آدمای جدید زندگی من
وقتی گفتم که نه حوصله دارم نه وقتشو نه علاقهشو
بعد طبق اورثینکی که دارم گفتم نکنه یه وقت بپرسه «علاقه به من؟»
و خب جواب این بود که بهش بگم نه کلا منظورم «علاقه به حضور آدمای جدید تو زندگیمه»
دوست دارم یکی باشه که صمیمی باشیم
خیلی صمیمی
اینجوری که همه روزانههامو براش تعریف کنم
و همه روزانههاشو برام تعریف کنه
بدون اینکه بخوام وقتی باهاش حرف میزنم فکر خیال اضافی بکنم که اینو بگم اونو نگم اگه اینو بگم چی میشه یه وقت فکر بد نکنه و اینا
چجوری آدما از این دوستا پیدا میکنن؟
قبل شروع تابستون گفته بودم که تلاشمو میکنم که اینجا با چند نفر آشنا بشم
فالو باکسمو بذارم
برم چند نفر و فالو کنم
کامنت بذارم با اکانت خودم
ولی دلم راضی نشد
به اینکه برای یکی انقدر بدون سانسور باشم
به اینکه یه عده باشن که خود واقعیمو بشناسن
دوست دارما
ولی همزمان هیچ جوره نمیتونم حتی یه نفر و از حصارای دور و برم رد کنم بیاد سمت خودم
یه حریم خیلی خیلی بزرگی دورمه که یه حصار خیلی خیلی بلند دورشو گرفته
دوست دارم حداقل یه نفر بتونه ازش رد بشهها
ولی یه جوریه انگار کل وجودم در برابرش مقاومت میکنه
داشتم فکر میکردم تو همه ی چالشای مکانای جدیدی که توش بودم و باید دوست جدید پیدا میکردم واقعا خوب بودم
چه موقعی که کلاس پنجم اومدیم مشهد و مدرسهم عوض شد
چه موقع راهنمایی و دبیرستان
حتی تو دانشکده و خوابگاه
و این تابستونم تو دوتا بیمارستانی که کار میکردم
تو همشون واقعا خوب بودم
یعنی سطح قابل قبولی از روابط و داشتم با آدما و نسبتا هم صمیمی و خوب بودیم
خیلی زودتر از بقیه با بقیه ارتباط برقرار میکردم
ولی همشون مثه یه دریای کم عمقن
تعداد زیادی از روابط سطحی که تقریبا تاریخ مصرف کوتاهی دارن و بعد یه مدت دیگه به هیچ دردی نمیخورن
چجوریه که تو فیلما همیشه ملت یه دوست صمیمی و خوب دارن؟
چرا زندگی من مثه هیچکدوم از فیلمایی که تا حالا دیدم نیس؟
مشکل همینجاست.. زندگی فیلم نیست..