یه سری چیزای قاطی پاتی
چیا بگم
فک کنم خیلی قراره قاطی پاتی بنویسم
دخترعموی تازه به دنیا اومدهام یکم زردی گرفته
امروز رفتیم خونهاشون
داداشش خیلی اذیت میکنه
شیش سالش بیشتر نیس بعد اون بچه رو بلند میکنه
گویا یه دفعه هم گفته این چقد گریه و جیش میکنه
بدین کتکش بزنم :/
امروز رفتم جهاد دانشگاهی و کانون زبان
هردوتاشون گفتن وسط ترمه :(
کانون که گفت ترم جدید از تیر شروع میشه
جهاد هم گفت تا خرداد کلاس جدید نداریم
این همه جون میکنم سرکار
بعد این آقای ت تقریبا هیچ کاری نمیکنه
دیروز اومد چهارتا عکس آیکونهای دستگاه و طراحی کرد مثلاً عوض کرد
یعنی کلا عکس شیشتا دکمه رو عوض کرد
بعد این آقای ج اومده میگه چقد خوب شده :/
بعد من اون همه جون کندم عملکرد دستگاه درست بشه انگار نه انگار :(
خود آقای ت هم میگفت بهم که ظاهر خیلی تو چشمه
الان یه ماهه تو داری کد میزنی تهش چون ظاهرش فرقی نکرده میگن هیچ کاری نکردی
دیگه در همین راستا امروز اومدم یه گیف که آقای ر مارو ساییده بود که یکی از اینا بذارین اضافه کردم
باشد که فردا تو چشمشون فرو کنمش
دیگه امروز رفتم نشستم به آقای الف کمک کردم یکم
یکم هم صحبت کردیم
با خانوم الف هم زدیم بیرون
مثه بچههایی که از مدرسه فرار میکنن
رفتیم یه سوپری کیم خریدیم خوردیم برگشتیم
حالا میخوایم بریم فردا انشاءالله یه جا دیگه نزدیک فالوده بخوریم
دیگه والا سرکار هرجا حرف کم میاد
میپرسن دفاع کردی؟ پروژهات چی شد؟
خودم کم استرسشو دارم
دوستان هم کم نمیذارن دستشون درد نکنه
از بیعنوانی مزمن رنج میبرم