حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

آخرین مطالب

تهران دیگه دوسم نداره

يكشنبه, ۲ مهر ۱۴۰۲، ۱۲:۱۵ ق.ظ

فک کنم دیگه تهران دوسم نداره

اون از اون دفعه که تنها اومدم 

اینم از این 

دیشب گرمسار موندیم که امروز صبح بیایم تهران 

و زارت 

مامانم به مسخره‌ترین شکل ممکن خورد زمین 

و از صبح رفتیم بیمارستان 

عکس و اینا کلی گرفتیم 

تا ظهر بیمارستان بودیم 

دستشو بستن 

باز عصر رفتیم یه جا ارتوپد پیدا کردیم 

اون گفت چرا بستین 

این نشکسته 

همشو باز کرد :/

آدم می‌مونه واقعا 

به این دکترا اعتماد کنه یا نه 

هر کدوم یه چیزی میگن 

الانم که تو نوبت یکی از سه دکتری هستیم که از قبل رزرو کرده بودیم 

 

دانشگاه هم رفتیم 

پسرمو دیدم ولی نشناختم 

واقعا حافظه ام در حد ماهیه 

زل زدم بهش فکر می‌کردم چقدر آشناس 

بعد یادم اومد کیه :/

 

مسئولین عزیز دانشگاه هم که واقعااااا دستشون درد نکنه 

۱۰ دیقه زودتر میرن ناهار و نماز 

یه ربع دیرتر برمی‌گردن 

واقعا فوق‌العاده هستن 

بعد یه خوابگاه جدیدی اجاره کردن 

که شیش ماهه دارن باهاش قرارداد می‌بندن 

هنوزم نبستن 

انگار دارن برجام و می‌بندن 

همه هم میگن جای جدید گرفته شده 

ولی هیچکی نمی‌دونه این جای جدید کجا هست 

بعد اون یکی خوابگاه و باید تخلیه کنن 

درصورتی که جای جدید هیچیش مشخص نیست 

واقعا همه چی عالیه 

 

صندوق رفاه پدسگ ترم نه و کرده خارج از سنوات 

اون کباب گربه و چمن پلو و روغن موتور و باید بیست تومن پول بدم 

یعنی واقعا همین که حوصله ندارم وگرنه باید دیوان عدالت شکایت می‌کردیم 

نکبتا 

 

دیگه چی بگم خدمتتون 

آها 

امروز که مامانم اینجوری بود 

همش داشتم فکر می‌کردم که من اگه برم 

تو موقعیتای اینجوری که می‌خواد به مامانم کمک کنه 

یا مثلاً چندسال پیش که رفته بود عمل کنه بخش زنان 

من که بودم 

ولی یه خانومه بود هیچ همراهی نداشت 

یعنی داشت ولی فقط همراه خانوم راه می‌دادن 

که اون نداشت 

تنها بود 

و یک دور دیگر به سرتاپای این مملکت فحش دادم 

 

چقدر این مطب سردهههه‍هههههه 

یخ کردم 

ساعت شیش و نیم وقت داده 

و الان که ساعت هشته هنوز سه چهار نفر جلوی مان 

و هرکس میاد هم میگه دو نفر دیگه نوبت شما میشه 

انگار ما اینجا قاقیم 

یه خانومی اینجا هست 

که یه ساعته علافه 

و هنوز نوبتش نشده 

و خیلی عصبانی و ناراحته 

قیافش اشناس برام 

الانم فک کنم شوهرش زنگ زد 

دعوا کردن با هم 

داره گریه‌اش می‌گیره :(

واقعا که چقدرررررر بی‌شعورن 

سه ساعت علاف شدیم 

 

یه درس می‌خواستم بردارم از ارشد گفتم بذار یه جلسه برم با استادش مشورت کنم بعد 

ولی خب با احتمال خیلی خوبی می‌خواستم برش دارم 

ش هم گفت من برمی‌دارم 

درخواست داده بود 

استاد مشاور عن بعد یه دور ریدن به سرتاپاش گفته بود باید از خود استاد درس تاییدیه بگیری 

بعد ایمیل داده بود به استاد درس 

اون گفته بود ریزنمرات بفرس :/

بعدم گفته بود این سنگینه برای تو :///

دیگه حالا منم موندم 

گفتم حالا بذار بازم سه‌شنبه برم باهاش صحبت کنم 

از اون طرف 

س پیام داد 

برای همون درسی که گفتم تی‌ای بشم و نشد و اینا 

گفت بیا سه‌تایی تی‌ای بشیم 

منم گفتم باشه

 

چقدر همه چی پیچیده داره پیش می‌ره 

آه 

همینا دیگه 

بی‌زحمت دعا کنین این دکترا یه جواب درست به ما بدن 

با تشکر از همگی 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۷/۰۲

نظرات  (۲)

۰۲ مهر ۰۲ ، ۱۰:۵۰ یاسمن گلی :)

امیدوارم حال مادرت زودتر خوب شه عزیزجان

الان که متوجه شدم پسرتون دانشجو هستن ، حس کردم ممکنه همسن مامانای اکثر وبلاگ نویس های جمع باشین :)

پاسخ:
مرسی عزیزم 
نهههههههههه پسرم پسر خودم نیس 
اینجا یه چیزی داره به اسم بچه دانشگاهی که ورودی های یه سال پایین‌تر رو ورودی‌های سال قبل به فرزندی می‌گیرن که راهنمایی‌شون کنن وگرنه من خودم خیلی کوچولوام بابا :))
تازه همین یکی دوهفته پیش ۲۲رو پر کردم 
۰۲ مهر ۰۲ ، ۱۵:۰۵ یاسمن گلی :)

اِ همسن منی کهههه

پاسخ:
اعع خب جفتمون خیلی کوچولوییم :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی