حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

آخرین مطالب

بین‌التعطیلی

شنبه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۴۲ ب.ظ

صبح رفتم ساعت نه و بیست دقیقه رسیدم 

دیدم خانوم الف همینجوری بیرون واستاده 

گفت هیچکی نیومده در و باز کنه پیام هم گذاشتم تو گروه که چرا هیچکی نیومده 

ع قرار بوده ساعت هشت و نیم بیاد که در و باز کنه :))

دیگه نشستیم همونجا پشت در رو سکوی جلوی مدرسه :))

یه ربع به ده شد دیگه آقای ت و آقای ص (آقای ص از آموزشی سربازی اومده از تهران و ادامه‌اش رو همینجا امریه‌اس) اومدن و اونام کلید نداشتن :))

اها بعد ساعت ۹:۳۰ اینا یه آقایی اومد که اونجا کار داشت زنگ زد اون موند پشت در دیگه ما هم به روی خودمون نیاوردیم 

آقای ر و آقای ج هم که کلید داشتن و زود میومدن رفته بودن شهرستان برای تعطیلیا و کلا نبودن 

این آقای ر بنده خدا ولی پیام خانوم الف و تو گروه دیده بود زنگ زد بهش که چی شد کسی اومد یا نه 

(تو پرانتز بگم که فکر می‌کنم این آقای ر از خانوم الف خوشش میاد)

دیگه هرچی زنگ زدن به ع که جواب نداد 

زنگ زدن به آقای ش (حسابدار شرکت) که ما موندیم پشت در 

اونم هی می‌گفت جدی می‌فرمایید :)))

بعد خود دکتر (رئیس شرکت) اومد و خودشم کلید نداشت :))))

دیگه چند دیقه بعدش آقای ش رسید و ساعت ده بالاخره ما رفتیم تو 

ع هم ساعت یازده اومد :)))

چشاش کاسه خون بود بدبخت 

اومد کلی معذرت خواهی کرد 

 

اقای الف فک کنم از من خوشش نمیاد :((

چون با همه (مخصوصا خانوم الف) شوخی می‌کنه ولی با من نه :((

مدل طنزش خیلی بامزه‌اس 

از ایناس که چیز خاصی نمی‌گه ولی بازم بامزه‌اس 

کلا یه شخصیت خاصی داره فک کنم 

موهاش خیلی فرفری و وزه و بلند هم هست 

بعد امروز دیدم بافته موهاشو :))

یا مثلا رو ساعدش یه تتو فارسی نستعلیق داره مثه این خلافکارای قدیمی :))

البته نتونستم بفهمم تتوش چیه 

اره دیگه 

کاش باهام دوست بشه :(

 

دیگه اینکه

امروز میزها رو آوردن 

بالاخره منم میزدار شدم و از آوارگی دراومدم 

فردا و پس‌فردا هم که تعطیله 

 

اصلا حس و حال شب قدر ندارم 

دخترعمو مامانم هم اومده بود همینو می‌گفت 

ادمی نیست که روزه بگیره یا کلا تو این خطا باشه 

ولی خودش می‌گفت هرسال من می‌شستم پای تلویزیون برای احیا تا سحر بیدار بودم ولی امسال نه 

می‌گفت عذاب وجدان هم دارم ولی اصلا حسش نیس 

اصلا این عید و ماه رمضون که قاطی شده نه آدم با این حال می‌کنه نه با اون 

 

از دست استادم هم ناراحتم 

خودش گفت الان ما باید برای ادامه کار یکی ازاین دوتا راه و بریم 

بعد من گفتم خب من ترجیحم اینه 

بعد دوباره وویس داده میگه نمیشه که الان عوض کنیم مسیرمونو :/

نمی‌فهمم اصلا یعنی چی 

خلاصه که ناراحت شدم از دستش 

و در جواب وویساش هیچی نگفتم 

الان دارم زور می‌زنم گزارش بنویسم و این چیزایی که گفته رو تو گزارشم بذارم ببینم بعدش چی میگه باز 

فردا و پس‌فردا که تعطیله روی اون وقت می‌ذارم و امیدوارم تموم شه 

دیگه حالم بهم می‌خوره از پروژه‌ام و مقاله خوندن 

فقط به این فکر می‌کنم که این همه آدم بالاخره یه جوری فارغ تحصیل شدن دیگه 

منم میشم یه جوری دیگه 

همین

 

 

آها خانوم الف گفتش اسمای آدمای شرکت تو سایت شرکت هست و خودش از اونجا تقلب می‌کرده 

توصیه کرد منم از اونجا تقلب کنم :))

آقای ت هم پرسید شماره ع و دارم یا نه که گفتم نه 

گفت ازش بگیرم که اینجوری شد زنگ بزنم بهش ولی نگرفتم 

​​​​​​روم نمیشه بهش بگم :(

 

 

​​​​​​

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳/۰۱/۱۱

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی