امروز روز بدی بود
دیشب هم اتاقیام تا ساعتای 3 شایدم 4 نذاشتن بخوابم
با اینکه از ساعت 1 تو تخت بودم
انقدر سرصدا کردن نذاشتن بخوابم
هرچی هم هندزفری گذاشتم نشد
فکر کنم این شروع روز بدم بود
بعدشم که دیگه من بد بخوابم کلا حالم بده
صبحم که کلاس داشتم دیگه مجبور شدم زود بیدار شم
بعد میم گفت که باید بره سرکار و نموند که با هم سوال حل کنیم
بعد منم دیگه دیدم حالم خوب نیست
جایی رو دور و بر دانشگاه نمی شناسم که بشه راحت گریه کرد
یعنی خلوت باشه
گفتم برم بوستان گفتگو
هم تاحالا نرفتم هم متروخوره دیگه
کارت مترو نیاورده بودم با بی ار تی برم وگرنه شاید می رفتم پارک ملت
حالا
رفتم
و مسخره ها
چرا اونورش خرابه و برای رسیدن به خود پارک باید یه دور شمسی قمری بزنی
خلاصه دیگه تو راه اشکام خشک شد
رفتم رسیدم
یه جا پیدا کردم و نشستم
یه سری اسکرین شات داشتم از متنای قشنگ آدمای همینجا
خوندمشون و های های گریه کردم
یه سر به آدمای قدیمی زدم
زنده بودن :)
خوب بودن :)
دیگه به غذای سلف هم نرسیدم
درحالیکه ددلاین پوروپوزالم از رگ گردن بهم نزدیک تره
رفتم و وقتم و اینجوری گذروندم
استادم هم پیام داد بهم که
"خیلی مهم نیس که توی پوروپوزال روش رو دقیق مشخص کنیم"
تا فردا :///////////
بعد هم گفت محاسبات ریاضی بهش اضافه کن ://///
محاسبات چی رو نمی دونم
بعد بهش میگم راجع به فلان اصن کارنشده و هیچی مقاله ازش نیس
بعد من اینو داشتم به عنوان یه نکته منفی می گفتم
که دیدم میگه خب این خیلی خوبه که به عنوان نوآوری ما رو این کار کنیم :////
باز از اون طرف میگه که خیلی رو شبیه سازی متمرکز نشیم از یه چیزی استفاده کنیم که کد آماده اش باشه
خب وقتی می خوای نوآوری کنی کد آماده اش رو از کجام بیارم
آره دیگه
خلاصه وسط این وضعیت من رفتم پارک و عر زدم به جای انجام کارام
ولی الان حسم خوبه که دارم همین امروز اینجا می نویسمش
نذاشتم باز یه تعداد زیادی واقعه جمع بشه با هم تعریفشون کنم
می خواستم یه آهنگ بذارم اینجا
که بیان باکس خرابه فک کنم
سال ها بود ازش استفاده نکرده بودم
حالا از دیروز رو تکرار all for nothing از taeyeon ام
خیلی قشنگه
یه چیز دیگه
میشه اینجا رو نجورین
یعنی پستای قدیممو شخم نزنین
اورثینک می کنم
چون حتی خودمم یادم نیس چیا نوشتم
دلم هم نمی خواد برم بخونمشون یا آرشیوشون کنم
مرسی