روز خوشیمن
خب بذارین اسم امروز و بذارم روز خوشیمن
به نظرم روز خوبی بود نسبتا
با اینکه خیلی حس خوشحالی عجیب و غریبی توش نداشتم
ولی یه حس خوبی بهش داشتم
امیدوارم خراب نشه فقط
دیشب بالاخره یه مقدار خرت و پرت که میخواستم از دیجیکالا سفارش دادم
یه مقدار دیگه هم میخوام از شلوار سفارش بدم
منتها نمیفهمم وقتی من میخوام سفارش بدم چرا کد تخفیفام همه منقضی شده
بعد وقتی هیچی نمیخوام همینطور کد تخفیفیه که میاد :/
اون دورهه رو هم ثبتنام کردم و تا یه ربع دیگه جلسه اولش شروع میشه
از قضا اون پسر پاچهخواره دانشکدهمون هم تو گروه کلاسه هست :/
به هرحال امیدوارم واقعا مفید باشه
استادم هم پیام داد و فردا باهاش جلسه حضوری دارم بالاخره
چیزی برای گزارش دادن بهش ندارم
صرفا قراره ازش بپرسم ما میخوایم چیکار کنیم :/
و امیدوارم واقعا به یه نتیجه خوب برسیم
خدایا لطفاً
دیگه اینکه ساعتی هم که قراره ببینمش بد موقعاس لامصب
ده و نیم
یعنی فک کنم فردا ساعت یازده و نیم اینا برسم برم سرکار
امروز هم زود تعطیل کردم رفتم
چون یه جا کار داشتم ساعت یک میبست دیگه منم ساعت دوازده و نیم اومدم بیرون
و اینکه
زن عموم زایید *.*
سه شنبه تازه وقت داشت ولی دیگه یهو امروز اومد نینی جدید
رفتیم بیمارستان دیدیمش
کوچولو بود و ناز *.*
همه میگفتن خیلی کوچولوعه چون 2.800 بود
ولی من که به دنیا اومدم 2.700 بودم
آی ننه
چقده فنچ بودم :')
دیگه اینکه صبح هم رفتیم حرم
خانوم الف هم امروز دیگه سالاد ماکارونی ما رو داد
صبح هم هنوز هیچکی نیومده بود
من بودم خانوم الف و آقای ر
رفتیم پایین داشت یکم راجعبه اکسیژنسازه توضیح میداد
آقای نون اومد دیگه چون ما جلو میزش واستاده بودیم بنده خدا روش نشد بگه برین کنار اونم واستا همونجوری اونجا توضیحات و گوش میداد
بعد این اکسیژنسازه قابش باز بود خیلی صدا میداد یهویی
بعد من هردفعه هی از جا در میرفتم
اونم هر دفعه به من میخندید :))
خب دیگه
برم کلاسم داره شروع میشه