یه جوریم
نمیدونم چمه دقیقا
یه جوریم
یه حسی دارم که قابل به بیان نیس
یه جوری که انگار دارن تو دلم رخت میشورن
و همزمان نفسم کامل بالا نمیاد
حوصله هم ندارم
از پنجره اتاق پلههای بام این ساختمونه دیده میشه
و به طرز عجیبی منتظرم یه نفر بره اون بالا و خودشو بندازه پایین
این شبا میتونیم بیشتر بیرون باشیم
دوست داشتم تنها برم بیرون
ولی خب شبه و میترسم
نمیدونم
دوست دارم یه کاری بکنم که نمیدونم چیه
اوضاع روابط آدمای اطرافم انقدررررر پیچیده و گهه که حد نداره
به وضوح میبینم که دارن با سر میرن تو چاه
ولی چیزی نمیگم
مثلا همین آدمی که الان جلوم نشسته
دو روزه منتظره ازش بپرسم چه خبر که دوساعت بشینه از تمام روابط طی این دو روز اخیر تعریف کنه
ولی من نمیپرسم
فاقد اهمیته برام
یعنی ترجیحم اینه که اصن ندونم
اینجوری راحتترم
چجوری ملت میتونن بیان انقدر همه چیزشونو تعریف کنن برای همه
و این همه که میگم یعنی به معنای واقعی کلمه همه
و بعد از اون طرف
تو کله بعضیای دیگه چی میگذره
تو که داری میبینی طرف هنوز کامل کات نکرده
جلو چشم خودت میاد با دوست پسر نسبتا سابقش حرف میزنه
چی در اون لحظه تو مغز یه آدم میتونه بگذره که بازم بیاد به همچین آدمی پیشنهاد بده
تو یه حالتیم فعلا که آدما رو نمیتونم دیگه
همش کاراشونو میبینم میگم وات د ف؟
این شب قدر آخریه مارم دعا کنین
امسال ماه رمضون بهم نچسبید متاسفانه
نمیدونم دیگه
یه چیزی رو دلم سنگینی میکنه
دوست داشتم فردا صبح تنها برم بیرون
ولی وقتی روزهام نخوابم سردرد میشم
خلاصه که یه جوریم
یکی هست اینجا که چند وقته پست نگذاشته و نگرانشم
چون آخرین دفعه خیلی حالش خوب نبود
امیدوارم حالش خوب باشه
دوست دارم بازم بنویسم ولی نمیدونم از چی
وضعیت عجیبیه