حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

بی‌بدن، درانتهای شب و غیره

پنجشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۱۷ ق.ظ

اول از غصه‌های امروزم بگم 

بعد آخرین گزارشی که به استادم دادم سه چهار روز گذشت 

بعد بهش پیام دادم که الان باید چیکار کنم 

کی گویا بهش برخورده که جواب اون یکی وویسش که گفته مقاله رو می‌خوای چیکار کنی رو ندادم 

و الان هم سگ شده 

و برخلاف گفته‌های قبلش که به اندازه کافی کار کردم گفت برو فلان کار و بکن و این عملا یعنی یه پروژه جدید و شروع کن 

دوست دارم بهش بگم اینا تو پروپوزال من نیست و لزومی ندارد انجامشون بدم 

دوست دارم بگم از چی می‌خوای مقاله بدی زنیکه وقتی من خودم هنوز پروژه‌امو نتونستم جمع کنم 

وای خدایا 

خیلی حس بدیه

هی میگم تا آخر این ماه دیگه دفاع می‌کنم و ماه بعد شروع میشه

نمی‌دونم چیکار کنم 

به میم می‌گفتم کاش تهران بودم با هم می‌شستیم گریه می‌کردیم

اونم وضعش مثل منه 

 

 

 

و اما بی‌بدن 

دیدمش 

یعنی دیدیمش خانوادگی

فیلمای غیرطنز و با خانواده نمی‌ریم سینما 

چون معتقدیم یه سینما می‌خوایم بریم اونم بریم یه چیزی که همش غصه بخوریم خوب نیس 

ولی اگه تهران بودم با دوستان می‌رفتم و راحت گریه می‌کردم 

سروش صحت واقعا خوب نبود 

حتی به نظرم گلاره عباسی از الناز شاکردوست بهتر بود 

و نوید پورفرج هم خیلی خوب بود 

هرچند نمی‌دونم واقعا مدل بازپرسا چجوریه و چقد به واقعیت نزدیکه 

ولی کلش داشتم فکر می‌کردم چی میشه که یه آدم، یه آدم دیگه رو می‌ذاره تو پلاستیک زباله یا چمدون و می‌ندازه تو سطل آشغال

پرونده اصلیشو خوندم و واقعا برام سوال بود که چی میشه که ممکن میشه که با میله بارفیکس بزنی تو سر یه آدم دیگه اونم چند بار 

یعنی واقعا ممکنه برای هر کسی پیش بیاد؟

کاش خدا یه آپشن می‌ذاشت که وقتی آدما می‌مردن کتاب زندگی‌شونو خود خدا منتشر می‌کرد 

شامل فکرایی که تو ذهنشون گذشته و احیانا اگه وقتی اینجوری بودن گم شدن و هیچ وقت پیدا نشدن توش گفته می‌شد چه اتفاقی براشون افتاده 

البته که دیگه آبرو برای آدما نمی‌موند 

​​​​​البته خدا خودش هرجا رو صلاح بود سانسور می‌کرد

یا حداقل آخر قصه این آدما و حالشون مشخص می‌شد 

جنازه اون دختر چی شد

هواپیمای مالزی کجا رفت 

امام موسی صدر کجاس 

تو فاصله بین دوتا موشک چی اتفاقی افتاد 

 

 

 

حالا که من ناراحتم هم این تلویزیون نکبت باید نمانده در دلم دگر توان دوری پخش کنه نمک بپاشه رو زخمم 

 

 

 

 

و اما در انتهای شب 

واقعا زیبایی و ظرافت ازش می‌چکید 

یکی از مهم‌ترین دلیلایی که به دلم نشست عادی بودن آدماش بود 

مردمایی که برای دووم آوردن توی جامعه و گذروندن زندگی‌شون رویاهاشونو کنار گذاشته بودن و مشغول زندگی ماشینی و روزمره و کارهای غیر دوست داشتنی بودن 

آدم یه سری فیلما و سریالا رو می‌بینه 

آدمای توش صبح تا شب مشغول پول خرج کردنن بدون اینکه سرکار باشن و دغدغه پول داشته باشن و روزمره‌شون شبیه این همه آدمای عادی باشه 

یا خلاصه یه جورین که تو رندوم بری تو شهر هزار نفر و انتخاب کنی هیچکدومش اون شرایط و ندارن 

حالا چه تو شدت بدبختی و مشکلات چه تو شدت پولداری و خوشبختی 

ولی این به طرز شگفت‌انگیزی زیبا بود 

حس می‌کنم یکی از دلایلی که خیلی هم به دلم نشست زنانه بودنش بود 

نمی‌تونم دقیق منظورمو توضیح بدم ولی زناش زن بودن 

ناراحتیم این بود که قسمت اخرشو با خانواده دیدم و نشد گریه کنم باهاش 

آخرش که ثریا اومده بود پیش بهنام و گریه می‌کرد 

می‌گفت فک نکن چون گریه می‌کنم ضعیفم و بعد همون جوری که داشت گریه می‌کرد حرفاشو زد 

دوست داشتم بغلش کنم و بگم منم همینطور 

 

 

 

 

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳/۰۵/۰۴

نظرات  (۲)

۰۴ مرداد ۰۳ ، ۰۰:۲۰ نوربرت پرفورمنس

برای دیدن منیفولد تقویتی تیوفایو به سایت ما سر بزنید.

یه مینی سریال امریکایی هست به اسم صحنه‌هایی از یک‌ازدواج (Scenes from a Marriage). واقعا از سریال‌هایی بود که خیلی دوستش داشتم و یه واقعگرایی خاص همراه با درد و دغدغه‌ی جدی داخلش بود. وقتی این در انتهای شب شروع شد پیش خودم گفتم اینو باید ببینم، به نظرم نسخه ایرانیزه شده‌ی اون سریال باشه.الان فقط منتظرم دهه دوم تموم شه و مراسمات دهه دوم رو‌تموم کنیم که بشینیم با خانواده ببینیم اینو... هر چی دیدم تعریف بوده ازش و خیلی دوست دارم ببینمش🤦

پاسخ:
مرسی می‌بینمش حتما 
برای درانتهای شب هم منم هرچی دیدم تعریف بود امیدوارم شمام خوشتون بیاد 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی