چرا نمیمیری من نمیدونم
واقعا دلم میخواد بمیری
حداقل اگه نمیمیری کاش دست از سر من برداری
اه
چرا انقدر بیشعورین که نمیفهمین وقتی شماره یه نفر و دارین دلیل نمیشه که هروقت دوست داشتین تو هرگروهی ادش کنین نفهما
گوه تو همهتون
چرا نمیمیری من نمیدونم
واقعا دلم میخواد بمیری
حداقل اگه نمیمیری کاش دست از سر من برداری
اه
چرا انقدر بیشعورین که نمیفهمین وقتی شماره یه نفر و دارین دلیل نمیشه که هروقت دوست داشتین تو هرگروهی ادش کنین نفهما
گوه تو همهتون
امروز قیاسی بدون ماسک منو دید
بعد گفت چقد قیافت بدون ماسک تغییر میکنه
بعد من ماسکمو دادم بالا
بعد گفت نه بدون ماسک بهتری
نمیدونم تعریف بود یا توهین
ولی مشخصه خیلی ذهنمو درگیر کرده نه؟
هفته دیگه از اون بیمارستان اشغال راحت میشم
در کمال وقاحت تو چشمامون میشینه زل میزنه و دروغ میگه
فقط امیدوارم سر برگهها اذیت نکنه
نکبتا
اکثر بدبختیای ما زیر سر همین زناس
اه
اگه گذاشتن یه دقیقه نفس راحت بکشم
اه حداقل تو که ایمیل میزنی درست و کامل بگو چی میخوای
دیگه خبر میدم و میگم بیاین و اینا چه کوفتیه
همه اعصابم بهم ریخته دوباره
همینطور دلم و دارن شور میدن
اه
انقد اینجا همه از دانشگاه های بیدر و پیکر و راحت نمره بده بودن که اصن نمیفهمن با این مدل کار کردن من نمره نمیگیرم
اه
اه
اه
بیا
این یارو معافی هم که لاسو در اومد
اونم از اون یکی یارو
خب کرم از خودتونه دیگه
بعد به جاش ما بدبختا رو نمیفرستن اون طرف چیزی یاد بگیریم
ولی پسرای این بیمارستان دیگه خیلی مهربونن
خیلی کمکم میکنن :')
اصن هی با خودم میگم آخیییییی مرسییییی اشک تو چشام حلقه زد
خدایی خیلی فرق میکنه رفتار آدما
یعنی کامل میفهمی کی دلسوزه کی نیس
روزای فرد که میرم این یکی بیمارستانه کاملا اینجورین که وای اینا اینجا چیکار میکنن کاش زودتر برن دیگه اه چقد کارآموز
کامل مشخصه میخوان فقط از سرشون ما رو باز کنن و حمالیهاشونو فقط انجام بدیم
ولی روزای زوج که میرم اون یکی بیمارستان
اصن رفتار آدماش خیلی بهتره
هم خیلی محترمانهتره یعنی اصن مثه اونا نیستن که حمالی و کارای شخصیشونو بگم انجام بدیم
هم خیلی دلسوزانهتره یعنی واقعا میخوان که یه چیزی یاد بگیری و دست خالی نری
هم فضاش کلا خیلی صمیمیتره و آزادتره و بهتره
و اماااااا
امروز که این یکی بیمارستان بودم اون مهندسه مال اون یکی بیمارستان اومده بود اینجا و من یه جوری در رفتم که خودمم نفهمیدم چیکار کردم. ولی آخرشم تهش دوبار چش تو چش شدیم ولی سلام نکردم بهش. ترسیدم سلام علیک گرم بکنه جلو بقیه بفهمند اون یکی بیمارستان هم میرم
حالا گفتم اگه بشه فردا اگه اومد اون یکی بیمارستان و تونستم تنها گیرش بیارم خودم بهش بگم و معذرت خواهی کنم امروز سلام نکردم بهش و خودم و زدم به اون راه
فقط امیدوارم یهو جلو همه نگه اعع تو رو اونجا دیدم که
امیدوارم لو نرم :,)
امروز دیگه رفتیم برای یه بیمارستان دیگه اقدام کردیم
و بعد دو تا جا سر زدن بالاخره جای سوم درست شد
قرارم شد روزای زوج برم اونجا که با روزای فرد اون یکی بیمارستان تداخل نداشته باشه
رفتم و خیلی راضی بودم
خیلی خیلی بهتره به نسبت اون یکی بیمارستانه
هرچی اون یکی بیمارستانه یه مشت آدم یبس و خشک و پرادا بودن اینا خیلی خاکی و اوکی و مهربونم بودن
یکم از این فشاری که روم بود کم شده بهترم
به یه شرکت زنگ زدیم که اونم خیلی بنده خدا با آغوش باز گفت خب رزومهشو بفرسته به این شماره تا هماهنگ کنم بیای
اونم دوست داشتم برم
نظرم قبلا نسبت به شرکتهای کوچیک خیلی منفی بود
ولی از وقتی علیرضا رو دیدم خیلی دیدم مثبتتر شده که مثلا رفته توی یه شرکت کوچیک و دور هم باهم دارن رشد میکنن
اینم فک کنم از این مدلیا بود که اگه میرفتم بعد کارآموزی هم میشد ادامه شو برم
حالا اگه بشه تهران یه جایی پیدا کنم طی ترم
یا با فاطمه همون جایی که میگفت و بریم
البته اگه بتونم وقتم و خالی کنم
خدا رو شکر
دستم به هیچ جا بند نیس
گیر یه مشت آدم مسئولیت نپذیر افتادم
عصبیام
فاطیما جواب نداده
کاش حداقل استادم یکی دیگه بود که میتونستم براش توضیح بدم که اوضاع اینجا چجوریه و درک میکرد
آه
خدایا
این چه موقعیتاییه که من و توش قرار میدی
خستهام به خدا
هفته اول کارآموزیم تموم شد
اند گس وات؟
هیچی
به معنای واقعی کلمه هیچی
بزرگترین عایدی (؟) من از این هفته همین هیچی بود
بهشون میگم روزای زوج هم بیام که حداقل یکم بیشتر باشم اینجا اینجوری خیلی ساعتام کمه
میگه مهم نیس ساعتا ما برات امضا میکنیم
کل هفته فقط یه مشت برگه رو اطلاعاتشونو وارد سیستم کردم
بغل ما
دقیقا بغل ما یه کارگاهه که وسایل و اونجا درست میکنن ولی ما رو نمیفرستند اونجا که چیزی یاد بگیریم
چرا
چون کاراموزای پسر و میفرستن اونجا
و اینجا که بخش اداریطور و تلفن بازی و پشت سیستم نشینیه زنونهس و کاراموزای دختر میشینن همینجا و کوفتن یاد نمیگیرن
امروز از اون دختره که یه ماهه داره میاد پرسیدم چیزی هم یاد دادن بهت گفت نه فقط پشت سیستم بودم و چیز میز میبردم اینور اونور
عین حمالا
بعد تنها مشکل فقط مشکلم با بیمارستان نیست
مشکل اصلی وقتی شروع میشه که من بدبخت باید گزارش هفتگی بفرستم برای استاد کاراموزایم
و از اونجا که شانس گوهی دارم یه استاد بد هم افتاده بهم
و یه ساعت پیش ایمیل زدن که
«گزارش هفتگی دقیق با ذکر جزییات و تحلیل از وضعیت موجود تجهیزات پزشکی بیمارستان و امکان سنجی برای جایگاه مهندسین پزشک در بیمارستان.»
اینا رو برام تو گزارشات بنویس بفرس
و خب حقیقتا توف
توف که من روی نمره بالایی حساب کرده بودم همین هم مونده کارآموزیمو پایین بشم
و توف که اینطور وقتم باید اونجا هدر بره
و توف توی این بیعدالتی جنسیتیتون
و توف توی این روز اول پریودی و این حجم از هورمون که نمیذاره اشکام بند بیاد