مثه همیشه 😬
نگار رفته بود مصاحبه
اگه به جای اون بودم فک کنم تا یه ماه میشستم گریه میکردم
گفت ازم پرسیدن یه تقویت کننده بگو
گفتم نمیدونم
گفتن تا حالا دستگاه چی از نزدیک دیدی
گفتم هیچی
گفتن بگو دستگاه قندخون چجوری کار میکنه
گفتم نمیدونم
گفتن پالساکسیمتری رو بگو
گفتم نمیدونم
گفتن چند تا عکس فک دوبعدی بدیم میتونی سه بعدب شون کنی
گفتم نمیدونم
تهشم برگشته بهم گفته با این حساب درسای تورو که من بهتر بلدم
ولی خب تهش گفتن اگه بخوای بیای باید چند وقت اینجا بمونی و قضیه اپلای و اینا کلا کنسله فعلا
ناراحتم که چس مثقال چیزی بلد نیستیم
و لعنت به اون کسی که ما رو تو این وضعیت میذاره
این تئوریای کوفتی لازمه؟
باشه ولی من حاضرم یه سال به طول دوره کارشناسی اضافه بشه ولی عملی باشه
ظهر بالاخره جلسه اول زبان تخصصی بود
و کلاسش از اونایی که تا آخر ترم باعث میشه صدبار بمیرم و زنده بشم
جوری گیره که برای کوچیکترین فیدبکاس سرکلاسش میگه میکروفون باز کنین
باز خداروشکر که هرچی تعطیلیه افتاده سهشنبهها
خدا خودش بخیر کنه
همچین اخلاق خوبی هم نداشت
یکی بود تو کلاس که عین من بود
فک کنم نود و نهی بود
بازم خداروشکر