حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

تصمیم یهویی

شنبه, ۲۵ آذر ۱۴۰۲، ۰۵:۲۸ ب.ظ

سلام 

وای اصن یه حالیم 

چمچمالم 

تو دلم دارن رخت می‌شورن 

هم‌اتاقیام همه رفته بودن 

پریشب تنها خوابیدم 

دیشب دوتاشون اومدن از بیرون که امشب برن خونه‌شون 

که دوباره تنها بشم 

از تنهایی نمی‌ترسما 

ولی یه حس غربت بدی کل وجودمو گرفته 

یعنی همین یه جمله الان تایپ کردم چشام پراشک شد 

ظهرم داشتم به م می‌گفتم اینو اونجا هم همینجوری شدم 

اصن نمی‌دونم چرا 

نمی‌خواستم برم خونه‌مون چون تازه 10ام اومده بودم تهران 

بعد برای پروژه هم خیلی استرس و فشار رومه 

تو خونه هم چون تازه اونجا بودم کسی دلش برام تنگ نشده 

چون می‌گفتن تو که تازه اینجا بودی بمون همونجا کاراتو بکن 

ولی برای شب یلدا اینجوری با س تنها بودم 

اون یکشنبه فک کنم از خونه‌شون میاد 

و واقعا دلم نمی‌خواست شب یلدامو با اون بگذرونم 

از طرفی تو خونه هم برنامه خاصی نداریم 

تولد بابام هم هست همون شب یلدا 

 خلاصه همون ظهر م بهم گفت برو خونه‌تون 

منم بلیط گرفتم برای آخر شب امشب 

حالا شانس من جا هم داشت 

یه موقع که می‌خوام برم حتما جا نداره ها 

ولی هنوز هم تو دلم رخت می‌شورن 

گفتم برم خانواده رو سورپرایز کنم 

ولی اصن تو حال سورپرایز هم نیستم 

الانم که استادم وویس داد دوتا 

هنوز نگاه نکردم ببینم چی گفته 

خلاصه که حالوم بد 

کاش این پروژه کوفتی تموم شه بره 

می‌دونم کار هیچکی جلو نمی‌ره 

ولی نمی‌فهمم بقیه چجوری بی‌خیالن انقد 

وای خدا 

خودت یه هل بده دیگه 

این پروژه ما بره جلو 

هفته پیش داشتم به ف می‌گفتم 

من گفته بودم تا آخر شهریور پورپوزال بدم شیرینی میدم 

می‌گفت الان میگی صفر دوم نره توی کارنامه صلوات 

هعی 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۹/۲۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی