حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

آخرین مطالب

روز مزخرف

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۴۹ ب.ظ

خب امروز روز مزخرفی بود 

دوباره مثل دیروز تا صبح صد دفعه بیدار شدم 

نمی‌دونم چرا دقیقا 

شاید استرس داشتم 

مامانم دیشب می‌گفت بیاین شب تو سالن همه کنار هم بخوابیم :))

صبح هم با اینکه دیگه بارون بند اومده بود با بابام رفتم 

تو شرکت هم روز مزخرفی بود

از لحاظ کاری یعنی 

تقریبا هیچ کاری نکردم 

چون هی همش سر مرج کردن کدا  مشکل می‌خوردیم

و بعدشم بخش من کامل بود و نمی‌خواستیم هم بخش جدید شروع کنیم و عملا خیلی بیکار بودم و بی‌فویده بود

کلی مسخره بازی هم داشتن سر پاقدم ع که نرفته سربازی جنگ داره میشه :)

بعد اون وسط نمی‌دونم چی شد که ییهو این آقای ت پرسید 

تو آینده می‌خوای همین مسیر و ادامه بدی؟

بعدم شروع کرد یکم توصیه کردن که آره اگه می‌خوای همین و ادامه بدی باید مثلاً یه چیزایی رو خودت یاد بگیری و اینا 

حالا کاری با توصیه‌هاش ندارم 

داشت از رو تجربه‌اش حرف می‌زد 

ولی خب حاجی این چه سوالیه  

من واقعا مشکل دارم با این سوال که می‌خوای چیکار کنی در آینده؟

خب من نمی‌دونم 

یا حتی اگه یه چیزایی هم بدونم دوست ندارم بگم 

من اصلا خیلی خیلی بلاتکلیف‌تر از این حرفام 

همه هم که برای شروع گفتگو همین سوال مسخره رو می‌پرسین 

بعد هم خب خیلی سریع فکر می‌کنین که چه آدم بلاتکلیف و بی‌هدفیم 

باشه خب 

شاید باشم تا یه حدی 

ولی نه اونقدری که شما فکر می‌کنین دیگه 

اینجوری که سوال می‌پرسین خیلی بد به نظر می‌رسم 

اه

دیگه اینکه امروز م (دوست دانشکده‌ای قدیمی‌تریم) پیام داد که چه خبر و اینا 

دیدم آخر فروردین نزدیکه گفتم ببینم دفاع می‌کنی یا نه و اینا 

که گفتم نه و اینا 

البته که مشخصه همه موندن 

یعنی انقد اوضاع خرابه که تو کانال آموزش گذاشتن که مهلت دفاع تمدید نمیشه و بعدش چی میشه و اینا 

بعدشم باز گذاشته نوبت برای وقت دفاع خیلی شلوغه و سی و سی و یک فروردین هم نمیشه دفاع کرد و برای ثبت نمره چون شلوغه خودتون باید پیگیری کنین 

یعنی مشخصه نصفیا که نمی‌رسن دفاع کنن 

نصفی هم بستن برای روز آخر 

تازه می‌گفت من دوتا از بچه‌ها رو توی باغ کتاب دیدم تو اسفند که اونام باید تا فروردین دفاع می‌کردن تازه هنوز می‌خواستن استاد عوض کنن :/

بعد راجع‌به ح (یکی دیگه از بچه‌های دانشکده) پرسیدم که تو ازش خبر نداری 

من برای نوروز بهش پیام دادم ولی جواب نداد

ح ترم یک و دو خیلی مشتاق  درس بود 

دیگه تو کرونا ازدواج کرد 

خودشون قمی بودن شوهرش تهرانی 

حضوری که شد اومد تهران و یه ترم رفت خونه اونا به جای خوابگاه و خیلی مشکل داشت با خانواده شوهرش 

​​​​​دیگه ترم بعدش اومد خوابگاه دوباره 

ترم قبل ولی دیگه رفته بود خونه خودش 

کار شوهرش تو قزوین بود و همونجا رفته بود 

یکم اول ترم اومد و دیگه نیومد و ازش خبر گرفتم گفت کیسه صفرا عمل کردم و بهتر بشم میام 

ولی کلا دیگه نیومد 

قبلشم عقب افتاده بود از بقیه بچه‌ها 

می‌خوام بگم چقدر مسیر زندگی آدم یهو ممکنه عوض بشه 

یعنی اون آدمی که ترم یک انقد انگیزه داشت درس بخونه و زود تموم کنه 

الان تو یه وضعیتیه که فک کنم کلا درسشو دیگه ول کرده 

چیه این زندگی واقعا

آدم هر لحظه برگاش می‌ریزه 

 

 

​​​​​​

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳/۰۱/۲۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی