برف برف برف
خب میخواستم خیلی با خوشحالی و ذوق بیام از برف امروز که دیگه البته شده دیروز بنویسم
ولی نشستم out of my mind و دیدم و الان با چشم گریون مینویسم
اول همینو بگم
راجع به یه دختر فلج مغزیه که نمیتونه حرف بزنه و باید از ویلچر استفاده کنه ولی میخواد بره مدرسه عادی و مشکلاتش
جاهایی که با بقیه مشکل حرف زدن داشت گریهامو درآورد
مثل a silent voice
نمیدونم شاید چون از صدام بدم میاد
بدم میاد که نمیتونم ر رو درست تلفظ کنم و بقیه ازم میپرسن چی
بدم میاد که وویس بدم
بدم میاد که صدام حتی تو فیلما ضبط بشه و بخوام بشنومش
بدم میاد که بعضی وقتا بهم میگن چرا اینجوری حرف میزنی
هوف
نفس عمیق بکش نگین
و اما برف
دیشب از ساعتای ۸ اینا اول باد شروع شد
بعد دیگه ساعتای ۱۰ برف و باد شدید بود
تا موقعی که بخوابیم دیگه زمینا کامل سفید شده بود
صبح هم بیدار شدیم دیدیم دیگه ۱۰-۱۲ سانتی شده
ادارات که تعطیل بودن ولی خب ما هیچکی هیچی تو گروه نگفت
دولتی هم که نیستیم
گفتم دیگه بازیم دیگه
بابام میگفت نرو همه جا تعطیله
واقعا هم کاری برای انجام دادن نداشتم
ولی گفتم برم که بخوام تو دی برم تهران مرخصی داشته باشم و هم اینکه خانواده نمیومدن بریم برف بازی
به انگیزه برف بازی گفتم میرم
دیگه مامانمم وقت دکتر داشت و بابام گفت خب تو رو اول میبریم
ولی در پارکینگمون یخ زده بود باز نشد
دیگه اسنپ گرفتم رفتم خودم
تا از اسنپ پیاده شدم چشمم افتاد به در آکاردئونیه داخل که بسته بود
چندتا ردپا هم دیدم که سمت درمون رفته ولی دیدم اون بستهاس گفتم بیا بدبخت شدم
الان بابام میگه بیا این همه من گفتم نرو
تا گوشیمو درآوردم که پیام بدم به عین ببینم کجاس دیدم در و باز کرد
بهش میگم چرا در بستهاس
میگه ده دیقهاس اومدم ولی نرفتم تو. همینجا تو حیاط واستادم دارم فک میکنم برگردم برم خونهمون هیچکی نمیاد :) باز میگم اگه کسی بیاد پشت در میمونه :) دیگه صدای ماشین و شنیده بود اومده بود در و باز کرده بود.
دیگه همون جلو در داشتم میرفتم تو یکم سر خوردم ولی پخش زمین نشدم
بعد رفتیم تو بازم واستاده بود تو حیاط در و باز نمیکرد :)
هی خستهطور به من نگاه میکرد
دیگه گفتم برو باز کن دیگه تا اینجا اومدیم یه برف بازی بکنیم دیگه حداقل
دیگه رفتیم تو و تا یه ساعت بعدش تقریبا هیچکی نیومد
از بیکاری من بعد مدتها چایی دم کردم و عین هم رفت پلهها رو تیغ زد که بقیه میان سر نخورن
دیگه بقیه اومدن شدیم پنجتا و رفتیم تو کوچه برف بازی
یکم همو زدیم و خندیدیم
من دوتا زدم تو صورت آقای ر
یکی هم محکم از فاصله نزدیک آقای ن زد تو پام که خیلی درد گرفت
لامصب یه جوری وقت میذاشت گولههای گنده و سفت درست میکرد که واقعا انگار سنگ گذاشته بود وسطش
که البته منم یکی زدم تو صورتش
دیگه عکس هم گرفتیم و رفتیم تو
تا ساعت ۱۲ اینا هم بقیه اومدن ولی دیگه با اونا نرفتیم برف بازی
برگشتنی هم خانوم الف گفت بیا اسنپ بگیریم
که گفتم حیفه تو رو خدا بیا با اتوبوس بریم
دیگه با اتوبوس اومدیم و همه جا و همه کس به نظرم خوشگل شده بودن با برف
چقد زیاد میگم دیگه
اوه چه دیر شد
بخوابم دیگه
ها ها ها
اینم بگم بعد برم
تولد بابام شب چلهاس
اما چون نیس زودتر بهش کادوشو دادیم
سه سال پیش که خونهمون و دزد زد
جعبه ابزار بابام هم بردن نکبتا
بابام خیلی به تعمیرات چیزای مختلف علاقه داره
داداشم بعضی وقتا میگه خوبه بعد بازنشستگی برو تازه یه مغازه تعمیرات وسایل بزن
از همون موقع بابام همچین یکم غصهاش بود که جعبه ابزارشو بردن
حالا ذره ذره یه چیزایی خریده بود
چند وقت پیش هم سیمچینمون شکست
دیگه گفتیم یه جعبه ابزار با چیزای توش بخریم
ولی پدرم در اومد
من موندم چرا تو جعبه ابزارا ۹۹ درصدشون دمباریک و انبردست دارن ولی سیمچین ندارن
یعنی مثلاً جعبه ابزاره ۱۵۰تا تیکه داشت توش ولی سیمچین نداشت
دیگه یکی پیدا کردم مفید و مختصر بود و سفارش دادم و فرستادن و دادیم بهش
حالا یکم ایراد که گرفت که من اینا رو خودم خریده بودم و بعضیاش تکراریه و اینا
ولی خب نشونه رضایتش اونجاش بود که معمولا وقتی چیزی رو نمیخواد جعبهشو خیلی سالم نگه میداره و یه نگاه میندازه و بعد جمع میکنه میذاره تو جعبهاش
اما اینو خیلی سریع و فوری جعبهاشو انداخت تو بازیافت و رفت بقیه چیز میزاشم آورد گذاشت توش
خلاصه خیلی نگران بودم که ایراد بگیره و خوشش نیاد ولی راضی بود انگار
همین دیگه
واقعا بخوابم دیگه
سلام
ایام به کام
دعوت می کنم برای انتشار سریع و ساده یادداشت ها و ارتباط سریع با مخاطبین وبلاگ از شبکه اجتماعی ویترین به صورت رایگان استفاده نمایید
+ اکنون نام کاربریتان ازاد است
دانلود از کافه بازار
https://cafebazaar.ir/app/ir.vitrin.app
+ برای دیده شدن مطالبتان در ویترین نیازی به دنبال کننده یا عضوگیری ندارید
همچنین خوشحال میشویم اگر به صفحه کافه بازار ما لینک دهید
با سپاس