حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

آخرین مطالب

اینو دیگه بذارین برای ما بمونه

يكشنبه, ۸ آبان ۱۴۰۱، ۰۸:۳۵ ب.ظ

چه اصراری دارین که حتما از روی یه چیزی کپی کنین ها؟

چرا سعی نمی کنین یه چیزی برای رو خودتون تولید کنین؟

مثه برنامه های مزخرف تلویزیونی کپی

آقا برین یه چیزی مثه سلام فرمانده تولید کنین 

مال خودتون باشه 

با خرج و اجبار/علاقه و تبلیغ هم کاری کنین شنیده بشه 

هرطرف سر می چرخونی نوشته برای ...

 

برای آرتین 

خدا بیامرزه همه کسایی که توی شاهچراغ شهید شدن 

خدا صبر بده به همه بازمونده‌هاشون 

خدا لعنت کنه باعث و بانی‌شو 

 

ولی مگه این برای بد نبود 

که خواننده‌شو یه هفته انداختین زندان 

 

برای رقصیدن روی خون شهدا 

؟؟؟؟؟؟؟؟

این کار فقط از کسی برمیاد که این جمله به ذهنش رسیده 

 

اون برای اولی هم که ساخته بودن که اصن نگم دیگه 

برای ستارخان و باقرخان 

انگار اینا جز دستاوردای انقلاب بودن 

 

زن، زندگی، شهادت ؟؟؟؟

یعنی چی اصن 

 

محض رضای خدا بگین از بین این همه شاعر انقلابی یکی یه شعر براتون بگه 

این همه رسانه دستتونه بازم باید اینجوری اسکی برین از رو کارای بقیه 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱/۰۸/۰۸

نظرات  (۴)

از

فقر فکری 

فقر دانش

فقر فرهنگ

و فقر شخصیت رنج میبرن   

در عوض جیییب های ثروتمند :)) 

پاسخ:
همون ثروتم بلد نیستن خرج کنن برای خودشون آخه :))
۰۸ آبان ۰۱ ، ۲۱:۵۴ شاگرد بنّا

همین که آتیش گرفتی، یعنی خوب کاری کردن و درست زدن به هدف :)))

۰۸ آبان ۰۱ ، ۲۲:۲۳ مرد سینوسی

من نمیخواستم کامنت بذارم ولی یه نظر جالبی دیدم منم گفتم بنویسم. همین که آتیش گرفتی ...

میدونید کلا همینه داستان. اولا که عدم توانایی تولید هنری دارن. اصولا چیزی که سفارشی باشه، به هر نحوی، تولید هنری نخواهد بود. دوما که منطق بحث در بعضی از اینها وجود نداره، چون تفکری پشت حرف‌هاشون نیست. تماماً تقلیدند، چه در این مورد که سعی میکنن از تفکر مقابل تقلید کنن، چه در جهات دیگه که حرفشون تقلید همفکران سطح بالاتره. اصلاً هویت مستقلی ندارن از بیخ و بن. به همین خاطر هم هست که شما اصلا نمیتونی با این آدم ها بحث هم بکنی، چرا که به سرعت اون مقدار مطلبی که از روی نادانی تکرار میکنند تموم میشه و چون ذره ای توانایی اقناع نداشته بحث رو میبرند به سمت توهین و مغلطه و غیره. متاسفانه با جماعتی روبروییم که حتی ارزش اعتنا هم ندارند و این خیلی بده :)

 

پاسخ:
حتی در این حد نمی‌فهمند که اونی که آتیش گرفته خودشونن که حتی یه آهنگ به این مسالمت‌آمیزی رو نتونستن تحمل کنن خواننده‌شو انداختن زندان :)
۱۱ آبان ۰۱ ، ۱۸:۳۵ سایه های بیداری

گویند در روزگاران قدیم ، طبیبی بود ،

و او را برنا پسری .

طبیب به عیادت هر محتضری که پای می گشود

پسر با خویش همراه می داشت

که رسم آن روزگاران چنین بود که :

پسران ، پیشۀ پدران بیاموزند .

روزی از قضا پسر را سوالی پیش آمد ،

پرسید :

ای پدر !

چگونه این چنین حاذقی در درمان بیماران ؟

از کجا میدانی درد این یکی چیست و درد آن دگر ؟

پدر پاسخ داد :

ببین پسرم !

من کاری به رنج و درد درونی این محتضران ندارم ،

عوالم درونی انسانها را هیچ نمی شناسم

به عوامل بیرونی می نگرم

آنگونه که پدربزرگ مرحوم تو در طبابت آموزشم داده .

مثلا همین بیمار امروزی :

وقتی وارد خانه شدیم ،

در حیاط خانه ، مقداری پوست هندوانه بود که گویای همه چیز بود .

من فهمیدم که بیماری این شخص از خوردن هندوانه عارض شده و لذا تجویز طبابتم نیز بر همین اساس بود .

.

.

سالها سپری شد و پسر خود طبیب حاذقی شد

روزی بر بالین بیماری حاضر بود

بیمار پرسید :

ای طبیب مرا چه میشود ؟

گفت :

هیچ !

علاج تو در دستان شفیع من است .

تو « خر » خورده ای

و مزاجت با خورشت خر سازگار نبوده

الساعه نسخه ای برایت تجویز میکنم

که بزودی به حال مساعد پیشین باز خواهی گشت .

بیمار گفت :

چه میگویی طبیب ؟

خر خورده ام یعنی چی ؟

مگر آدمی خر میخورد ؟

طبیب گفت :

اگر نخورده ای ،

به من بگو ببینم ، آن پالان بدون خر در گوشۀ حیاط چه میکند ؟

بیمار گفت :

احمق !

خر در طویله است و پالان در حیاط .

.

.

چندی پیش ویدیویی دیدم از همین طبیبان :

سخنران حاذق ما ( بخوانید طبیب حاذق - منظورم همان « دایپلوما » که مدرک « دکترایشاینال » دارد ) گویا گذری داشتند بر کاخ سفید ینگی دنیا ، و آنجا مشاهده می فرمایند که دم در آن کاخ ظلم ، دویست سیصد جفت کفش چیده شده . لذا وی نیز مشرف میشوند داخل کاخ . اما اثری از صاحبان کفش نمی بیند . لذا بر اساس همان تز طبابت آباء و اجدادی خویش ، یقین حاصل می فرمایند که صاحبان کفشها ، خورده شده اند و بر همین اساس ، حسینیه شدن آن کاخ بیداد را تجویز میکنند .

.

.

پدرم میگفت :

پسرم !

خر ! دو نوع است :

اولی : آرام می آید از دور با چشمهای مظلوم ، دست نوازش بر سر زبان بسته را دریغ مدار و آن را به ترحمی میهمان کن و پالانی بر پشتش .

دومی : جفتک زنان و پران و ...

او را رهایش کن آنقدر جفتک بزند تا خسته شود . سپس اندکی کاه برایش مهیا کن که رفع خستگی نماید .

و نیز مرحوم پدر افزودند :

اما هرگز فراموش نکن ، که ذات خر ، خر است

سعی نکن که با دلیل و برهان و نصیحت از خریتش بکاهی .

او ساخته و پرداختۀ کاه است

پس نمیتوانی « ب کاه ی » .

.

.

و چقدر آتیش گرفتم من از سخن پند آموز مرحوم پدر .

چون دقیقا به خال زده بود .

ببخشید که طولانی شد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی