آنچه امروز گذشت
دیشب ساعت دو اینا خوابیدم و ساعت شیش و نیم بیدار شدم
هفت و نیم دانشگاه بودم و شروع کردم به تمرین
دیشب کلی گریه کردم و به هماتاقیام هم گفتم نیان
صبح هم رفتم از آموزش برگه دفاع بگیرم
گفت چشاتو باد کرده گریه کردی؟
یه دور هم برای اون گریه کردم
تنها آدم حسابی اونجا همین کارشناس اموزشمونه
بعد دیگه میم هم اومد اونم دیدم و یکم هم با اون گریه کردم
آها صبح هم پریود شدم
فقط اون یکی میم و ف قراره بود برای دفاعم بیان
میم چون سرکار بود گفت ساعت دو میام
ولی جفتشون ساعت ۲:۵۵ دقیقه اومدن
داشت گریهام میگرفت که اینان نیومدن
بعد دیدم پشت سر استادا چندتا دانشجو دیگه هم اومدن که سال پایینی بودن نمیشناختم
زنگ زدیم به اون استاد مشهدم
شروع کردم و خیلی داشتم لفت میدادم و گفتن برو جلو اینا رو رد کن
تپق و گیر کردن بینهایت
تموم شد و داورم دو صفحه تایپ شده پرینت کرده بود از غلطام که آورده بود با خودش :/
گفت تازه دیروز هم وقت کرده فقط بخونه پایاننامهامو
اول هم گفت فایلت چند صفحه بود
گفتم ۸۳ صفحه
گفت برای من ۵۰ صفحه بود
کیفیت پیدیافت هم خیلی بد بود :///
پشمام داشت میریخت
دیگه کلی ایراد گرفت و استاد تهرانمم دو تا ایراد به داورم گرفت
دیگه گفتن برین بیرون نمره بدیم
بعد بیرون بودیم ایمیلم و نگاه کردم و فایلی که فرستاده بودم و دانلود کردم دیدم سالمه :/
دیگه گفتن بیا تو و بگیر این نمرهات
بعدش رفتم نشون دادم بهش که ببین سالمه فایلم چی میگی
گفت اعع چه جالب برای من ولی خراب بود دیگه حالا
اگه بخوام همه این ایرادایی که گرفته رو اصلاح کنم پدرم درمیاد
و گویا برای اون نسخهای که میخوایم بفرستیم برای کتابخونه باید اصلاح شده باشه
آه
بعدشم با داورم که همون استاد تک درسمه صحبت کردم
گفت نه که نه
تک درس قبول نمیکنم
حالا فردا باید برم التماس معاون آموزشی که اون بره بهش التماس کنه
امیدوار بودم تا آخر مهر جمع بشه کار
ولی گویا قرار نیست جمع بشه
دوست ندارم برگردم و بعد دوباره برگردم برای امتحان اون درسه
کاش یه جوری بشه تا آخر مهر نه تنها امتحان داد باشم
بلکه کارای فارغالتحصیلیمم کرده باشم
خلاصه خیلی خوشحال نشدم تموم شد دفاعم
نمیدونم شاید چون هنوزم مجبورم باهاش کلنجار برم احتمالا
خستهام ولی هنوزم نمیتونم استراحت کنم
آه
آها قبلاً گفته بودن دفاع کارشناسی پذیرایی ممنوعه
بعد قبل اینکه بیام تهران دوتا پک برا استادا درست کردم
بقیه رو هم دیروز رفتم آبمیوه و کیک خریدم بذارم رو میز
بعد استادم اومد گفت اعع پذیرایی که گفتن ممنوعه
بعد تهش داورم پکشو گذاشت تو کیفش
استاد گرامی هم کیک و آبمیوهشو خورد و پسته و مغزشم گذاشت تو جیبش برد :)))
دیگه همینا دیگه
منتظر اون روزیم که من ازین دانشگاه کنده بشم
آه
دیدم علیرضا برادران نوشته امروز بوی شاش خیابونای فرانسه انقد زیاد بود که به داخل کلاسای دانشگاهمونم رسیده بود ولی کلاسی که بو شاش بده بازم از امیرکبیر بهتره
و حقیقتا حق گفت
در راستای حال دادن به خودم فررو گرفتم
ولی مزهاش به خوبی دفعه قبل نبود
بعد ما تو محدوده پیک نبودیم
یکم اونورتر زدیم که تو محدوده باشه بعد رنگ زدیم به پیک گفتیم بیا اینجا حساب میکنیم
بعد بنده خدا بدون ذرهای غرغر اومد و گفتیم چقد اضافهتر بزنیم گفت هرچقدر دوست دارین :)
ما هم گفتیم بذا نون قلبش و بذاریم سر سفرهاش صد زدیم براش
بعد زنگ زد دعوا گفت چرا صد زدین این خیلیه :)
خیلی بامزه بود آقاهه
نمیدونم مشکل از امیرکبیره، از استادای امیرکبیره، از بچههایی که میرن امیرکبیره، هر چی که هست منم یه عالمه خاطره بد و گریه و زاری از اونجا دارم. حتی از همکلاسیها هم شانس نیاوردم. وقتی بهشون فکر میکنم، احساس میکنم که واقعا هیج وقت نمیتونم ببخشمشون.
امیرکبیر مثل یه دبیرستان بزرگه، هر کی روز اول ترم اول جلو استادا خودشو خوب نشون بده، کارش روی رواله.