حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

جلسه درد و دل

دوشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۱:۵۹ ب.ظ

خب اول از کلاس دیروزم بگم 

خیلی خوب بود واقعا 

خیلی آسون و روون درس می‌داد

اولش پرسید کی چی خونده یا می‌خونه که فضای کلاس دستش بیاد 

یه عده بودن پزشکی و پرستاری و از اینجور چیز میزا خونده بودن 

خیلی جالب بود برام 

نمی‌دونم همینجوری اطلاعات عمومی‌طور شرکت کرده بودن یا واقعا به دردشون هم می‌خوره 

ولی با خودم فک کردم 

آه یعنی یه روزی میشه منم بیکار باشم برای کسب علم و دانش به صورت خودکار نه از سر نیاز برم کارگاه و کلاس ثبت‌نام کنم

چیزی بعیدی به نظر می‌رسه 

 

 

صبح هم رفتم دیدار استاد گرامی 

پیاده رفتم یه نیم ساعت راه بود 

گفت تو مرحله به مرحله هرکاری که میگم و بکن 

نگران نباش من خودم می‌دونم داریم چیکار می‌کنیم و اینا 

لامصب یه جوری مهربونه که باهاش حرف می‌زنی میگی چقد خوبه 

بعد که تو کار گیر میوفتی فحشش میدی 

هیچی دیگه نشستم به درد و دل 

داشتم می‌گفتم اصلا همش ذهنم درگیر پروژه‌اس هرکاری هم که می‌کنم یه گوشه مغزم داره وجودمو می‌خوره 

دیگه گفت ذره ذره گزارش بده نذار بار ذهنی داشته باشه برات و اینا 

خودشم باباش فک کنم مریضی چیزیه 

گفت من به خاطر بابام مجبور شدم برگردم مشهد 

می‌گفت من خیلی بدبینم ولی شرایطی که الان توش هستم و اصلا ده سال پیش تصورشم نمی‌کردم 

دیگه کم مونده بود تهش بشینیم دور هم گریه کنیم 

تهشم گفت اصلا استرس نداشته باش و اولویت آخرت درس باشه 

باهاش حرف می‌زنی واقعا آرامش می‌گیری 

ولی مطمئن نیستم موندگار باشه :)

 

 

 

تا رفتم سرکار هم ساعت بیست دقیقه به دوازده شد 

دیگه از اون طرف تا یه ربع به شیش اینا موندم 

آقای الف هم که دیگه در همین راستا که دیر رفتم و بیشتر موندم تا جا داشت چرا و پرت گفت و خندید بهم :))

آقای نون هم اول خرداد می‌ره سربازی :(((((

امروز کلی داشتن اذیتش می‌کردن 

می‌گفتن خیلی گرمه و انقد می‌سوزی دیگه نمی‌شناسیمت 

اون بدبخت مظلوم هم هیچی نمی‌گفت 

تهش اومد بالا وصیت کرد من اگه برنگشتم مراقب گلم باشین ⁦:⁠'⁠(

فک کنم موقع رفتنش گریه‌ام بگیره :((⁩

دیگه آقای ص هم به سری خاطره سم از سربازی خودش تعریف کرد که واقعا عجیب سمی بود

طبق محاسباتم عین هم هفته دیگه باید بیاد مرخصی احتمالا 

امیدوارم شرکت هم بیاد سر بزنه 

دلم براش تنگ شده 

برگشتنی هم با خانوم الف اومدیم 

تو راه سعی کردم یکم از زیر زبونش بکشم که چقد حقوق می‌گیره 

پرسیدم قرارداد و اینا چجوری بستین 

که گفت بهش گفتن بچه‌های اینجا هیچکدوم قرارداد رسمی اونجوری ندارن 

ما فقط دوتا قانون داریم که اگه کسی بره حتی اگه لازمش هم داشته باشیم حق نداره برگرده و کسی هم از کسی نمی‌پرسه چقد حقوق می‌گیره 

نمی‌دونم حالا راست گفت یا نه 

ولی به هرحال تیرم به سنگ خورد دیگه 

 

 

یه چیز دیگه هم می‌خواستم بگم که دیگه یادم نمیاد :/

 

 

بعداً نوشت: خب یادم اومد چی می‌خواستم بگم 

یه کافه که بوردگیم و اینا هم داشت پیدا کردم نزدیک شرکت 

دیگه یکم هم عکساشو دیدم و کم‌کم داشت خوشم میومد

که یهو دیدم زده ویژه بانوان 

و برگام که ما کافه ویژه بانوان داریم 

هیچی دیگه 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳/۰۲/۱۷

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی