بارون/ زبان/ ساغر و دوستان
یه بارون عجیبی داره میاد اینجا که نمیدونین
رعد و برق میزنه
تگرگ میاد
بعد همه مردم کلههاشونو از تو پنجرههاشون آوردن بیرون
خیلی زیباست *.*
یاد کلاس هفتمم افتادم که برگشتنی از مدرسه یه جوری بارون میومد
که دیگه برفپاکن سرویسمون جواب نمیداد وسط خیابون نگه داشته بود تا یکم کمتر بشه بتونه راه بیوفته
امروز تصمیم گرفتم به حرف حافظ گوش بدم
و برم کلاس زبان
ولی هنوز جایی رو پیدا نکردم
دارم میگردم
امروز آقای ص داشت میگفت من همیشه از زبان فراری بودم
تو مدرسه و دانشگاه هم همش با تقلب میرفتم جلو
دیگه گفتم بالاخره شروع کنم
دیگه منم وقتشه شروع کنم نه؟
بیشتر نیاز به اون زور بالای سرم دارم که مجبور بشم
استادم هم دوباره وویس داد و تاکید کرد که زود به زود در ارتباط باشیم
دیگه امروز کلی چیز تعریف کردنی از سرکار دارم
من و خانوم الف و آقای ت هرروز تقریبا یه بحث راجع به شیرینی داریم
ولی امروز خیلی رندوم آقای الف اومد گفت شما یه شیرینی نمیخوای بدی
گفتم برای چی به چه مناسبت؟
گفت برای حقوق اول دیگه
گفتم خب کو حقوق
دیگه دنبال بهانه بود گفت گوشیتونو جدید نخریدین
شانس آوردم گفتم نه
گفت گاردش جدیدهها
که گفتم خب پول گارد این از پول یه پرس ناهار کمتر میشه که
دیگه خانوم الف اون وسط لو داد که دخترعموم به دنیا اومده
دبگه پرسید اسمشو چی گذاشتن
بعد گفت من اگه دختر داشتم اسمشو میذاشتم باران
بعد پرسید شماهام به این چیزا فکر میکنین؟
خیلی بامزه بود
از این مدلیا که مثلاً من واقعا دوست دارم بدونم تو مغز یه پسر چی میگذره و اصلا به این چیزا فکرم میکنن
گفتم من ساغر دوست دارم
گفت قشنگه من یه دوستی داشتم اسمش ساغر بود خیلی خوشگل بود دیگه رفت خارج
یه جوری گفت خیلی خوشگل بوده
نکنه دوست دخترش بوده بعد ولش کرده رفته خارج :(
بعد دیگه مدرک موقت آقای ج اومده بود
بنده خدا داشت میگفت اصلا باورم نمیشه به شماها (خانوما) بدون پایان خدمت مدرک میدن
معدلش ۱۹,۱ بود لامصب
اقای ج و خانوم الف فردوسی خوندن ارشد
داشتن به آقای الف میگفتن تو چجوری تو امیرکبیر ارشد خوندی یه مقاله ندادی بعدم دفاع کردی :)
دیگه داشتیم راجع به درس و مدرک و سربازی و اینا حرف میزدیم
آقای نون میگفت یه ریمایندر داریم تو گروه هرروز ساعت هفت صبح پیام میده
تنها سیزده روز دیگر باقیمانده است
دیگه داشتیم از چیزای مختلف حرف میزدیم
تعریف کرد که با یکی از دوستاش میخواسته بره آلمان
تا ب۲ هم خونده
دیگه وسطش هم پول کم آورده و خورده به گرونی آزادسازی مدرک هم پشیمون شده گفته اول بره سربازی که بعدشم بتونه برگرده ایران
ولی اون دوستش رفته و الان اونجاس
از دیروز هم بخوام تعریف کنم
این آقایون پایین همش یا راجعبه فوتبال حرف میزنن یا سربازی یا انواع جنگها
از جنگ جهانی گرفته تا اسراییل و چین و ژاپن و کلا همه جا
بعد خانوم الف داشت میگفت
چقد پایین بحث سنگین میکنن ما همش راجعبه شیرینی بحث میکنیم :))
دیگه در همین راستا آقای ت شروع کرد بحث راجعبه سازها اینا
تهش رسیدیم به یه جایی که داشتیم از تو آمازون برای شرکت پیانو میخریدیم :))))
خرت و پرتامو هم از شاواز خریدم
یه دور خریدم با یه کد تخفیف صد تومنی
بعد پس فرداش دیدم همه رو پنجاه درصد آف زده
لغو سفارش کردم دوباره همونا رو سفارش دادم
یه چیزی هم اضافه کردم
بازم چهل تومن ارزونتر شد :)
هی میام یه چیزایی رو تعریف نکنم
یا حداقل ریز ریز نگم
بعدم حیفم میاد
میگم شاید یه روزی خواستم دوباره بخونمشون
همین دیگه