صبح
این چند روز فعلا خیلی میخوابم صبحا
بعد الان بیدار شدم داشتم گزارش آمار رتبه برترای کنکور که هشتاد درصدشون مهاجرت کردن و میدیدم
ناراحت نشدم اصلا
اینجوری بودم که خب اینجا واقعا لیاقت موندن نداره
بعد رفتم تو گروهمون دیدم م پیام داده که من فردا پروازمه و ...
ولی اینجا دلم سوخت
یه بار دیگه تو ذهنم اومد که تو ۲۴ ساعت تو هواپیمایی و وقتی میرسی با کلی خستگی و چمدون سگ نیس بیاد دنبالت
و من ریدم به سر تا ته این مملکت
و اینکه نرفتم ببینمش
یعنی خانواده نذاشت
و شاید هیچ وقت دیگه تا آخر عمر نبینمش
یادمه وقتی سال آخر دبیرستان بودم و ن رفت
یه تولد گرفت که البته تولدش نبود هنوز
بیشتر گودبای پارتی بود
توش این مدلی بودیم که هی نوبتی میرفتیم تو اتاق نفس عمیق میکشیدیم خودمون و باد میزدیم که آب تو چشامون خشک بشه دوباره برمیگشتیم
یادمه شب رفتنش یه پیام بلند و بالا بهش دادم
اتفاقا ما تو مسافرت هم بودیم
کلی هم گریه کردم
بعد در جواب پیامم گفت برو خودتو جمع کن
کلی هم بهم خندید :(
و بعدش کلی پشیمون شدم که بهش پیام دادم
و خاک برسرش و خاک بر سرم
اعع الان فهمیدم که وقتی مینویسم خاک برسرت کلمه بعدی پیشنهادی کیبوردم نگینه :)))
حتی اینم داره میگه خاک برسرت نگین :)))