دنباله هفتهمره
خب داشتم میگفتم
این وسطا مامان بزرگم هم حالش بد شد
بیمارستان بستری شد
بعد مامانم هی نگران بود تا موقع عمل خودش اون مرخص نشه
که حالا خداروشکر درست شد
امتحان میانترم داشتم
دوتا از دوستام اومدن تیای شدن
با چه اعتماااااد به نفسی
اول یه زمان انتخاب کردن برای کلاس
بعد گفتن کلاس مجازی
بعد گفتن ویدئو ضبط میکنیم میذاریم براتون
آخر سر هم چند روز مونده به میانترم چندتا سوال با جواب گذاشتن گفتن برای اینکه وقتتون بهینهتر مصرف بشه خودتون اینا رو بخونین :/
بعد سوال هم میپرسیدی به ما که آشنا بودیم میگفتن نمیدونیم :))
ولی حالا میانترمش روال بود
اون یکی درس دیگه هم که فکر میکردم خیلی بد باشه
مثه تمریناش داده بود و خوب بود درکل
آها این وسط فهمیدم که س هم تاززرزه رفته با همین استاد پروژه من صحبت کرده که پروژه برداره
دال و ه و غین و احتمالا سین هم با همین استاد من پروژه برداشتن
خلاصه که برای فرار از بقیه استادا نصف بچهها با همین پروژه برداشتن
و هیچکس هم هنوز پورپوزال نداده تا جایی که میدونم :))
بعد اومدن گفتن که این استاد مدعوه و نمیشه به عنوان استاد اول پروژه باشه
که خودش اومد پیام داد بهم که من رفتم با دکتر فلانی حرف زدم ایشون قبول کردن که اسمشون به جای من باشه به عنوان استاد اول و اینا
در انتهای پیام هم گفته بود که خیلی خوبه چون ایشون خیلی باسابقهان برای مقاله اسشمون باشه :///
بعد اون روز میم میگفت که این یارو گفته که من کلا سه نفر و قبول کردم که یکیش منم یکیش میم و اون یکی هم احتمالا ث
و بقیه رو نمیدونم چیکار کردن
میم میگفت برو خداروشکر کن که ما رو قبول کرده وگرنه باید تازه میوفتادیم دوباره دنبال استاد جدید از اول
حقیقتا نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت
چون دیگه حالم از موضوع خودم بهم میخوره و حتی مطمئن نیستم که نتیجهای هم داشته باشه
ولی اگه عوض میشد میتونستم برم به یکی بادلیل بگم آقا من خیلی کار کرده بودم یهو اینجوری شده
الانم وقت ندارم
یه چیزی بده سرهم بندی کنم بدم بره
و دلیلم هم منطقی بود
ولی الان چی
هعی
دیگه یوزورو رو که نمیشناسین
ولی سه ماه پیش ازدواج کرده بود
نگفته بود زنش کیه و فقط گفته بود که معروف نیس
یه جاهایی گفته بودن یه ویالونیست خوبه
که احتمالا توی یکی از تورهای یوزورو اجرا میکرده
و حقیقتا انقدررررر این زندگی رویای بود به نظرم که بهش فکر میکردم قند تو دلم آب میشد
من خودم ویالون خیلی دوست دارم
ولی هیچ وقت تلاش نکردم یاد بگیرمش
حالا خلاصه که ویالونیست باشی
شوهرتم یوزورو باشه
دیگه چی میشه ...
حالا خلاصه
حدود ده روز پیش از هم طلاق گرفتن
یوزورو یه پیام نوشته بود
کلش داشت میگفت خیلی دوسش داشتم
ولی به خاطر اینکه پاپاراتزیا خیلی اذیت میکردن خیلی اذیت بوده
نمیتونسته بره بیرون خونه و خونوادهاش هم اذیت بودن حتی
تهش گفته بود این انتخاب سخت و کردیم که جدا بشیم چون میخواستم خوشحال باشه و آزاد باشه
بعدم گفته بود لطفاً دیگه به خودش و خونوادهاش کاری نداشته باشین
و خیلییییی ناراحت شدم
خیلییییی
قبل طلاقشون یه روزایی رندوم یادم میومد که اینا باهمن
میگفتم وای چقدر خوب و رویایی
و ببین چقدرررررر بد بوده اوضاع که تو بعد سه ماه طلاق بگیری
فقط سه ماه
باورم نمیشه هنوزم
به طرز عجیبی let her go passenger میومد توی ذهنم
و هنوزم که هنوزه پشمام از این حجم از بدبختی
بقیش باشه برای پست بعد باز
شو خوش