حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

حرفای خود خود من

تلاش مذبوحانه من در راستا بیرون اومدن از غار تنهایی

Just for the record

جمعه, ۲۲ تیر ۱۴۰۳، ۰۱:۴۲ ق.ظ

یادم نرفته که با چه حال بدی رفتم و سرکار و کارمو شروع کردم 

و بعدش چقد حالمو خوب کرد 

به طرز شگفت‌انگیزی تاثیر گرفتم از اونجا و بعد 14 سال رفتم دوباره کلاس زبان و هفته بعد هم بعد چهارسال گواهینامه گرفتن می‌خوام بشینم پشت فرمون 

به زندگیم نظم داد و باعث شد اجتماعی‌تر بشم 

ولی از دیروز دارم فکر می‌کنم تا همینجا کافیه؟

به وضوح آقای ش توی روم نشست و دروغ بهم گفت 

یه جوری بهم گفت که انگار داریم لطف می‌کنیم بهت و پول بیمه رو اینجوری حساب می‌کنیم 

ولی عصرش فهمیدم درواقع دارن پولمو می‌خورن و سهم بیمه‌ای که خودشون باید بدن هم از حقوق من می‌خوان کم کنن 

بهم گفت تو هم مثل خواهرمی 

یعنی به خواهرشم همینجوری دروغ میگه؟

مشکلم اینه که خیلی صمیمی و مهربون حرف می‌زد 

که باور کردم راست میگه 

که چقدر ساده‌ام 

می‌گفت تو زحمت می‌کشی ما می‌بینیم زحمتاتو 

واقعا دیدی؟

حرفاش یه جوری بود که انگار ما دیگه بیشتر از این پول نداریم بدیم 

و جالبه با همین وضع هم تاکید کرد که از این به بعد حتما تاساعت چهار باید بمونی 

دیروز که حرف زدم با آقای ش بعدش رفتم تو دستشویی شرکت گریه کردم 

بعدشم سریع رفتم دیگه 

و کل راه و تو اتوبوس گریه کردم 

دارم فکر می‌کنم شاید مشکل از منه که توقعم بالا بوده 

چون می‌دیدم همه اینا ماشین خریدن و یکیشون خونه خریده و فکر می‌کردم حقوق خوبی میدن لابد 

بعد هی یاد حرفای میم افتادم 

که اولش بهم می‌گفت همون اول طی کن راجع‌به مدت کارآموزی  و حقوقتو و اینا 

و من فکر می‌کردم نه بابا اینا خیلی مهربون و خوبن و هوامو دارن 

می‌گفت منم اولش خیلی ذوق داشتم و دوست داشتم ولی بعد یه مدت دیگه دلسرد شدم چون حس می‌کردم خیلی کم بهم حقوق می‌دن 

و یادمه پارسال اولای پاییز بود که کارآموزیش تموم شده بود و حقوقشو بهش گفته بودن و تو دانشگاه به خاطر این که حقوقش خیلی کم بود داشت گریه می‌کرد 

تو خونه خیلی گریه نکردم 

هرچند همون مقداری که قبل خواب گریه کردم کافی بود تا صبح چشام از پف به زور باز بشه 

اینکه یه جایی زندگی کنی که با خیال راحت بتونی بخندی و گریه کنی هم نعمتیه که ازش بی‌بهره‌ام متاسفانه 

صبح پامو از در گذاشتم بیرون به جاش جبران کردم 

متاسفانه دستمال هم تو کیفم نداشتم و تو راه همش با شالم صورتمو پاک می‌کردم 

به میم هم پیام دادم براش تعریف کردم 

گفت برو بهشون بگو 

گفتم خب اگه گفت بیشتر از این نداریم که بدیم یا اگه گفت اگه نمی‌خوای برو چی 

گفت قبلش که اینا رو بگه تو بگو که من چندماه اینجا کارآموز بودم برام نمی‌صرفه برم جای دیگه 

ولی من هنوزم نمی‌دونم چی بگم 

می‌دونم که احتمالا میگه ما بیشتر از این نمی‌تونیم هزینه کنیم 

و اونجاس که من نمی‌دونم چی بگم 

همه چی اونجا رو دوست دارم 

به جز حقوقشو 

مسخره‌اس اگه بخوام برم اعتراض کنم و بعد که گفت نداریم بگم اعع خب پس ولش کن همین خوبه 

نمی‌دونم چیکار کنم 

تازه مطمئن موقع حرف زدن هم گریه‌ام خواهد گرفت 

و تا همینجاش که همه نظرشون این بود که یه بچه دهه هشتادی هستم بعدش فکر می‌کنن که چقد لوس و ننر هم هستم 

با چشای پف کرده و صورت قرمز رفتم شرکت 

تا پشت درش داشتم گریه می‌کردم 

داخل هم علیرغم یه توصیه‌ای که یه دفعه تو توییتر دیده بودم که خیلی تاکید زیاد داشت که هیچ وقت سرکار گریه نکنید 

هرازگاهی چشام پر آب می‌شد و بعضی وقتا هم یکی دو قطره میومد که سریع پاکش می‌کردم 

ولی کلا همه چی از قیافه‌ام زار می‌زد 

آقای الف سعی کرد یکم باهام حرف بزنه تا بفهمه چی شده و مسخره بازی دربیاره 

گفت بقیه بچه‌هام جویای احوالن 

اینا رو که می‌گفت بیشتر گریه‌ام می‌گرفت 

بعد خانوم الف فک کرد از آقای الف ناراحتم که گفتم نه 

گفت به شرکت مربوطه 

که طبق معمول نتونستم دروغ بگم و گفتم آره 

گفت به آقای ش مربوطه؟

گفتم حالا شاید بعداً برات تعریف کردم 

نمی‌دونم بهش بگم یا نه 

نمی‌دونم کار درستیه یا نه که بهش بگم و از اون مشورت بخوام 

یه موقعیت‌هایی هست که آدم با خودش می‌گه کاش هیچوقت پیش نمیومد 

این برام از اوناس

دوست دارم برگردم به همون حس بلاتکلیفی قبلش 

تا این حسی که الان فک می‌کنم داره ازم سواستفاده میشه و حقمو می‌خورن 

این حسی که فک می‌کنم پشت همه محبتای همه آدمای اونجا یه همچین چیزیه و ارزشم براشون همینقدر پایینه 

پریشب یه توییتی دیدم نوشته بود کی بود که فهمیدی با پس‌انداز حقوقت به هیچ جایی نمی‌رسی 

بعد یکی کوت کرده بود نوشته بود ماه دومی که حقوق گرفتم 

با خودم گفتم نه بابا بذا من حقوقمو بگیرم کلی کار می‌تونم باهاش بکنم 

و زارت فرداش ریدن تو حالم 

حتی خودم می‌فهمیدم بعد اینکه بهم گفت ما اینقدر برات درنظر گرفتیم چقدر صورت وا رفت و تموم ماهیچه‌های صورتم رو به پایین سرازیر شدن 

دوست ندارم آخر کارمون اینجا باشه 

ولی نمی‌دونم چیکار باید بکنم 

 

 

بعدا نوشت 

با خانوم الف حرف زدم 

همه چی رو گفتم بهش 

گفت حق داری ولی تو تا حالا فرصت نکردی بری دنبال کار 

متقاضی کار تو بخش خصوصی خیلی زیاده و خیلی راحت میگن نمیای خب یکی دیگه رو میاریم 

میگه اینجا جای پیشرفت خیلی داره 

می‌تونی یکی دو سال بمونی و بعدش که چیزی یاد گرفتی بری 

به اون که نگفتم ولی خب منم اگه بتونم طبق برنامه‌ام پیش برم یه سال بیشتر تو برنامه‌ام نیست موندن تو اینجا 

گفتم ولی دوست دارم یه چیزی بهش بگم حداقل بفهمه خر نیستم 

گفت اگه خواستی بگی خیلی ملایم و نرم بگو الان کله‌ت خیلی باد داره 

مطمئن نیستم بتونم درست حرفمو بزنم و وسطش گریه‌ام نگیره و عصبانی نشم و بدتر نکنم همه چی 

ولی کاش حداقل دیگه تا ساعت چهار نمونم 

می‌تونم سر همین مسئله اصلا برم دعوا کنم 

ولی هنوزم ناراحتم 

و بار دیگر 

ریدم به سردر این مملکت بی‌صاحاب 

می‌تونم هم بذارم بیمه رد کنه برام بعد برم شکایت کنم بگم حقوق کم می‌دن بهم 

یا بگم بیمه نمی‌خوام بعد برم شکایت کنم بیمه رد نمی‌کنن برام 

ولی خب حقیقت اینه که من مثه اینا نامرد نیستم 

آخه خیلی بی‌شعورن 

می‌دونم که پول دارن و نمی‌دن 

چون الان سه نفر از بچه‌های شرکت سرباز شدن و حقوقشون شده شیش تومن 

و عملا خیلی کمتر دارن حقوق می‌دن 

ولی بازم میان اینجوری حقمو می‌خورن 

اصلا از این به بعد برنامه اینه 

سواستفاده حداکثری و کار حداقلی 

اینجوری باز شاید یکم جبران بشه 

واقعا ناراحتم کردن 

و دیگه دلم نمیاد صد خودمو براشون بذارم 

چون لیاقتشو نداشتن 

 

 

​​​​​​

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۴/۲۲

نظرات  (۲)

دوستم تا دیروقت تو شرکت می موند تا طراحی کنه و حقوقشم خیلی پایین بود ولی اونجا موند چون رئیس شرکت و کارکنانش باهاش دوست بودن و باهاش رابطه خوبی داشتن ....تا اینکه یک روز کرونا گرفت و درجا استعفا داد ازش پرسیدم چرا و بهم گفت به این فکر میکنم اگه قراره یکبار زندگی کنم بهتره کاری رو انجام بدم که دوست دارم و رفت طراح کتاب کودکان شد...

نظر منم همینه اگه برات منفعتی نداره ( نه دوسش داری نه بهش نیاز داری و نه نیازی رو برطرف میکنه )نیاز نیست خودت رو عذاب بدی گل من

فقط کاری رو انجام بده که میخوای .

پاسخ:
دوسش دارم و کنار آدمای اونجا بهم خوش می‌گذره 
ولی خب پول هم یه بخش ماجراس دیگه :(

سلام سلام... دارم استارت یه کامنت فوق طولانی رو میزنم :) حالا که فکرشو میکنم بهتره بگم بهتون که وضع خودم هم تقریبا همینه و نتیجه‌ای که فعلا گرفتم اینا بودن که:

1- همونقدری که من کار یاد گرفتم، کار اینا رو راه انداختم. پس این حرف مغلطه است که کار یاد میگیری. 2- هر پیشرفتی یه سقفی داره. بله، سرعت پیشرفت کم و زاد داره ولی آدم باید ببینه که ته این پیشرفتی که توی این شغل داره، اون پله آخر... اون چیزی هست که دوستش داشته باشه یا نه؟ این سوال مهمیه که باید بهش جواب داد. 3-عدد حقوق مهمه، ولی مهمتر از اون منظم بودن حقوقه. 4- اینو مطمئنم که آدم هیچ وقت از جایی که هست و چیزی که داره راضی نیست. پس یاد گرفتم قبل از اینکه دست به کاری بزنم، بدون در نظر گرفتن احساساتم، با منطقی‌ترین حالت ممکن تصمیم بگیرم.

( اینا نتایجش بودن، حالا داستان خودمه بقیه‌ش که مینویسم که ببینین تنها نیستین. اگه حال نداشتین نخونین:))

---

من سال 400 اومدم اینجا سر کار. چون دقیقا درباره حقوق صحبت کردین، منم دقیق‌تر از این صحبت میکنم. خرداد اومدم سر کار. اسفند سربازیم تموم شد، دو ماه آموزش فریلنسری دیدم (کاری بود که دوست داشتم و درآمدش هم عالی بود) و بعد از اتمام دوره فهمیدم نیاز به سرمایه اولیه‌ای دارم که نمیتونم بیکار بمونم. اولین جایی که رزومه فرستادم، شانس آوردم و اومدم سر کار. اینجا که رسیدم، صفر بودم. اوپراتور خوبی بودم و کارای نرم افزاریم عالی بود، ولی سواد کاری نداشتم. سرپرستمون دو سال از من بزرگتر بود و یه دو تا همکار دیگه تو بخش خودمون داشتم که یکیشون دقیقت 365 روز ازم بزرگتر بود و اون یکی سه سال. چهار نفر آدم بودیم در مجموع که منهای من هر سه آدمای باحال و درست و با صفایی بودن. واقعا خوش میگذشت و هنوز هم میگذره. رییسمون گفت تو کار بلد نیستی و اولین جاته، حقوق تقریبا کارآموزی میتونیم بهت بدیم و سالای دیگه حقوقت بیشتر میشه. اون سال پایه حقوق من 3.5 بود که الان که سرچ کردم کف حقوق اداره کار میشه. البته اینجا ما 12 ساعت سر کاریم و اضافه... بعدا میگم... حقوق من با مدرک مهندسی و با کاری که مسئولیت زیادی هم داشت، برابر بود با کف حقوق کارگاه... کارگر ساده یا آبدارچی... ولی خب راست میگفت و من اولین جایی بود که کار میکردم. اون سال گذشت...

سال بعد 1401، حقوقم شد 7 تومن. به لطف وضعیت زیبای مملکت، حقوقم دو برابر شده بود. خیلی حرفه... دو برابر!! خب خوشحال بودم دیگه... بعد از یه مدت فهمیدم حقوقم از اون دسته اول که گفتم کمتره یا برابر. کمتر از یه سالم کار کرده بودم دیگه. باید بیشتر میشد ولی خب دو برابر... این دوبرابر شدن منو قانع نگه میداشت. حقوقامون از همون روز اول تاخیر داشت. خیلی زیاد. ولی خب من خونه بابام بودم و برام مهم نبود دیر و زودش. اون سال هم همینجوری گذشت

آخرای سال فهمیدم که بجای 6.5 روز مرخصی قانونی، به ما اجازه میدن 4 روز بریم فقط. اون 2.5 روز رو هم نمیدن تا زمان تسویه حساب. ساعت کاریمونم زیاد بود و من خیلی خسته میشدم، ولی سودش رو شرکت میبرد چون اضافه کاری ارزشمند اون سال رو میخواست چند سال دیگه... اونم شاید باهامون تسویه کنه. این شد که با هماهنگی سرپرستمون و بدون اینکه رییس کارگاه روی این موضوع حساس بشه بجای 4 روز، شیش روزم رو کامل مرخصی میرفتم. این اولین اعتراض مدنی من بود به شغلم :) وسطای سال دیگه یکی از همکارام رفته بود و من دست تنها بودم پیش سرپرستمون. یکی دو نفر هم اومدن جاش، ولی هیچ کس حاضر نبود با این حقوق و این ساعت کار اینجا بمونه. (اینجاها کم کم فهمیدم حقوقم واقعا کمه) حقوق 7 تومن نسبت به وضع حقوق شهرمون بد نبود، ولی اونی که با شغل من همخوانی داشته باشه نبود. شغل های رسمی حقوق کمتری از من میگرفتن ولی من رسما زندگی نمیکردم، فقط کار میکردم و قاطیش چند شبی استراحتم میکردم. سطح حقوقی که ما باید میگرفتیم بالاتر بود. بعلاوه اینجا اضافه کارامون نامشخص بود و کسی نمیفهمید عددش از کجا میاد (ولی کم بود، خیلی کم...) همچنان حقوقامون با تاخیر بود، فهمیدیم جمعه کاری نمیدن، کار توی روزای تعطیلمون نسبت به شرکتها و شغلهای دیگه خیلی زیاد بود. من این سه چهار سال هر سال سه روز تعطیلی تقویمی و 6 روز تعطیلی نوروز داشتم. هر روز سر کار! اینجا دیگه رو حقوق حساس شدیم...

سال بعد 1402: اون همکار دیگه‌م با رییس درباره حقوق صحبت کرد و بهش گفت درست میکنم.(دروغ میگفت). من پیش سرپرست خودمون صحبت کردم طبق روال گذشته و آینده و بنظرم کسر شانه که با رییس کارگاه درباره حقوقم صحبت کنم. (صددرصد غلطه ولی کماکان این اعتقاد غلط رو دارم و حس میکنم درباره پول نباید صحبت کنم چون چرک کف دسته!) اون همکارمون با دو سال سابقه بیشتر از من گرفت 12.5 و من 12. بنظرم بد نبود و اختلافش با حقوق کارمندی زیاد شده بود، ولی کماکان اختلافش با حق ما خیلی زیاد بود. اون سال فهمیدم باید از اینجا بزنم بیرون. ولی کارو ول میکردم همین حقوق نصفه و نیمه و نامنظم رو هم نداشتم. دو سه ماه تجربه بیکاری هم داشتم و میدونستم بیکاری و بی پولی چقدر غیرقابل تحملن برام. شروع کردم به استفاده شخصی از ساعات کاریم. درس میخوندم، تست میزدم... من مهندس عمرانم و میتونستم با مدرکم هم کار ساختمون بکنم. خوندم تا نظارت و اجرای ساختمون رو قبول شدم. پروسه پروانه اشتغال گرفتن و تکمیل مدارکم اینا تا همین چند وقت پیش طول کشید ولی خب کار مفید و حماسی‌ای بود برای من. پارسال حقوق آبدارچی 11.5 و فکر کنم کارگرامون 12 بود. بازم اندازه کارگر ساده حقوق میگرفتم... ولی دلم خوش بود به اینکه دارم شرایطو واسه خودم بهتر میکنم.

عقب بودن حقوق منظورم اینه که مثلا من الان 24 تیر ماه 1403، آخرین حقوقی که گرفتم برمیگرده به تاریخ 27 خرداد ماه که بود، نصف حقوق اسفند سال گذشته‌م. بعبارتی الان اگه بخوان بدن چهار ماه اینور سال دارم، نصف ماه هم اونور سال! این یعنی اینکه نمیتونم وام بگیرم چون نمیدونم کی میتونم قسطاش رو بدم. یعنی نمیتونم برنامه مالی برای خودم بچینم، چون ورودی منظمی ندارم و یعنی بعد دو سال و نیم هر چی فکر میکنم نمیدونم پولامو کجا خرج کردم! چون نفهمیدم کس اومد اصلاً! اواخر پارسال به این نتیجه رسیدم که اگه کاری پیدا کردم با حقوق کمتر از اینجا ولی توی شهر (من تو بیابون کار میکنم) و با ساعت کاری منطقی و حقوق منظم، همون لحظه اینجا رو ول کنم و برم. آزمونای استخدامی هم شروع کردم به شرکت کردن، ولی خب تنبلی و شک نمیذاشت درس بخونم. شغل استخدام رسمی خوبه چون همه چیزش قانونیه، و قانون تا حدودی منطق داره. ولی بدیش اینه که عدد حقوقش از اینی که من میگیرم کمتره و میترسم نتونم توش خوشحال باشم. واسه همین خوب نمیخوندم.

رسیدیم به 1403. امسال پروانه اجرای ساختمونم رو گرفتم. اجرا یه پول خیلی درشتی بهت میده ولی خب مسئولیت زیادی هم داره. بعلاوه که مهارت زیادی میطلبه. یجورایی میشی سرکارگر. سازنده ساختمون تویی. عددش قابل توجهه... ولی کار رو خودت باید پیدا کنی... دوستی...آشنایی... منم که کسی رو نداشتم! دیدم نمیشه... ولی بازم هر از چندگاهی یه نفر زنگ میزد یه صحبتی میکردیم با هم و دیگه میرفت کارشو میداد به یکی دیگه... دو سه ماه از امسال گذشت تا قراردادمون رو آوردن تازه. امسال من 15 تومن میگیرم اینجا. بیشتر از حقوق کارمندی توی شهر. ولی کسی قصد موندن نداره. حتی سرپرستمون. اون همکارم سایتای استخدامی رو چک میکنه، تقریبا با لول ما توی سراسر استان (یعنی یجورایی میانگین حق و حقوق ما) باید دو برابر اینی که میدن حقوقمون باشه. ولی اینجا هم حقوقمون کمه، هم نمیدن! هم تازه از سر و تهش میزنن. همزمان دارم بازم درس میخونم که بتونم مدرک طراحی ساختمون هم بگیرم که یه شغل کم زحمته، و عددش هم در حد کارمندی هست، یکم بهتر شاید. ولی دیگه گفتم اینجوری نمیشه، این بار استخدامی گذاشتن میخونم قشنگ و فرار میکنم از اینجا.

بی نظمی توی حقوق یعنی الان یه راننده ماشین سبک داریم، فکر میکنم چند تا نوه هم داشته باشه. گچ کار بوده و بخاطر کهولت سن و کار زیاد دیگه نمیتونه با دستش خیلی کار کنه و واسه همین مجبور شده بیاد اینجا. بینظمی حقوق نتیجه‌ش این شده که این آدم عزیز و زحمتکش هیچ چیزی دیگه توی خونه نداره بخوره. پیش یکی از آبدارچیا گریه افتاده بود. آدم از غصه میخواد بمیره... من و همکارم از خونه غذا میاریم و چند وقتیه که غذای شرکت رو میگیریم ولی نمیخوریم و از طریق همون آبدارچی میدیم به اون طرف که شام ببره خونه بخورن! بیشتر بچه ها وضعشون همینقدر خرابه اینجا! امروز خانوم یکی از نگهبانامون فوت شد، شنیدم که رییس کارگاه بهش گفته بود تا چهارشنبه پول ندارم! نمیدونم خدا چقدر دلش گنده است... ولی این رفتاری که... ولش کن

آقا خلاصه من همینجوری که دارم سعی میکنم که از کارم بزنم و برای کسایی که دارن رسما حقم رو میخورن دل نسوزونم، دارم سعی میکنم خودمم نجات بدم. و باید اینجا برای اولین بار بگم که تقریبا موفق شدم و بدون هیچ اشنایی و فقط با خواست خدای عزیزم چند شب پیش چکای اولین کارم رو گرفتم که اگه اتفاقی نیوفته تا آخر سال 200 تومن تو جیبمه. اگه همون روز اول میرفتم بیرون به اینجا میرسیدم؟ نه! درس نمیخوندم و هرگز پیشرفت نمیکردم. این همکارام باعثش شدن.

خواستم یه شرایط واقعی و خراب رو براتون تصویر کنم که ببینید چاره‌ای نداریم جز تحمل و منطقی نگاه کردن. شبا قبل خواب گریه کنین، روزها قوی باشید و دنبال راه فرار✊ خدا میدونه منم یه شبایی همین بود وضعیتم و خب مث دخترا هم احساساتی نیستم، ولی زندگی واقعا کمر آدمو بدجوری خم میکنه. بنظرم بمونید و همین بیمه و حقوق رو سیو کنین. اما دنبال موقعیت‌های بهتر شغلی باشین. تا مطمئن نشدین شاخه بعدی محکمه، این شاخه‌ای که روشین رو رها نکنین. (به این جمله که تا زمانی که اونجا سر کاری، دنبال کار دیگه نمیری توجهی نکنین. این یه شعار انگیزشی ساده‌ انگارانه است. بمونین و دنبال موقعیت بهتر باشین) سعی کنین تا جایی که میشه چیز یاد بگیرین و اگه از محیط کار امکانش نیست، آموزش ببینین و از وقتتون به بهترین شکل استفاده کنین. و نهایتا اگه اون پله آخر پیشرفت کاریتون هم راضیتون نمیکنه، حتما با چیزی که بیشتر دوستش دارین عوضش کنین. 

در مورد بیمه هم تا جایی که من میدونم خیلی شرکتای کوچیک همین کار رو میکنن و چیز درستی نیست، اما عجیب هم نیست. در مورد قراردادهایی که امضا میکنین هم شک به دلتون راه ندین. کاغذ پاره‌اند 😅 اداره کار پشت شماست هر وقت که بخواین از اونجا بیرون بیاین و اگه به استناد به اونا شرکتتون بخواد حقی ازتون ضایع بکنه از طریق اداره کار میتونین همه حقتون رو بعلاوه اونچه که در طول خدمت ازتون ضایع کردن ازشون بگیرید.

در پایان امیدوارم یا این کامنتو نخونده باشید یا اگه خوندین براتون مفید بوده باشه. آرزوی موفقت دارم براتون و ایشالا زودتر به یه راه حل منطقی برسین و قوی پیش برین توش✊

 
پاسخ:
علیک سلام علیک سلام :)
- منم اینجا تو این چهار ماهی که دارم میرم نهایتا دو ماه اول بود که چیزی یاد گرفتم و بعدش دیگه کار و می‌بردم جلو. مخصوصا که من اومده بودم جای یکی که سرباز شده بود و دوماه رفته بود آموزشی و دست تنها بودم. ولی برای یاد گرفتن بقیه چیزا از این به بعد عملا باید برم بالا سر بقیه و به زور بگم داری چیکار می‌کنی به منم یاد بده که خب تو این چند روز هیچ جوره دل و دماغ حرف زدن باهاشونم نداشتم چه برسه به اینکه بخوام برم پیله‌شون بشم که بهم چیزی یاد بدن. 
- منظم بودن حقوق مهم هست ولی خدایی خیلی زور نداره یکی هی بیاد بگه ما خیلی ازت راضییم تلاشات و دیدم خیلی دوست داریم بعد اینجوری کنه؟؟؟ درحالی که حاضرم شرط ببندم پول کافی دارن و نمی‌خوان بدن. نمی‌دونم شاید خیلی عادیه و اینجوری خنجر از پشت بزنن و من چون کار اولمه دردم گرفته :/
- منم الان از اون روز در راستای اعتراض تا ساعت چهار نمی‌مونم و همون سه و نیم اینا میام بیرون :)
- منم رفتم تو گزارش امسال حقوق و دستمزد جاب‌ویژن نگاه کردم و برای آدم بدون سابقه و اینا تو شهر بزرگ حقوق و زده بود یازده و نیم که میشه یک و نیم برابر چیزی که می‌خوان به من بدن 
- راجع‌به کار دولتی و استخدامی همیشه فکر می‌کردم که جای پیشرفت نداره و یه جورایی اون پویایی و جذابیتی که می‌خوام و نداره. اون همکارم می‌گفت اگه حقوق خوب و بیمه می‌خوای برو دوسال طرح تو بیمارستان. بعد هی یاد این وزارت بهداشتیا میوفتم که ناله می‌کنن از حقوقاشون و با خودم فک می‌کنم که ما باز چقد بدبختیم که به حقوق اونا می‌گیم بالا و کلی زور می‌زنیم که بریم تو وزارت بهداشت (جهت گیج نشدن مهندسی پزشکی خوندم و می‌تونم تو بیمارستان طرح اختیاری بگذرونم)
- وای بالاخره یه قسمت خوشحال‌کننده *.*
خیلیییی خوشحال شدم. خیلیییی مبارکه. ان‌شاءالله همینجوری کار پشت کار بیاد و بشین از این مهندس معروفا که کل شهر می‌شناسنشون به خوش‌نامی و کاردرستی و حرفه‌ای خفن بودن 
- راحت نیستم شبا گریه کنم چون چشام صبح خیلی باد می‌کنه و بعدش کلی باید توضیح بدی که اعع چرا چشمات باد کرده و گریه کردی :(
ولی شمام هر از گاهی گریه کنین. گریه قشنگه :)
- حالا اینجا قرارداد کاغذی که کلا امضا نمی‌کنیم و دوست هم ندارم بخوام کار و بکشونم به شکایت و اینا و از اون طرف هم منم یه جورایی کسر شانم می‌دونم راجع به حقوق صحبت کنم هم نمی‌دونم چجوری کلا صحبت کنم یعنی اون وسط یه چیزی می‌گم یهو بدتر میشه یا باز میگم باشه و پشیمون میشم که چرا فلان چیز و نگفتم و گریه‌ام هم می‌گیره ولی واقعا دوست دارم یه چیزی بهش بگم. یعنی حالا فعلا که تو این چند روز هیچی نگفته ولی اگه بگه چرا تا ساعت چهار نمی‌مونی هیچی نگممممم؟؟؟؟؟ هرچند دقیق هم نمی‌دونم چی می‌خوام بگم یعنی همون چجوری بگم که بدتر نشه 
- این همه زحمت کشیدین نوشتین. خوندنش راحت‌تر از نوشتنشه که. حیف بود نخونم 
و مرسی واقعا مفید بود برام :) 

وای الان دیدم جواب خودمم خیلی طولانی شد. شرمنده :دی 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی