار آبگرم هم دیدیم 

این آبشار رو که می‌خواستیم بریم خیلی بدون آمادگی رفتیم 

یعنی از قبلش می‌دونستیم می‌خوایم بریما 

ولی خیلی چیزی جا گذاشتیم 

صبح برای صبحونه رفتیم فرخد 

اومدیم صبحونه بخوریم دیدیم سفره نداریم 

اومدیم تخم‌مرغ درست کنیم دیدیم نمک نداریم 

رفتیم جلوتر بشینیم یه چیزی بخوریم دیدم هیچی میوه نیاوردیم 

کرم ضد آفتاب و کلاه هم که یادمون رفته بود 

و خب مثل چی سوختم 

خود آبشارش هم خیلی خوب بود 

همه می‌گفتن نیم ساعت بیشتر پیمایش نداره ولی واقعا ۵۰ دقیقه شد 

بابام خیلی تلاش می‌کرد تو آب نره و هی به زور از رو سنگ‌ها می‌پرسد اینور اونور 

ولی دیگه ۱۰ دقیقه آخر مسیر کلا از تو آب بود و مجبور شد بیاد 

تازه تهش هم می‌گفت کاش لباس آورده بودم می‌رفتم تو آب :))

ولی کلا هم هوا خیلی خوب بود هم آبشارش و مسیرش خوب بود 

 

 

یه سری چیزای دیگه هم بوده که می‌خواستم بنویسم 

ولی خب دیگه یادم نمیاد یا حوصله‌شو ندارم 

خیلی بده که همون روز تا داغه و ذوقشو دارم نمی‌نویسم 

دیگه همینا رو هم تا یادم نرفته گفتم بیام بنویسم 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴/۰۲/۱۹

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی